خانه
380K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۸:۴۲   ۱۳۹۷/۲/۲۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت پنجاه و هشتم

    بخش دوم



    عفت خانم تا منو دید , متوجه ناراحتی من شد و پرسید : لیلا جون امروز سر حال نیستی , چیزی شده ؟
    گفتم : می خوام باهاتون حرف بزنم ... شنیدم شما با انیس خانم نسبت دارین ...
    گفت : آره عزیزم , دارم ... برای چی ؟ ... هاشم به من گفته , سفارش کرده که به کسی حرفی نزنم ... در هرحال من این کارو نمی کردم ...
    اولا خودم این طور آدمی نیستم , دوما هاشم رو خیلی زیاد دوست دارم و می دونم انیس چطوری روی اون حساسه ... اونم منظور بدی نداره , همیشه از تو تعریف می کنه و می گه تو پرورشگاه چقدر زحمت می کشی و دختر با عرضه ای هستی ...
    گفتم : منم می خوام در مورد همین با شما حرف بزنم ... قسم می خورم من به آقا هاشم کاری ندارم ...
    این حرفا بین خودشون هست و من دلم نمی خواد وارد این ماجرا بشم ...
    گفت : عزیز دلم , هاشم خاطر تو رو می خواد و من می دونم چیزی رو که بخواد به دست میاره ...
    البته انیس با من حرف زده و منم بهش گفتم تو اشتباه کردی , لیلا رو به اون شکل بد بردی خونه ات ... مخصوصاً از وقتی تو رو شناختم و می دونم که چطور دختری هستی ...
    ولی خوب مادره دیگه ... تو صبور باش , ببین چی میشه حالا ...
    گفتم : میشه با آقا هاشم حرف بزنین ؟ نمی خوام مشکلی پیش بیاد ... 
    گفت : امروز نیومده دنبالت ؟ برات ویولن خریده بود ...
    گفتم : شما از کجا می دونی ؟
    گفت: خوب , با هم رفتیم ... خودش که سر رشته ای تو خرید ویولن نداره ! ... نمی دونی با چه ذوق و شوقی اونو خرید ... حتما تو هم زدی تو ذوقش , آره ؟ برای همین نیومد ؟
    گفتم : آخه دلیل نداره ایشون برای من ویولن بخره ... عفت خانم دوست ندارم زیر بار منت کسی برم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان