خانه
10.7K

دیالوگ های من

  • ۲۲:۵۲   ۱۳۹۸/۹/۱۷
    avatar
    کاربر جديد|49 |140 پست

    داستان من زمانی شروع شد که با صدای اذان با گریه به این جهان پا گذاشتم گریه من نه ترس از ورود به این دنیا بود بلکه گریه من دور شدن از آبی ذلال مثل تسنیم بود دور شدن از تپش قلب مادرم که کنار گوشم اهنگ ارامش سر میداد دور شدن از نفس مادرم که مثل یک نسیم به صورتم میخورد ....

    وحالا در دنیایی پا گذاشتم که دیگر از ارامش خبری نبود 

    مادرم دوست دارم ای تنها بازمانده عشق بچگیم.....

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان