خانه
17K

داستانک...

  • ۱۴:۰۱   ۱۳۹۵/۶/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28088 |24368 پست

     مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند...

    کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید. 

    طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.

    یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه...

    اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. 

    گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه.

    مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. 

    اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.

    گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه...

    بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو  برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!!

    یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان