خوب من خوندم و برگشتم
بیچاره اسپروس!
من از این داستان خوشم اومد به نظرم یکم گیم او ترونزی در سیزن هفت و هشتی شده بود و من اگر می خواستم بنویسمش یکم آب و دار تر و با سخنرانی کمتر می نوشتم، مثلا کشته شدن شارلی توسط اسپروس در لحظه ی گذاشتن کتیبه در معبد در حالی که اسپروس خودشو خادم شارلی نشون داده بود و گفته بود که کیتایا رو بخاطر شارلی کشته که شارلی هیچ رقیبی در بین جادوگرها نداشته باشه و بعدا اسپروس همینطور توسط بقیه جادوگرها کشته می شد و .....
مطمئن نیستم که کدوم نوع پرداختن بهتر می شد ولی به هر حال نتیجه یکی بود و به نظر من داستان نوشان واقعا عالی از آب و گل اومد بیرون، شاید پارسال همین موقع ها و حتی قبل تر از اون من همیشه سیلورپاین رو جوری تصور می کردم که آکوییلایی که از خواب بیدار شده و در خدمت مردمش قرارگرفته مردمش رو در جنگ اصلی رهبری می کنه
این باورپذیرترین و شیرین ترین حالت بود و از اینکه ذهن های من و نوشان اینقدر به هم نزدیک بود هم تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم
امیدوارم من هم بتونم باحال ترین پایان رو با مشورت شماها برای اکسیموس ها درست کنم.
آفرین نوشان جون واقعا کارت عالی بود