خانه
108K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۰:۴۷   ۱۳۹۷/۴/۲۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت چهاردهم

    بخش چهارم



    صدای امیر رو می شنیدم که داشت با مامان حرف می زد و می گفت : خدا شاهده من روحم هم از این جریانی که نگار میگه , خبر نداشت ...
    آخه یکی نیست از اون بپرسه من چه گناهی کردم ؟ ... نگار اصلا منطق نداره ...
    مامان گفت : شما اصلا خودتو ناراحت نکن , من با نگار حرف می زنم ... از این چیزا پیش میاد ...
    حالا خوبه قبل از عقد همه چیز روشن شد ... برای شما هم خوبه , خدا رو شکر کن ...
    ببین آقا امیر , نگار اهل دروغ نیست ... حتی اگر به ضررش باشه , راست و حسینی میگه نمی گم ...
    ولی دروغ نمی گه ...

    حالا شما هم خودتو ناراحت نکن ... دیگه چیز پنهونی بینتون نیست , راحت شدی ...


    وقتی امیر رفت , اعصابم به هم ریخته بود ...
    با خودم فکر می کردم خوب حرفش منطقی بود ... چرا من اینقدر از دست اون عصبانیم ؟ ...
    ولی قبل از این که این حرفا پیش بیاد هم این حس رو نسبت به اون داشتم و حالا به شدت قوی تر شده بود ...
    دلیلشو نمی دونستم ...

    و این وسط مامان به هیچ عنوان حاضر نبود امیر رو از دست بده ...
    اون شب که فکری آشفته داشتم , دوباره برگشتم به حالتی که تو بیمارستان بودم ...
    تا چشمم گرم شد , احساس کردم تو تاریکی بین زمین و آسمون معلق شدم ...
    دلم می خواست بیدار بشم ...

    این حالت موقع عمل به من دست داده بود اما این تاریکی فرق داشت ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان