خانه
94.7K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۷:۵۷   ۱۳۹۶/۱۰/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت دوازدهم

    بخش ششم




    پری خانم گفت : مگه ما مردیم ؟ هر وقت دلتنگ شد خودمون میاریمش ... اصلا نگران نباشین , من نمی ذارم بهش بد بگذره ...
    خاطرتون جمع , قول می دم ...
    غلامرضا آهی کشید گفت : باشه ... خدا بهمون رحم کنه ... یدالله خان شما میای دیگه ؟
    یدالله خان گفت : برییم داداش ... البته که میام ...
    سری تکون داد و گفت : پس باشه , حرفی نیست ... بریم توکل به خدا ...
    به محض اینکه موافقت غلامرضا اعلام شد , همه خوشحالی کردن ...

    نهال دست مریم رو گرفت و یکم با خنده بهش نگاه کرد و گفت : مرسی مریم جون ... اگر تو می رفتی امین دیگه هیچ امیدی نداشت ...
    و امین هم از همون جا متوجه شد که مریم نمی ره ...
    نفسی بلند کشید و برگشت نشست رو تخت ... با همه کفری که توی اون مدت گفته بود , نتوست خدا رو برای این ، شکر نکنه ...
    یدالله خان فورا حاضر شد و پری خانم براشون تو راهی حاضر کرد ...

    غلامرضا دخترشو بغل کرد و مقداری پول از جیبش در آورد و شمرد و داد به مریم و گفت : هیچی با خودت نیاوردی بابا , برو برای خودت یک چیزایی بخر ... بگو چی لازم داری بگم مادرت جمع کنه بدم یدالله خان برات بیاره ... یک هفته خوبه بمونی ؟ بیام دنبالت ؟
    یدالله خان که داشت کتشو می پوشید , به نهال گفت : برو زنگ بزن مجتبی , بگو می رم دنبالش ...
    غلامرضا هر وقت مریم خواست بیاد , خودم هستم ...
    دلواپس نباش , فکر این چیزاشو نکن ... از امانتت درست نگهداری می کنیم ...
    یک ساعتی طول کشید تا غلامرضا و یدالله خان با یک شورلت قهوه ای رنگ رفتن و مریم که برای اولین بار از پدرش دور می شد , این رنج رو به خاطر عشق زندگیش تحمل کرد ...
    به امید اینکه بتونه امین رو به زندگی برگردونه ...
    وقتی برگشتن تو اتاق , پری خانم و نهال خیلی خوشحال بودن و مرتب از مریم تشکر می کردن ...
    و امین رو تختش دراز کشیده بود ... نمی تونست از خودش پنهون کنه که چقدر از موندن مریم خوشحاله ...
    نیم ساعت بعد , نهال داشت مفصل جریان تصادف و بیمارستان رفتنِ امین رو برای مریم تعریف می کرد که صدای زنگ در اومد ...
    پری خانم خودش رفت در باز کرد ... نصرت و دخترش افسانه بودن ...
    اومده بودن شب رو اونجا بمونن و هم اینکه مریم رو ببینن و باهاش آشنا بشن ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان