نوشان :
مهرنوش :آفرین نوشان جون، من خوندم، این قسمت هم خیلی حالب بود، راستش من اصلا موافق نیستم که خطر اصلی از جانب باسمن ها رو زیر سایه ی یک جادو ببریم ولی این قسمت یجوری پیش رفت که الان علاقمندم بدونم چطوری می تونی این موضوع رو هندل کنی که جنگ با باسمن ها بعنوان مرکز ثقل همه ی داستان تحت تاثیر بیش از حد جادو قرار نگیره
موفق باشی
مهرنوش جون میخوام اول هیجان ماجرا رو اینجوری ببرم بالا و تو دل مخاطب ترس ایجاد کنم و فکر کنه چقد اوضاع خطرناکه، بعد کم کم که میریم جلو نشون میدیم که این ترس پوشالیه و برپایه واقعیت نیست و بعدم که جادو از بین میره، خواننده میبینه تنها اتفاقی که افتاد اینه که کتیبه گل سوزان قابل استفاده شد، و از قدرت باسمن ها چیزی کم نشد
این اتفاقیه که میوفته
و البته یه گروه جادوگرم میان به ارتش متحد میپیوندن ولی اینوه از کجا میان و چی میشه که میان و فعلا لو نمیدم ، شما مثلا در حد زور بانوی سرخ که داس داتراکی ها رو شعله ور کرد روشون حساب کنید
😂
عالی بود!
یخورده فراتر هم بره به جایی بر نمی خوره