خانه
141K

معرفی بهترین فیلم ها از نظر شما

  • ۱۶:۲۱   ۱۳۹۲/۶/۱۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    اگه فیلم ترسناک ( البته با موصوع ترسناک نه صحنه های ترسناک ) دوست دارید

    فیلم دیگران OTHERS خیلی حوبه 

    صحنه فیلم، روزهای پایانی جنگ جهانی دوم است. گریس استورات (نیکول کیدمن) یک مادر کاتولیک است که به همراه دو فرزند کوچکش در یک خانه پرت زندگی می‌کند. بچه ها، آن (آلاکینا مان) و نیکولاس (جیمز بنتلی) یک نوع بیماری نادر حساسیت به نور دارند. بنابراین زندگی آن‌ها با یکسری قوانین عجیب و پیچیده که برای محافظت آن‌ها از اشعه آفتاب در نظر گرفته شده، عجین شده است.

    همزمان با ورود سه خدمتکار جدید به خانه (خانم برتا میلز(فیونلا فلاناگان)، یک باغبان به نام آقای ادموند توتل(اریک سایک) و یک دختر لال جوان به نام لیدیا(الین کسیدی) )یکسری حوادث عجیب رخ می‌دهد و گریس کم کم می‌ترسد که آن‌ها تنها نیستند. آن، نقاشی ای از ۴ نفر- یک مرد، یک زن، یک پسربچه به نام ویکتور و یک پیرزن ترسناک- می‌کشد که می‌گوید آن‌ها را در خانه دیده است. صدای یک پیانو از داخل یک اتاق قفل شده شنیده می‌شود؛ درحالیکه هیچ کس داخل آن نیست. هربارکه گریس به اتاق وارد یا از آن خارح می‌شود، در بسته می‌شود. هنگامی که سعی می‌کند دلیل آن را بفهمد، در محکم به او می‌خورد و او را به کف زمین می‌اندازد. گریس سعی می‌کند با یک تفنگ به مبارزه با مزاحمان برود، اما نمی‌تواند آن‌ها را پیدا کند. او دخترش را برای حرف‌های مزخرفش درباره ارواح سرزنش می‌کند تا اینکه خود هم با آن‌ها مواجه می‌شود. او متقاعد می‌شود که چیزی شوم در خانه وجود دارد. از این رو در یک هوای مه آلود برای رفتن پیش کشیش و درخواست برای دعا از خانه بیرون می‌رود. در این ضمن، خدمتکاران که توسط خانم میلز رهبری می‌شوند، کارهایی انجام می‌دهند. باغبان سه سنگ قبر را زیر برگهای پاییزی دفن می‌کند و خانم میلز به حرف‌های آن که برعلیه مادرش سخن می‌گوید، گوش می‌دهد.

    در جنگل، گریس در مه غلیط راه را گم می‌کند. اما به طور معجزه آسایی همسرش چارلز(کریستوفر اکلستن) را که فکر می‌کرد در جنگ کشته شده می‌یابد و او را به خانه می‌برد. چارلز در طول یک روز حضورش در خانه بسیار سرد و غیرصمیمی است و خانم میلز به آقای توتل می‌گوید:"من فکر نمیکنم او بداند که کجاست". گریس بعداً پیرزنی را که در نقاشی آن دیده بود در لباس دخترش می‌بیند و می‌گوید"تو دختر من نیستی!". و به او حمله می‌کند. اما متوجه می‌شود که او درواقع به دخترش حمله کرده است. آن، بعد از این اتفاق نمیخواهد کنار مادرش باشد، درحالیکه گریس سوگند می‌خورد که او پیرزنی رادیده است. خانم میلز به آن می‌گوید که او هم افرادی را دیده است؛ اما آنها نمی‌توانند به مادرش بگویند. چون گریس چیزی را که برای آن اماده نیست نخواهد پذیرفت. چارلز وقتی که آن درباره رفتار مادرش با او صحبت می‌کند متحیر و گیج میشود. چارلز میگوید که باید خانه را ترک کند تا به جبهه برود و دوباره ناپدید میشود. بعد از انکه چارلز خانه را ترک می‌کند، آن بازهم چیزهایی را می‌بیند مثلا خانواده ویکتور و پیرزن. خانم میلز به گریس می‌گوید که " برخی اوقات جهان مردگان با جهان زنده‌ها درهم می‌آمیزد". دو زن همچنین کتابی از مرده‌ها را می‌یابند که چهره‌هایی مرده را نشان می‌دهد که درقرن نوزدهم گرفته شده است. یک روز صبح، گریس جیغ بچه‌ها را می‌شنود: همه پرده‌های خانه ناپدید شده اند. وقتی که خدمتکاران قبول نمی‌کنند که به دنبال پرده‌ها بگردند، گری متوجه می‌شود که آنها هم در این ماجرا درگیرند. بچه‌ها را ازنور پنهان ساخته و خدمتکاران را اخراج می‌کند. آن شب، آن و نیکولاس برای یافتن پدرشان دزدکی از خانه بیرون می روند و اتفاقا به قبرهای پنهان شده برخورد میکنند. آن‌ها متوجه می‌شوند که آن سنگ قبرها متعلق به خدمتکاران هستند. در همان زمان، گریس به سمت اقامتگاه خدمتکاران رفته و عکسی از کتاب مرده‌ها پیدا می‌کند و وقتی که متوجه می‌شود آنها متعلق به همان سه خدمتکار هستند وحشتزده میشود. خدمتکاران ظاهر می‌شوند و برای گرفتن بچه‌ها به دنبالشان میروند که همین موضوع باعث برگشتن بچه‌ها به خانه می‌شود. درحالیکه گریس با تفنگ، سعی می‌کند خدمتکاران را به عقب براند. بچه‌ها به طبقه بالا می روند و در آنجا پنهان می‌شوند. اما توسط پیرزن عجیب پیدا می‌شوند. در طبقه پایین خدمتکاران با گریس صحبت میکنند و به او میگویند که آنها باید یاد بگیرند که باهم زندگی کنند. گریس کم کم متوجه می‌شود که منظور آنها چیست. در طبقه بالا، آن و نیکولاس متوجه میشوند که پیرزن به احضار ارواح نزد پدر و مادر ویکتور میپردازد. همینجاست که آنها متوجه حقیقت تلخی می‌شوند: پیرزن، آن شخصی نیست که روح است! روح ها، آن، نیکولاس و مادرشان هستند. گریس کنترلش را ازدست میدهد و به حاضران حمله میکند. درصحنه بعدگریس به همراه فرزندانش در آغوشش نشسته است.

    حقیقت درنهایت برای گریس و بینندگان آشکار می‌شود. او آنچه را قبل از آمدن خدمتکاران اتفاق افتاده به خاطرمی آورد. او دراثر از دست دادن شوهرش دیوانه می‌شود و دو فرزندش را با بالش خفه می‌کند و بعد از آگاه شدن از کاری که کرده به خودش شلیک کرده و خود را نیز می‌کشد. وقتی که متوجه می‌شود، فکر مکینی کند که خداوند به خانواده او معجزه‌ای عطا کرده است. گریس و فرزندانش می فهمند که چارلز هم مرده است، اما از این حقیقت خبری ندارد. خانم میلز ظاهر می‌شود و به گریس خبر میدهد که آنها یاد خواهند گرفت که به انسانهای زنده‌ای که در خانه ساکن اند توجهی نکنند. بیرون خانه، خانواده ویکتور که از خانه شبح زده ناراضی اند، از آنجا میروند. از پنجره گریس و بچه‌هایش آنها را نگاه می‌کنند. با وجود نفرت پیشین گریس از خانه، بیان می‌کند که " هیچ کس نمی تواند ما را مجبور به ترک این خانه کند" و با فرزندانش ناپدید می‌شوند.

     
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان