خلاصه قسمت هفتم سریال شرافت
سیبل میره مزون و لباسی رو که بورا(پسرپولدار)بهش داده بود روپس میده و.به رییسش میگه که اگه این کار و ادامه بده از کارش استعفا میده.
ایگیت با امره جلوی خونه اسد نشستن و ایگیت به امره میگه هروقت بهت گفتم اهنک هجران رو با گیتار بزن و بعد به کبری زنگ میزنه و میگه این اهنگ و برای تو میگم و بعد امره شروع میکنه به زدن و خوندن و کبری هم از پشت پنجره گوش میده و حسابی ذوق میکنه خودشو تو آینه نگاه میکنه و لبخند میزنه.
بورا به خونه سیبل زنگ میزنه و از مادرش اجازه میگیره تا شام رو.با سیبل برن بیرون مادر سیبل هم بدون اینکه به سیبل بگه بهش قول میده تا سیبل باهاش بره بیرون،سیبل وقتی میفهمه خیلی عصبانی میشه ولی مادرش به زور راضیش میکنه تا بره.
ایگیت امره و.سلیم تو تعمیرگاه نشستن و ایگیت منتظر زنگ فرهاد(هم بندیش)هست،فرهاد بهش زنگ میزنه و میگه شب میام خونه تا برات توضیح بدم چیکارکنی.
سیبل از حرصش با یه لباس خیلی معمولی با بورا میره بیرون و ایگیت هم که تازه رسیده بود خونه میبینه که سیبل با یه پسر میره بیرون وناراحت میشه.فرهاد میره پیش ایگیت و بهش میگه فردا شب کامیون حرکت میکنه ولی نمیدونم بارش چیه تو لحظه آخر مشخص میشه،ایگیت هم تشکر میکنه و با فرهاد میرن بیرون.
سیبل به بورا میگه این اخرین باریه که باهم میریم بیرون،بورا میگه باشه پس حسابی باهم خوش بگذرونیم و باهم میرن یه رستوران شیک و.سیبل بابت لباساش معذبه،بورا هم میره و لباسای شیکش و عوض میکنه و یه لباس ساده میپوشه و همبرگر سفارش میده تا سیبل راحت باشه،سیبل هم خوشش میاد و میخنده.امیر تو تنهایی خودش نشسته و.یه مسیج علامت سوال به سیبل میفرسته،سیبل مسبج رو میبینه و فکر میکنه ایگیت همه چیز و به امیر گفته که با بورا رفتن بیرون،به امیر مسیج میده و میگه قرارم با بورا یه قرار کاریه،امیر تعجب میکنه و میگه بورا کیه جریان چیه؟سیبل که میفهمه خراب کرده به امیر میگه باور نمیکنم تو داری منو سوال جواب میکنی؟و بعد گوشیشو خاموش میکنه.امیر هم ناراحت میشه و میگه اخه من کی خواستم اینو بازخواست کنم.
سیبل برمیگرده خونه و ایگیت همون لحظه میرسه خونه،سیبل به ایگیت چپ چپ نگاه میکنه و میگه بیشعور و.با عصبانیت میره.ایگیت با تعجب ابروشو میندازه بالا و میگه بیشعور؟فردای اونروز ایگیت میره جلوی خونه کبری و بهش زنگ میزنه و میگه یه چیزی واست گذاشتم جلوی در،کبری در و باز میکنه و ایگیت با یه گردنبند بهش صبح به خیر میگه و میگه اینو واسه تو خریدم،کبری با ذوق میگه ایگیت برو الان بابام میبینه،همین موقع صدای اسد میاد که کبری رو صدا میزنه.
کبری هم با عجله میره خونه و جلوی آینه گردنبند رو میبنده به گردنش و ذوق میکنه.
ایگیت میره ملاقات مادرش و زلیخا میگه اومدیم واسه عروسی نامیک دیگه برنگردیم،ایگیت میگه مامان اسم اون عوضی رو نیار پیش من،زلیخا میگه اخه واسه چی پسر به این خوبی تازه اومده بود پیشم،ایگیت با تعجب و عصبانیت میگه نامیک اومده بود اینجا؟زلیخا میگه اره اومد به من سر زد،ایگیت با عصبانیت از پیش مادرش میره و به امره وسلیم میگه که نامیک رفته پیش مادرم،سلیم هم بهش میگه ممکنه مادرت به خاطر مریضیش اشتباه گفته باشه،ولی ایگیت تو فکر میره.
شب ایگیت میره باری که گل هست و نوشیدنی میخوره و.میبینه نهاد پیش گلِ،بعد از رفتن نهادگل میاد پیش ایگیت میشینه و میگه عجیبه هیچوقت نمیومدی تو بار بشینی،ایگیت میگه خب پول ندارم حالت بگو ببینم نهاد اینجا چیکار میکرد؟گل میگه خب صاحب اینجاس معلومه که میاد حالا تو بگو اگه پول نداری چرا اومدی اینجا؟ایگیت میگه گفتم شاید قدمی زدیم باهم،گل میزنه زیر خنده و میگه قدم بزنیم؟ایگیت میگه اوهوم و باهم میرن پیاده روی،گل میگه خب بگو چرا تو این سرما من و تو اومد بیرون،ایگیت میگه ببین خوشگلم من به تو ترکی یاد میدم تو هم به من آمار نهاد و بده،خب حالا من و تو اومدیم بیرون نه اومد،گل میگه من و تو اومدی بیرون،اومدی بیرون،ایگیت میخنده و میگه اومدییییم،گل میگه اومدیم بیرون.
شب ایگیت و امره وسلیم تو تعمیرگاه نشستن و منتظر تماس فرهادن،سلیم میگه اون ترسیده زنگ نمیزنه،همین موقع فرهاد زنگ میزنه و باهاشون قرار میذاره،ایگیت وپسرا میرن محل قرار و فرهاد به ایگیت میکه یه دفعه من گیر نیفتم؟ایگیت و پسرا،فرهاد رو.به یه تنه درخت میبندن و ایگیت بهش میگه نه تو فقط هرچی گفتم رو تکرارکن و بگو جلوی راهمو گرفتن و منو بستن و کامیون رو دزدیدن،فرهاد هم قبول میکنه،ایگیت یه چند قدمی میره ولی بعد برمیگرده و اسلحه رو ازجیبش در میاره،پسرا با هول میگن ایگیت چیکار میکنی؟ایگیت با پشت اسلحه یه ضربه به فرهاد میزنه و میگه اینطوری طبیعی تره حرفشو بیشتر باور میکنن.پسراهم خیالشون راحت میشه و با ایگیت بار رو به کسی که خواهانشه تحویل میدنولس طرف زیرقولش میزنه و پول کمتری میده،ایگیت ناراحت میشه و میگه این که نصف پوله،مرد هم بهش میگه میل خودته میتونی بار دزدیتو به یکی دیگه بفروشی،ایگیت هم با کلافگی به پسرا میگه تا بار و تحویل بدن.و میرن.
امیر با همون پسری که نجاتش داده تو اتاق نشستن و امیر برای پسره درد دل میکنه و میگه نمیدونم چرا سیبل فکر کرده میخوام بازخواستش کنم،پسره دلداریش میده و امیر میگه تو خیالت راحته که میتونی به بابات تکیه کنی ولی خانواده من بعد خودکشی بابام داغون شد،مادرم رفت تیمارستان و برادرم زندانی شد و منم100کیلومتر دورتر دارم تلاش میکنم تا یه پولی دربیارم.
روز بعد امیر به سیبل زنگ میزنه و میخواد از دلش دربیاره ولی سیبل باهاش خوب حرف نمیزنه و میکه بهتره رو در رو حرف بزنیم تو حرف منو پشت تلفن متوجه نمییشی.
ایگیت میره اسایشگاه و مادرش رو از اونجا میبره یه اسایشکاه بهتر،اسد میاد تا دوباره زلیخا رو واسه سند گول بزنه ولی دکتر بهش میگه پسرش اونو برد به یه کلینیک دیگه،اسد هم عصبانی میشه و دکتر رو تهدید میکنهایگیت میره مغازه اسد و کبری رو که تو اشپزخونه مغازه مشغول کارکردنه غافلگیر میکنه،کبری بهش میگه الان بابام میاد برو،ایگیت کبری رو میبوسه و میگه من دلم تورو میخواد،کبری درحالیکه خودشم بی میل نیست ولی از ترس باباش میگه ول کن ایگیت ولی ایگیت اهمیت نمیده،همین موقع اسد میرسه و کبری با وحشت از ایگیت جدا میشه و میگه بابام،اسد کبری رو صدا میزنه،ایگیت پشت دیوار قایم میشه وکبری با حال بدش میره پیش پدرش،اسد میگه چت شده کبری مریضی؟کبری از فرصت استفاده میکنه و خوثشو به مریضی میزنه و اسد با نگرانی کبری رو میبره خونه و بهش میگه استراحت کن تا خوب بشی،ایگیت هم بیخیال و ریلکس از مغازه میاد بیرون و میره پشت خونه اسدقایم میشه و به محض اینکه اسد از خونه میره بیرون،در خونه رو میزنه و کبری در و باز میکنه وتا میخواد اعتراض کنه ایگیت میره داخل خونه،کبری میکه مگه دیوونه شدی ممکنه بابام برگرده،ایگیت با یه حالت خوشگل میگه حالت خوبه؟کبری میگه اره خوبم حالا برو،ایگیت دوباره کبری رو میبوسه وکبری دوباره با یه لحن نه چندان محکم میگه نکن ایگیت اینجوری نمیشه باید منو از بابام خواستگاری کنیایگیت میخنده و میگه با بابات حرف نمیزنم تورو میخوام،کبری میگه پس نمیشه ول کن،ایگیت میگه باشه پس هروقت نظرت عوض شد بهم خبر بده و با بیخیالی از خونه میره بیرون و کبری ناراحت میمونه که چیکارکنه.
دریا سرکارش مدام از صاحب کارش دستور میشنوه و همه کارا رو دوش خودشه اخرش خسته میشه و با صاحب کارش دعواش میشه و از کارش میزنه بیرون.
بورا هم برای سیبل بلیط کنسرت میخره و سیبل هم کلافه میشه.
نامیک هم میره پیش اسد ومیگه من زندگی و زنم رومیخوام،اسد هم میگه برو به هتلی که من میگم،نامیک هم میخواد شکایت کنه ولی اسد اسلحه میزنه زیرگلوش و تهدیدش میکنه تا ساکت باشه و بره نامیک هم قبول میکنه.سلیم نامیک رو میبینه و به ایگیت خبرمیده و ایگیت هم میگه چشم ازش برندار،سلیم هم نامیک رو دنبال میکنه ولی نامیک میفهمه و کاری میکنه تا سلیم گمش کنه،سلیم هم به ایگیت خبرمیده که نامیک رو گم کرده ایگیت هم کلافه میشه و دنبال راه چاره میگرده.