خانه
219K

رمان ایرانی " آغوش اجباری "

  • ۲۲:۳۷   ۱۳۹۶/۷/۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    آغوش اجباری


    قسمت صد و سی و ششم



    - بابا آروم … رو پاش کیست خونی بود , دارن عملش می کنن ...
    - باشه , منم الان میام ...
    - تو کجا بیای ؟ ما هم الان برمی گردیم ...
    - مگه نمی گی عمل ؟ کجا برمی گردین ؟
    - سر پاییه
    - باشه , خبرشو زود زود بهم بده
    - باشه , خداحافظ
    - به سلامت
    دو ساعت گذشته بود که پیداشون شد ... دکتر گفته بود که خیسی آتل باعث شده بفهمن و بتونن مداواش کنن وگرنه وارد زخم می شد و باعث قطعی پا می شد ....
    حسام پنج ماه تموم خونه نشین شده بود و تونست آخرش رو پاش راه بره ...
    دوم مرداد ماه بود و تولد من ... واسه شام , مامان بابا اومده بودن ... حسام وقتی برگشت , یه جعبه
    شیرینی و به دسته گل نرگس دستش بود ...
    بعد شام داشتم از تو اتاق می اومدم بیرون که حسام جلوم ایستاد و یه جعبه مخملی ارغوانی داد به دستمو گفت : تولدت مبارک عمرم ...
    جلوی بابا خجالت کشیدم ... سرمو انداختم پایین و گفتم :
    - ممنون
    داغی چیزی رو رو پیشونیم حس کردم … حس کردم رو کمرم عرق نشست ...
    - نمی خوای بازش کنی ؟
    وقتی جعبه رو باز کردم , یه ست گردنبند و گوشواره و انگشتر زمرد بود ... خیلی قشنگ بود ... با قدردانی بهش چشم دوختم و گفتم :
    - خیلی ممنون
    - تو لایق بهترینایی زندگیم ... اگه الان اینجام , به خاطر توئه … می دیذم چه شبایی که به خاطرم بیدار بودی … چقد با دردادم درد می کشیدی … چقدر گریه می کردی ... مدیونتم خانمم …
    - وظیفم بود
    دستشو برد سمت جیبش و یه پاکت بیرون آورد و گرفت سمتم ...
    - این دیگه چیه ؟
    - بلیطامون … می ریم کیش
    امیر از جاش پرید و کاغذو ازم گرفت …

    حسام گفت : تو رو نمی بریم , فقط خودمون می ریم ...
    - یعنی چی ؟
    - خب من با زنم می رم ماه عسل ...
    - منم میام , حق ندارین تنها برین ...
    - تو وقتی ازدواج کردی با خانم خودت برو
    بعد اینکه مهمونا رفتن , با حسام حرف زدم که چرا امیرو با خودمون نبریم ؟ … حسامم مثل همیشه قانعم کرد و گفت :
    - امیر داره بزرگ می شه , تو سنیه که داره شکل می گیره نباید انقدر به ما تکیه بده ... باید خودشم حامی خودش باشه ... حرفشو قبول داشتم و هیچی در برابرش نگفتم ...
    سه روز بعدش تو فرودگاه کیش بودیم و منتظر سرویس هتل ...

    یه ربع طول کشید تا ون اومد ...

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان