نوشان : بهزاد سلامببخشید من دیروز خوندم ولی انقدر عصبانی بودم از دستت اون لحظه نتونستم چیزی بنویسم بعدشم سرم شلوغ شد یادم رفت، میخواستم بنویسم کاش از بانو کاترینم یه چیزهایی مینوشتیتو و مهرنوش استعداد زیادی در فراموش کردن شخصیت ها دارینکلا که از دستت عصبانی ام انگار که مجبور کردی باسمن ها حمله کننخیلی خوب بود آفرین
بهزاد سلامببخشید من دیروز خوندم ولی انقدر عصبانی بودم از دستت اون لحظه نتونستم چیزی بنویسم بعدشم سرم شلوغ شد یادم رفت، میخواستم بنویسم کاش از بانو کاترینم یه چیزهایی مینوشتیتو و مهرنوش استعداد زیادی در فراموش کردن شخصیت ها دارینکلا که از دستت عصبانی ام انگار که مجبور کردی باسمن ها حمله کننخیلی خوب بود آفرین
ای وای راست میکی! بانوی اول دربار فراموش شد! ولی دیگه الان کاری از دستم بر نمیاد. یه جوری بعدا باید ماست مالش کنیم.
خوب وقتی یه ارتش 200 هزار نفری میرسه به شهری که کلا 40، 50 هزار نفر توشه و کمکی هم بهش نمیرسه همین میشه ...