خانه
164K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۴:۰۲   ۱۳۹۶/۱/۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت چهارم

    بخش چهارم



    نتیجه ی کار این بود که من کتک خورده و زخمی رفتم به همون اتاق و تازه هادی هم با من قهر کرد و دفتر حقوق رو نداد .

    شبونه تمام وسایلم رو گشتم تا چند تا سکه پیدا کردم و از تو انباری رفتم تو حیاط خلوت و رفتم تو حیاط و زدم بیرون و خودمو به یک تلفن همگانی رسوندم و زنگ زدم به عمو …..

    به شدت به گریه افتاده بودم اونم ترسیده بود ، جریان رو براش تعریف کردم و بهش گفتم : الان بیاد آدرس رو دادم .

    اونم با عجله گفت : قطع کن الان خودمو می رسونم …..

    و خودم پشت در خونه منتظر موندم تا اونا رسیدن …..

    نزدیک عید بود ولی هنوز هوا شبها سرد می شد … خیلی سردم بود ... بازم نرفتم تو .
    عمو با خانمش که با مامانم دوست بود اومده بود خودمو انداختم تو بغلش و های های گریه کردم …..

    سرشو با تاسف تکون داد و گفت : نترس دیگه تنهات نمی ذاریم …..

    منم زنگ در رو زدم ...

    هادی اومد دم در اون اصلا متوجه ی غیبت من نشده بودن … چون تا چشمش به من افتاد پرسید : اینجا چیکار می کنی؟ ….

    با عمو رو بوسی کرد و رفتیم تو …

    اعظم نبض کار دستش بود …. تا اونا رو دید زد پشت دستش که بشکنه این دست که نمک نداره خاک بر سر ما که با این همه خوبی که در حق این چشم سفید کردیم بازم رفته قشون کشی ….
    بگو چیکارت کردیم که این موقع شب مزاحم آدمای خوبی مثل شما شده نه ازش بپرسین غیر از اینه که بهش جا دادیم غذا دادیم محبت کردیم ؟ نه بپرسین ؟ به علی قسم تو عزای مادرش نبود کاری که من نکرده باشم . کی کارا رو کرد ؟ تو بیمارستان کی بهش رسید ؟ کی شش ماهه تر و خشکش می کنه ؟ والله داره ناحقی می کنه آخه چرا مزاحم مردم شدی بگو ما چیکارت کردیم ؟ ……
    هادی تعارف کرد و اونا نشستن و اعظم همین طور که غر می زد رفت تا چایی بذاره ….

    ولی من همین جور وایساده بودم …..

    عمو از هادی پرسید : چرا دفتر حقوقشو نمی دی هادی جان ؟

    گفت : تو رو خدا نگین این چه حرفیه الان میارم و بلند شد رفت و دفتر رو آورد ولی دست خودش نگه داشت و گفت : به خدا اسباب کشی خیلی سخته هلاک شدم حواس برای آدم نمی مونه که …

    عمو دستشو دراز کرد و گفت : لطفا بده به من ...

    اونم با اکراه داد ….
    عمو لای اونو باز کرد و گفت : شما چه جوری پولای توشو گرفتی ؟ نباید به شما می دادن تعجب می کنم فقط خودش می تونه بگیره شش ماه حقوق تو بود …..
    یک جا خالیش کردی ؟ گرفتار نبودی پولو بگیری عمو ؟





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان