خانه
38.6K

رمان ایرانی " یک اشتباه جزیی "

  • ۱۱:۲۷   ۱۳۹۶/۱۲/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    یک اشتباه جزیی 🌹


    قسمت دهم

    بخش ششم



    و راه افتادم ...

    بهزاد شماره ی موبایل مسعود رو هم به اون داد و هم به مدیر آژانس و گذاشتیم به عهده ی خودشون ...


    هر کاری کردم بهزاد منو خونه نبرد ... می گفت : تنهات نمی ذارم ... فایده نداره , تقلا نکن ...

    ولی من هنوز عصبی بودم و دلم می خواست داد بزنم ...
    اگر اون روز منو نزده بود و صورتم اونطور وحشتناک نمی شد , اگر به حرفم گوش داده بود و با هم می رفتیم آژانس و خودم توضیح می دادم این کار اینقدر بالا نمی گرفت ...
    حالا نمی دونستم وقتی متوجه ی اشتباهش بشه می خواد چیکار کنه ؟ من باید چیکار می کردم ؟ ...
    دیگه زندگی من هیچ وقت به روال قبل برنمی گشت و شاید سال ها طول می کشید تا بتونم فراموش کنم ...
    این جریان فقط یک هفته طول کشیده بود و به نظرم هزار سال شده بود ...

    اونقدر مسعود رو دور از خودم می دیدم که حتی نمی تونستم دوباره اونو کنارم احساس کنم ...
    تا وارد خونه ی مامان شدم همه کنجکاو بودن ببینن کیارش کجاست و چی شده که اینقدر من گریه کردم ...
    با صدای بلند گفتم : هیچ کس با من حرف نزنه ... اصلا حوصله ندارم , لطفا منو به حال خودم بذارین ...

    و یک گوشه نشستم ...
    ناهارم نتونستم بخورم که هیچ , وجود کسی رو دور و بر خودم حس نمی کردم ...
    انگار توی یک حباب خاکستری حبس شده بودم ... یک مرتبه احساس کردم دارم خفه می شم ...
    کیفم رو برداشتم در میون اعتراض همه , از خونه زدم بیرون ...

    تند تند راه می رفتم ... فکر می کردم اینطوری زمان رو می تونم تند کنم تا کیارش برگرده ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان