خانه
108K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۲:۳۴   ۱۳۹۷/۴/۲۷
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت سیزدهم

    بخش دوم



    گفت : چقدر خری ... کاش من جای تو بودم ... آخه چه بدی ای داره ؟ بهتر , هیچ کس نمی تونه بهت دروغ بگه و سرت کلاه بذاره ...
    حالا بیا امتحان کنیم ... جان من , مرگ من , بگو من الان چی فکر می کنم ؟ ...
    صبر کن ... آهان , فکر کردم ... بگو ...
    گفتم : نه ... نمی دونم به خدا , چیزی نفهمیدم ...
    اگر این تویی که داری در مورد حمید فکر می کنی ...
    یک بشکن زد و با خوشحالی گفت : دیدی فهمیدی ؟ همین بود , داشتم فکر می کردم حمید الان کجاست ؟ ...
    گفتم : برو بابا , خوب تو به غیر از حمید به چیز دیگه ای فکر نمی کنی ... هر کسی می تونست بفهمه ...
    اون شب پرستار رو خواستیم و  با یک مسکن قوی خوابیدم ...
    ولی حتی تو اون حالت هم آرامش نداشتم و مرتب چیزایی به ذهنم می رسید و به جا هایی می رفتم که تا اون زمان ندیده بودم و برام نا آشنا بود و عجیب تر این بود که وقتی بیدار می شدم , همه چیز یادم بود ...
    فردا بارون شدیدی میومد و جز مامان کسی پیشم نبود ...
    ثریا هم که از رازم خبر داشت , رفته بود و من با یک سردرد شدید بیدار شدم ...
    اونقدر زیاد بود که تاب تحملشو نداشتم ...
    ولی تصمیم گرفتم این حالتی که برام پیش اومده رو از همه پنهون کنم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان