خانه
108K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۶:۱۷   ۱۳۹۷/۵/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت سی و چهارم

    بخش چهارم



    هنوز چند قدمی مونده بود که برسم , شیما رو روی یک نیکمت از دور دیدم ...
    دستم رو گذاشتم رو قلبم و گفتم : خدایا شکرت ...
    خدا جونم هزاران مرتبه شکر ...
    تلفنم زنگ خورد ... مامان بود ... با همون حال بد که دیگه زار می زدم , گفتم : پیداش کردم ...
    خودتون به همه خبر بدین , من الان میارمش خونه ...
    شیما هم منو دید ... از جاش بلند شد و اومد به طرف من ...

    مثل اینکه پناهی پیدا کرده باشه , خودشو انداخت تو بغلم ...
    نازگل ترسیده بود و گریه می کرد ... دستم رو دور کمرش حلقه کردم و با هم گریه کردیم ...
    گفتم : الهی قربونت برم , چرا این کارو با من کردی ؟ تو که می دونی چقدر برام عزیزی ...
    نازگل رو از بغلش گرفتم ...
    با گریه گفت : نمی دونی چی شده که ... دیدی گفتم ؟ ...
    دیدی نگار صادق با زن رابطه داره ... خیلی وقته می فهمم و نمی تونستم ثابت کنم ... امروز رفتم تعقیبش کردم ...
    گفتم: باشه , باشه ... الان چیزی نگو , بیا بریم خونه با هم حرف می زنیم ...
    گفت : تو چرا تعجب نکردی ؟
    گفتم : صادق بهم زنگ زد و گفت که چرا تو خونه نرفتی ...
    گفت : بی حیای بی شرف ... تو چیزی بهش نگفتی ؟ ...
    گفتم : حالا بریم , خونه مفصل حرف می زنیم ... اینجا گرمه ...
    گفت : اونجا نمیام ,  اگر بفهمه میاد دنبالم ... نگار دیگه نمی خوام ریختشو ببینم , طلاق می گیرم ... محال دیگه باهاش زندگی کنم ...
    گفتم : بیا بریم , تا تو نخوای نمی ذارم بیاد تو خونه ی ما ...
    می دونم باهاش چیکار کنم ... هر چی تو بخوای همون میشه , بهت قول می دم ...
    ببین تو این گرما بچه مریض میشه ... به خاطر نازگل این کارو نکن ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان