خانه
107K

رمان ایرانی " من یک مادرم "

  • ۱۲:۲۲   ۱۳۹۵/۱۲/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان من یک مادرم


    قسمت اول

    بخش سوم



    آب تمیز و زلال قنات وارد خونه هایی می شد که کنار باغ بودن  ...
    اغلب خونه ها که دسترسی به آب نداشتن از توی جوی های کثیف ماهی یک بار آب انبار خودشون رو پر می کردن و یا از آب فروش ها می خریدن که معلوم نبود این آب رو چطوری و از کجا آورده بودن ........ و این آب تمیز و گوارا یک راست از زیر دیوار  میومد ، تو خونه ی ما از یک جوی باریک می رفت تو آب انبار و حوضی که هم سطح حیاط  بود و اضافه ی اون میرفت به خونه ی همسایه و از اونجا به خونه های دیگه .....

     حالا اگر این وسط ما با آب بازی می کردیم و یا حتی پامون رو توش می کردیم بازم این آب میرفت تو خونه ی همسایه برای استفاده و چاره ای هم نبود ...
    البته مادرم خیلی سفارش می کرد که دست به آب نزدیم ولی من دیده بودم که خودش حتی ته استکان ها رو میریخت تو آب یا همون جا یک چیزی باهاش می شست ....
    ولی خوب اون مامان بود دیگه .....

    این امتیاز برای همه ی اونایی که کنار باغ  خونه داشتن بود  ....
    درخت های باغ سر به فلک گشیده بود و یک تاک انگور از دیوار باغ اومده بود و دیوار روبرو ی ما رو  همیشه سبز نگه می داشت ولی زمانی که انگور های اون می رسید خیلی جالب تر می شد و منظره ی زیبایی بوجود میومد .....
    خوشه های بزرگ و سالمی که گاهی بابام اونا را می کند و اندازه می گرفت حدودشو به ما می گفت چهل و دو سانت ,, این یکی پنجاه سانت ؛؛ و اونقدر خوشحال بود که ما هم مثل اون خوشحال می شدیم  ...
    و نمی دونم چرا پدرم به اون انگور ها افتخار می کرد و دائم ازش تعریف می کرد و اندازه می گرفت و ما تو عالم بچگی باهاش همکاری می کردیم .........




    ناهید گلکار

    ویرایش شده توسط *** نازمیـــن *** در تاریخ ۴/۱۲/۱۳۹۵   ۱۳:۱۸
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان