خانه
163K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۰:۳۹   ۱۳۹۶/۱/۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت دوم

    بخش سوم



    من فقط یک عمه داشتم که در سن چهارده سالگی زن علیرضا خان تجلی شده بود که از ثروتمندان تهرون بود …

    شاید من سه یا چهار بار بیشتر عمه رو ندیده بودم ولی حرفش تو خونه ی ما زیاد زده می شد . می دونستم خیلی پولداره و دو تا پسر و یک دختر داره که فقط دخترش ازدواج کرده … عمه خیلی دوست نداشت با فامیل رفت و آمد کنه برای همین ما هیچ وقت خانواده ی اونو ندیده بودیم .

    عمه فقط موقعی میومد که کسی مرده باشه و تو مراسمش شرکت می کرد . همون موقع هم طوری رفتار می کرد که معلوم بود ما از دماغش بالا نمی ریم ….

    شاید یکی دو بار جواب سلام منو داده بود و همین . پس وقتی چشمم به اون افتاد مطمئن شدم اتفاقی افتاده و دلم فرو ریخت …

    از در که اومد تو زد زیر گریه و گفت : الهی عمه فدات بشه . این چه بلایی بود سر تو اومد و یتیم شدی … داداشم رفت و تو رو بی پدر کرد .
    دیگه نفهمیدم چیکار می کنم .
    با اینکه خودمو آماده کرده بودم که هر خبری رو بشنوم بازم کنترلم از دستم در رفت …

    فکر کنم صدای شیون من و عمه تمام بیمارستان رو خبر کرد ... چون همه ریختن تو اتاق من تا ما رو ساکت کنن …
    هادی می گفت: عمه ، مگه قرار نبود به رویا نگی ؟

    عمه همین طور که گریه می کرد با دستمال بینی شو گرفت و گفت : بیخود … بیخود … غلط کردین . تا حالا هم بهش نگفتین بچه تو دلش می مونه ….

    بعد اومد و من رو نوازش کرد و گفت : من که نمردم عمه جون خودم هواتو دارم . هر وقت کاری داشتی به خودم بگو تنهات نمی ذارم ، ناراحت نباش .





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان