خانه
11.5K

داستــــــــــان کوتاه دوست دارید ؟!!! بیاید

  • ۱۶:۵۸   ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
    avatar
    کاربر فعال|456 |553 پست
     

    داستان 4 - داستان ملا و سرمایه دار...

    سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد

    ملای
    مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و
    غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل شود.

    یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که ... رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید...

    ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت...

    و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.

    اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید...

    صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست...

    ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند.

    قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید و

    گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم

    یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند
    وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد؟!


  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان