نوشان :
مهرنوش :بچه ها نوشتم، در دو قسمت می نویسم، لطفا زود نظرتون رو بگید.
مهرنوش جون قشنگ بود فقط دو تا نکته یک اینکه تو کاملا فرانسیسو نادیده گرفتی که فرمانده ارتش غربی بود و فرد عالیرتبه ام بود برادر فابیوز و برادرزاده لرد ریتارد. و اینکه میزی هم زنده بود و اسیر بهتر بود به تقابل شاردل با کسی که ارتش و تونسته به اونجا برسونه و کلی موثر بوده تو فراری دادن مردم پرداخته بشه، اینجوری جای خالیش احساس میشه
دوم اینکه من منتظر قسمت دوم میمونم ولی امیدوارم اینبار هم طرحت واقعا خودکشی دست جمعی نباشه چون خیلی شبیه خودکشی شاه هزارآفتابه به نظرم، اگه راه داره یه نفشه دیگه بریز
البته میدونم واقعا قرار بوده یه تقابل با ارتش اصلی باسمن ها داشته باشیم و بالاخره این اجتناب ناپذیره که ارتش متحد بپوکن ولی انتظار داشتم امیدوارتر باشن، نمیدونم اینجوری به نظرم میاد که تو خیلی داستانو به سمتی میبری که همه چی برسه به تهش، یهو بعد یه کور سوی امیدی پیداشه نمیدونم میتونم منظورو برسونم یا نه، مدل فیلم فانتزی های آمریکایی تا دوسوم فیلم همه چی هی خراب میشه خراب میشه بعد کم کم شروع میشه به درست شدن، اگه ممکنه قسمت دومو با امیدواری بیشتر بنویس بذار خواننده از حالا نره تو فاز اینکه ای بابا اینام که دارن میمیرن، ناامید نشه، بعد اونجوری مرگ ها و شکست ها بیشتر تاثیرگذار میشه
نوشان جون قسمت اول یعنی چیزهای مربوط به ارتش غربی رو بیشتر توضیح بده پلیر 😁