خانه
95.4K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۲:۴۸   ۱۳۹۶/۱۰/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت اول

    بخش چهارم




    تازگی ها اتفاقی مریم رو دیده بود ...
    یک روز که کنار رودخونه نشسته بود و از فضای زیبای اطرافش لذت می برد , اونو دید که با مادرش از سرازیری تپه میومد پایین ...
    امین فقط با یک نگاه از دور , محو اون دختر شد ... از جاش بلند شد و ایستاد ...

    مادر و دختر از کنارش رد شدن و رفتن به طرف چشمه و اون بی رمق همون طور اونا رو نگاه می کرد ...
    چند بار پلک زد ... گفت : وای این کی بود ؟ چرا تا حالا ندیدمش ؟ نکنه خواب می بینم ...
    و از اون به بعد دیگه تصور اون دختر از نظرش نرفت ...
    روز و شب بهش فکر می کرد تا بالاخره خونه ی اونو پیدا کرد و مرتب سر راهش سبز شد ...
    مریم , دختر قدبلند لاغراندامی بود که دو تا چشم درشت سیاه و یک دماغ کوفته ای کوچیک و لب های قلوه ای و گونه های قرمز داشت ، با موهای فرفری بلند تا تو کمرش ..
    هر چی امین عاشق بود ، مریم , سرکش و نامهربون ... اصلا به امین محل سگ هم نمی ذاشت و یک طوری از دستش فرار می کرد ...
    اون روستا نزدیک کوه بود ...
    از جاده اصلی که خارج می شدی , بیست کیلومتری باید تو خاکی می رفتی تا به جاده ی باریکی می رسیدی که انتهای اون روستا ی سبزدره قرار داشت ...
    دو طرف جاده درخت های توت تنومند و کهنسال , زیبایی خاصی به جاده می دادن ...
    روستایی ها می گفتن این درخت ها رو یک شازده ای اینجا کاشته بود و کرم ابریشم پرورش می داد ...
    بعدم کارش نگرفت و ول کرد و رفت ...

    و این درخت های توت یادگار اونه ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان