۰۹:۳۷ ۱۳۹۸/۲/۲۵
چندبار با جدیت باشگاه رفتن و ورزش کردن را شروع کردی؟
چند بار برای ترک سیگار یا هر عادت نامناسبِ دیگری با جدیت قدم برداشتی؟
چند بار برای درس خواندن برنامه ریزی کردی؟
چند بار تصمیم گرفتی از شغلی که نه تنها دوستش نداری بلکه برایت زجر آور شده، بیرون بیایی؟
چند بار آموزش زبان انگلیسی را شروع کردهای و به خودت گفتی، این بار دیگر فرق میکند… این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست و …اما نه تنها اتفاقی نیفتاد، بکله دوباره و دوباره همان داستان قبلی تکرار شد.
این داستان عدهی زیادی از آدماست. همیشه تصمیم میگیریم، چندبار باشگاه میرویم، چند روز رژیم میگیریم، چند کتاب آموزش زبان می خریم، چند برنامه ریزی منظم برای درس خواندن انتخاب میکنیم و …
اما خیلی زود همه چیز به همان روند قبلی و عادتهای روزمرهی قبلی برمی گردد. تا آنجا که نه تنها به آن هدفها نرسیدهایم، بلکه حتی آن اهداف را به یاد هم نداریم….
موضوع مهمی که فراموش کردهایم، این است که هدفگذاری و ماجرای رسیدن به اهداف، خیلی بیشتر از یک تصمیم یا برنامه ریزی سخت و پر از تلاش فیزیکی است.
هدفگذاری یک روند لذت بخش درونی است که اول از همه تحولی در ذهن و درون رخ میدهد، سپس نمود آن به شکل اشتیاق، انگیزه، ایده، حرکت و تعهد برای به انجام رساندن کار، خودش را نشان میدهد.