۰۸:۳۷ ۱۳۹۹/۷/۸
کوچه ها را آب و جارو کرده ام تا وقتی یارم می آید گرد و خاک نباشد طوری بیاید و برود که هیچ حرف و حدیثی در میان ما نماند. سماور را آتش کرده ام. (یعنی زغال انداخته ام) قند در استکان انداخته ام. یارم رفته و من تنها مانده ام چه قدر خاطر یار عزیز است. چه قدر خاطر یار شیرین است. کوچه را آب و جارو کرده ام تا وقتی یارم می آید گرد و خاک نباشد طوری بیاید و برودکه هیچ بگو مگو یی میان ما در نگیرد