۰۹:۴۰ ۱۴۰۰/۷/۲۵
سلام
مهرنوش جون من سه قسمت رو پشت سر هم خوندم
قسمت آخر :اولش پر از اضطراب بودم و از نیمه به بعد همش اشک توی چشمام جمع میشد از رنجی که شخصیت هایی که دوسشون دارم داشتن تحمل می کردن. بسیار عالی و پرکشش بود.
موافق چند قسمت بین این قسمت و قسمتی که جنگ شروع میشه نیستم. یک قسمت یک ونیم برابر قسمت آخر مهرنوش و باید ضرب آهنگ و هیجان خیلی خوبی داشته باشه وگرنه یک وصله ناجور میشه. من نویسنده بعدی بودم توی قسمت بعد چندین داستان رو مطرح نمی کردم ترجیحا یک داستان رو تا جای خوبی جلو می بردم یا نهایت دو داستان، یعنی عبور داستان از یه حالت هیجان انگیز به یک نقطه استراحت