خانه
38.6K

رمان ایرانی " یک اشتباه جزیی "

  • ۱۱:۲۴   ۱۳۹۶/۱۲/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    یک اشتباه جزیی 🌹


    قسمت دهم

    بخش پنجم



    اومد سوار ماشین بهزاد شد و سه تایی رفتم در خونه ی آقای خزاعی ...
    خودش رفت زنگ زد ...

    پسرش آیفون رو برداشت ...
    گفت : با خانم خزاعی کار دارم , از آژانس اومدم ...

    کمی بعد اون خانم اومد دم , در حالی که پسرشم پشت سرش بود ...

    من رفتم جلو در حالی که بغض گلومو گرفته بود ... قبل از اینکه اون بتونه حرف بزنه , انگشتم رو گرفتم تو صورتش و گفتم : ببین خانم , با من بد کردی ... بدون فکر اومدی و زندگی منو خراب کردی ولی من امروز به خاطر شما اومدم اینجا , نه به خاطر خودم ...
    باید بدونین که چقدر شوهر شریف و نجیبی داشتین ... حق شما نیست که بقیه ی عمرتون رو با این خیال بگذرونین که خیانت دیدین ... در حالی که اون خدا بیامرز نجیب ترین مردی بود که تو عمرم دیدم ... هیچ وقت سرشو بالا نمی کرد به کسی نگاه کنه و من به همین دلیل می خواستم ایشون بیاد دنبالم ...
    این فکری که شما کردین فقط یک اشتباه بود ... بهزاد شما  تعریف کن , من نمی تونم ...
    وقتی حرف بهزاد تموم شد و دوباره ماجرا رو تعریف کرد , زن بیچاره که هنوز یک کلمه حرف نزده بود به گریه افتاد و انگار یک بار دیگه شوهرش زنده شد بود , اشک شوق می ریخت ...  گفت : به خدا نمی دونستم ... خدا خیرتون بده , نمی دونین چه حال بدی داشتم ... دلم نمی خواست یک فاتحه براش بخونم ... آخه شما یک طوری گریه می کردین و زبون گرفته بودین که هر کس اونجا بود شک کرده بود ...
    من خودم با شوهرتون حرف می زنم , قول می دم همون طور که خیال منو راحت کردین منم جبران می کنم ...

    یکم تعارف کرد که بریم تو خونه ولی قبول نکردم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان