خانه
378K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۰۲:۳۸   ۱۳۹۶/۱۲/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت دوازدهم

    بخش هفتم




    سه روز بعد , در میون خشم خاله و شکستن دل هرمز , سر سفره ی عقد نشستم و زن علی شدم ...
    عزیز خانم داریه زن خبر کرده بود که یکی هم دف دستش بود ...
    یک فکری به ذهنم رسید ... زن ها داشتن می رقصیدن و شلوغ بود ...
    علی هنوز تو زنونه بود و بیشتر زن ها چادر سرشون بود ...
    موقع این بود که یک طوری دلمو خالی کنم ...
    از جام بلند شدم و رفتم سراغ اون کسی که دف زن بود ... بدون اینکه حرفی بزنم , ازش گرفتم ...
    خوب چون عروس بودم , هاج و واج مونده بود و زود بهم داد ...
    شروع کردم به زدن دف و خوندن وسط مجلس ...
    این کار من , بدترین بلایی بود که می شد اون شب به سر عزیز خانم و خانجانم بیارم ...
    همین طور که مثل مطرب ها می زدم و می خوندم , می دونستم عقوبت بدی برای من در راهه ...
    و با خودم فکر می کردم ارزشش رو داره ...
    تا می تونی لیلا آبروشون رو ببر ... کاری کن بعد از این نتونن سرشون رو بلند کنن ...
    خیلی از زن ها با من همراهی می کردن و به شعف اومده بودن ولی همه ی اونا این فکر تو سرشون بود که عروس عزیز خانم جلف و سبک سره ...
    و اینو عزیز خانم از همه بهتر می دونست ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان