خانه
108K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۰:۵۵   ۱۳۹۷/۴/۲۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت چهاردهم

    بخش هفتم



    و هر بار که تو رویاهام اونو می دیدم , دلم می خواست برم و از یک طریقی پیداش کنم ...
    یک روز با ثریا که درد دل می کردیم , گفتم : ثریا , برای اولین بار دلم می خواد مرد بودم ... اونوقت می رفتم دنبالش .. .
    اگر تقدیر من نیست , پس چرا مدام اونو می ببینم ؟ ...
    ثریا گفت : من از اون روزی می ترسم که پیداش کنی و سرخورده بشی ...

    مثلا یک مشکل اساسی داشته باشه ... زن و بچه , یا درد و مرض , یا چه می دونم از اون بیکار و بی عارها باشه ...
    اقلا امیر دیگه همه چیزش شناخته شده است ... به یک غریبه مگه میشه اعتماد کرد ؟ ...
    من فکر می کنم تو عقده ی عشق و عاشقی داری ... هر چی وقتی دختر بچه بودی نکردی , حالا یکجا داری جبران می کنی ...
    آخر اینم مثل ما بدبخت میشه ...
    گفتم : مگه تو بدبختی ؟
    گفت : نگار ؟؟ تو باز فکرم رو خوندی ؟ ... این بار سومه ... من به زبون نیاوردم , فکر کردم ...
    گفتم : کدوم قسمتش رو ...
    گفت : جمله آخر رو نگفتم , از ذهنم گذشت ... وای نگار , به خدا دیگه بهت ایمان آوردم ...
    گفتم : ولی این مورد فقط یک بار , اونم که شک دارم , با امیر اتفاق افتاد ... همین ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان