خانه
17K

داستانک...

  • ۱۲:۵۰   ۱۳۹۵/۶/۲۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28088 |24368 پست
    زیباکده
    محسن 125 : 

    راستش ...نازنین جون داستان آخر خیلی خیلی غم انگیز بود ...با اجازه یکم شادش کنم :)
    مرده داستان ...باید بعد از عصبانیت میرفت تو اتاق ...یه سیگار روشن میکرد ...بعدش با خودش فکر میکرد
    میگفت من این زنو دوست دارم ...پشیمون میشد از عصبانیتش
    یه ساعتی صبر میکرد ...میرفت کبابی ...2 پرس کوبیده میگرفت ...
    می اومد خونه ...با کباب میرفت جلو زنش ...میگفت ..
    میدونم عصبانی هستی و حق هم داری ...بیا کباب بخوریم جون بگیریم دو باره قهر کنم ..با شیکم خالی که دعوا نمیشه کرد :)
    راستی شنیدم حامله ای !!:)
    خوب حالا باید فک کنم ببینم کی به آقای خونه گفته خانومش بار داره  ؟!!...99 درصد کلاغا گفتن 1 در صد گنجیشکا :)))

    زیباکده

    همون دیگه .. میگن آقایون شیکمشون سیر باشه اعصابشون آرومه5

    اگه خانومه قبلش یه شام خوشمزه همراه با دسر برای همسرش آماده میکرده دیگه این اتفاقا نمیفتاده  

    بلد نیستن دیگه ، جوونن و خام و بی تجربه از تجربه بزرگترا و خانوادشونم استفاده نمیکنن ، والا  :)

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان