من همیشه برادرمو که دو سال از من کوچک تر بود اذیت می کردم.
یه ضبط قدیمی داشتیم روی میز بود سیمش هم به پریز روی دیوار. برادرم خیلی کوچیک بود گفتم بشین رو این من تابت بدم.
دقیقا می دونستم چی میشه
اونم نشست و شتلق.....
مامانم تو حموم بود من فرار کردم تو یکی از اتاقا. اما از اونجایی که مامانم منو می شناخت داد زد : صباااااااااااااااا.... بزار بیام بیرون .....