خانه
106K

رمان ایرانی " یکی مثل تو "

  • ۱۱:۱۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان یکی مثل تو 🌺


    قسمت پنجم

    بخش هفتم




    ماشین رو در خونه پارک کردم ... لباس هامو برداشتم و با ذوق و شوق کلید انداختم و رفتم تو ...
    مامان تو حیاط منتظر من بود ... با یک نگاه به اون فهمیدم که با سهراب حرف زده و اونم بهش گفته که من ماشین آیدا رو گرفتم ...
    گفتم : سلام ...

    کمی با غیظ به من نگاه کرد و چند بار دستشو تکون داد بعد لب هاشو به هم فشار داد و در حالی که معلوم بود چقدر عصبانیه,  برگشت و رفت تو اتاق ...
    دنبالش رفتم ... گفتم : مامان جونم ... خانمم ... چی شده عزیزم ؟
    انگشتشو گرفت جلوی من و گفت : به من نگو عزیزم ... من تو رو اینطوری بزرگ کردم ؟ ... گدا ؟ چشم گرسنه ؟ حریص ؟
    چطوری بزرگت کردم که دست دراز می کنی جلوی مردم و ازشون ماشین می گیری ؟
    گفتم : ای بابا , مادرِ من چرا بزرگش می کنی ؟ آیدا یک شب ماشینشو داده به من , صبح هم بهش پس می دم ...
    سرشو با عصبانیت چند بار تکون داد تا شاید آروم بشه ...
    گفت : من بزرگش کردم ؟ آیدا یک شب مهمونی , آیدا یک روز از صبح تا شب تلفن , آیدا هر شب تا صبح تلفن ... نمی فهمی من از چی ناراحتم ؟ در مقابل چی ؟ خودتو می فروشی ؟ ... ازت چی می خواد ؟
    به این فکر کردی اگر فردا ازت یک خواسته نا به جا داشته باشه , باید انجامش بدی ؟ بله خوب چون خودتو بردی زیر دِین اون ... بایدم هر چی گفت گوش کنی ... نفستو رها کردی برزو ؟
    از این به بعد اون بتازونه و تو اطاعت کنی ؟ ... اینو یادت دادم ؟ بچه نمازخون ؟
    گفتم : به خدا شما داری اشتباه می کنی , اصلا موضوع مهمی نیست ... حالش بد بود , به من گفت تو رانندگی کن ... چون تا در خونه شون رفته بودم مجبور شدم ماشین رو بیارم ...
    گفت : من اشتباه نمی کنم , این تویی که داری اشتباه می کنی چون همونجا جلوی نفست رو نگرفتی و پیاده نشدی با تاکسی بیای خونه ...
    یکم ناراحت شده بودم ...
    گفتم : ای بابا کدوم نفس ؟ ولم کنین ... برین ببینن مردم چطوری زندگی می کنن ... پولاشون از پارو بالا می ره ... اونا نفسشون رو ول کردن به یک جایی رسیدن ... من و شما تا آخر عمرمون می شینیم و نفس نگه می داریم و آه می کشیم ...
    بسه دیگه ... از این حرفا گوشم پر شده ... من می خوام خوب زندگی کنم ... به هر قیمتی شده ... متوجه شدین ؟ ... نفس کیلو چنده ؟
    و برای اولین بار تو روی مادرم ایستادم و رفتم تو اتاقم و درو زدم به هم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان