چادری خیس، لبی خشک، دلی آزردهباد آورده به این دشت گلی پژمردهدختری رنج پدر دیده، پریشان از شهرهمسری بس که پریشان شده، حیران از شهرمادری اهل غم انگیزترین رفتنهامادری خوبتر از خوبترین ِ زنها