خانه
95.8K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۱۷:۱۵   ۱۳۹۶/۱۰/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت پانزدهم

    بخش ششم




    خونه ی آقا یدالله یک در چوبی داشت که با یک پله وارد حیاط بزرگی می شد ...
    روبروی در , ساختمونی قدیمی بود با هشت اتاق ... که یکی از اونا بزرگتر از بقیه بود که مهمون خونه محسوب می شد و محل جمع شدن روزا و شب هایی بود که بچه ها اونجا جمع می شدن ...
    اتاق امین , سمت چپ ساختمون بود و با یک اتاق دیگه که تو در تو بود و با یک درِ بزرگ از هم جدا می شد ...
    این دو اتاق رو برای اون دو عاشق آماده کردن ... 
    یک ماه همه توی خونه ی آقا یدالله در تلاش تدارک عروسی بودن و گوهر خانم و غلامرضا سعی کردن بهترین لوازم رو برای جهیزیه ی اون فراهم کنن ...

    غلامرضا نمی خواست دخترش رو شرمنده کنه , برای همین هر کاری از دستش بر میومد انجام داد ...
    و در میون مخالفت ها و متلک های نصرت و بی محلی هایی که به مریم و خانواده اش کرد , خانواده ی مریم با ربابه و کدخدا برای چند روز مهمون خونه ی یدالله خان شدن و مراسم عقد و عروسی ساده ای براشون گرفتن ...
    صدای ساز و آواز از خونه ی یدالله خان بلند شده بود ...

    امین اونقدر شیفته و واله مریم بود که سعی می کرد رنجی رو که برای از دست دادن پاش می برد رو فراموش کنه و مریم اونقدر عاشق بود که نمی تونست به چیز دیگه ای جز امین فکر کنه ...
    این بود که هر دو با ذوق و شوق به حجله ای رفتن که نهایت آرزوی اونا بود ...
    وقتی همدیگر در آغوش گرفتن , همه ی دنیا مال اونا بود ...

    و اینطوری زندگی جدیدشون رو شروع کردن ...
    زندگی ای که برای اونا تازه شروع شده بود و نمی دونستن تقدیر برای اونا هنوز بازی های زیادی داره ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان