خانه
36.2K

رمان ایرانی " مست و ملیح "

  • ۲۳:۵۲   ۱۳۹۵/۱۱/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    مست و ملیح 🍁

    قسمت چهل و سوم



    چشم من به یوسف بود و چشم اون به پرستار . با بغض و احساس خفگی که در چهره‌اش معلوم بود ، كلام رو تو دهنش چرخوند و گفت :
    - الان كجاست ؟
    - متاسفانه حالش خیلی مناسب نیست ، بیمارستان ما هم امكانات نداره . بردنش فارابی .
    تا اینو شنید ، هم برق چشم‌های یوسف برگشت هم مثل باد راه افتاد و از پله‌ها اومد پایین . من هم بدو اومدم دنبالش . آن‌قدر هول شده بود كه رفت تا پشت رل بشینه ، یهو پس كشید و من نشستم و راه افتادم .
    رسیدیم فارابی . دم پله‌ها دایی فرزین نشسته بود و داشت به سیگارش پك می‌زد . تا ما رو دید ، بلند شد . چشم‌هاش قرمز بود و رنگ به صورت نداشت .
    - یوسف ... می‌دونی چی آتیش می‌زنه دل آدم رو ؟ چرا اینجا یكی به خاطر عاشقی باید این همه عذاب بكشه ؟ چرا این شهر این رسم رو فراموش نمی‌كنه ؟
    - كجاست ؟
    - بالا ، مراقبت‌های ویژه ... ولی ...
    نذاشتیم حرفش تموم بشه و بدو رفتیم تو بیمارستان . توی راهرو فرنگیس خانم روی صندلی نشسته بود و دور و برش هم یكی دو نفر دیگه بودن . یوسف رو كه دید ، بلند شد و تا رسید بهش ، یه چك زد تو صورتش .
    - گل سرخی رو كه بهش داده بودی ، اون‌قدر محكم گرفته بود كه حتی دم مردنش هم نمی‌تونستم ازش بگیرم . چی‌كار كردی با دل دختر من یوسف ؟
    هق‌هق زد زیر گریه و بلند‌بلند با یوسف حرف می‌زد .
    - چی گفتی بهش یوسف ؟ چی خواستی ازش پسر ؟ چرا زندگی من رو آتیش زدی ؟
    - من خریت كردم .
    - پس یه كاری كردی !
    - بهش گفتم رو حرف برادرم نمی‌تونم حرف بزنم ، همین .
    - تو غلط كردی با اون برادرت .
    - حق با شماست .
    - معلومه حق با منه . من خودم گفتم این رابطه رو تموم كنید ، نكردید . گفتم دست از سر دخترم وردار ، ورنداشتی . بد كاری كردی . یعنی اگر بلایی سر دختر من بیاد ، روزگار خودت و داداشت رو سیاه می‌كنم .
    - این‌طوری نگید ، انشالله خوب می‌شه . امكان داره ببینمش ؟
    - نه ، نداره . من هم می‌خوام ببینمش ، ولی نمی‌ذارن . داره می‌میره . ملیحه بمیره ، من چه غلطی بكنم یوسف ؟ من آتیش می‌گیرم . من جز اون كسی رو ندارم كه یوسف .
    فرنگیس سرش رو گذاشت رو سینه‌ی یوسف و تا می‌تونست ، بلند گریه كرد . یوسف آروم دستش رو آورد بالا كشید رو موهای فرنگیس . یك دفعه یكی از دكترها از ته راهرو فرنگیس رو صدا كرد و فرنگیس هم بدو رفت سمتش . من و یوسف هم رفتیم كنارش .
    - خدمت شما عارضم كه ...
    - حال دخترم خوبه ؟
    - عرض می‌كنم .
    - خوبه ؟
    - یه دقیقه اجازه بدید ...
    - زنده است ؟
    - ای بابا خانم ! بله ، زنده است .

    فرنگیس رفت و آروم تكیه داد به دیوار . من رفتم و جلوی دكتر وایستادم .
    - می‌شه دیدش ؟
    - نه ، نمی‌شه . زنده است ، ولی بسیار بدحاله . حدود پنجاه تا قرص اعصاب خورده . این قرص‌ها هر آدمی رو از پا می‌ندازه .

    فرنگیس از همون كنار دیوار گفت :
    - خوب می‌شه ؟
    - به احتمال زیاد به سیستم عصبیش لطمه می‌زنه . معلوم نیست دقیقاً چه اتفاقی می‌افته ، ولی هر مشکلی ممکنه پیش بیاد . ما فعلاً وضعش رو ثابت نگه داشتیم .
    ...
    یك هفته كارم شده بود سر زدن به بیمارستان و خبر گرفتن از ملی خانم . به هوش اومده بود ولی بدنش لمس بود . فقط دست‌هاش تكون می‌خورد و پاهاش هیچ قدرتی نداشت . حتی توان حرف زدن هم نداشت .
    تصمیم گرفته بودم وقتی ذهنم از ماجرای ملی خانم خلاص شد ، برم و پریسا رو از پدرش خواستگاری كنم . ته دلم حس خوبی ازش می‌گرفتم .
    تو بیمارستان یوسف رو دیدم . چند روزی بود از اونجا تكون نخورده بود . رفتم پیشش .
    - خوبی یوسف ؟
    - نه ، اصلاً خوب نیستم . امیر ، اگه ملیحه خوب نشه ، خودم رو نمی‌بخشم . داداش محمد رو هم نمی‌بخشم .
    - همه چی درست می‌شه .
    یه سر هم به ملیحه زدم . رو تخت سرش رو چرخوند سمت من . تا از پشت شیشه منو دید ، یه قطره اشك سر خورد و افتاد رو بالش زیر سرش . نتونستم تحمل كنم . اومدم كنار و از بیمارستان زدم بیرون . اصلاً تحمل دیدنش در اون وضع رو نداشتم .
    وقتی رسیدم جلوی در ، یه ماشین برام بوق زد . فرنگیس خانم بود . نشستم تو ماشین . پرسید :
    - می‌دونی محمد كجاست ؟
    - محمد ؟
    - بله ، برادر یوسف . می‌خوام تلافی همه چیز رو سرش دربیارم .



    بابك لطفی خواجه پاشا
    بهمن نود و پنج

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان