تورشون کردم واسه پسرای سایت

 دیروز داشتم تو دانشگاه کمبریج قدم میزدم این دو تا خوشگلو دیدم فعلا که اختیارشون دست منه بدوین تا دیر نشده!!

راستش منم آدم خیلییی مذهبی نیستم! اما به نظرم تو جامعه ما این جور تیپ ها با عرف حامعه هم خونی نداره...
تو بقیه کشورها یی که ما ها مثلاً مرگ هم براشون میفرستیم، خیلی فرق میکنه .... اصلاً بچه از همون اول با یه مدل عرف و ارزشهای دیگه ای بزرگ میشه...
قبول دارم بعضی چیزا تو جامعه ما تابوی فرهنگی و ارزشی شده،اما خوب خیلی هاشون هم عرف هستند...

همون دیگه، مشکل اینه که نه اون غیرتی بودنمون درست بود، که هنوزم هستن و یکی رو تو روزنامه خوندم چون خواهرش رو با یه غریبه دیده بود، توی جنگل لویزان دار زده بود، نه اینورمون درسته. یعنی خود آدم غیرتی یا آدم با هر گرایشی میتونه ناهنجاری یا آسیب جدی درست نکنه (مدینه فاضله نه ها، چون همه جا فساد و قتل و ... هست)، در حد خودش.
اما همین فشارها باعث شده، که مثلا هم سنای ما میرن مالزی دانشگاه داستان درست میکنن و یا از اینورم که مثال زدم، مشکل اینه که هیچی طبیعی نیست یا سر جای خودش نیست، همه چه تحت فشار و لاپوشونی پیش رفته!

درسته صبا و تو آره تو هر جامعه ای یه عده هستند که دوست دارن عرف رو هم به چالش بکشن! حتی شاید منم از کار یا روشون خوشم نیاد، ااما جاهایی بهایی که واسه این میدن اینقدر بالاست که نه تنها این بها جامعه رو به سمت سلامت پیش نمیبره که خوب دیگه گفتن نداره، به نظرم مثل روز مشخیه که جامعه رو نا هنجار تر هم میکنه!

مثلاً مث تو امریکا ، جدا کردن مواد بازیافتی از آشغال عرف هست اونم اساسی...!!
یه بنده خدایی تعریف میکرد میگفت اوایل این موضوع رو نمیدونستم! یه بار صاحبخونش دید که دارم بطری آب معدنی خالی رو میندازم تو سطل آشغال...
میگفت صاحبخونه یه داد و هواری راه انداخت که هر کی ندونست فکر میکرد آدم کشتم!!!
خوب، این جوری بچه ها با این قانون بزرگ میشن.... حالا نمیشه این وسط یکی بیاد بگه من اینو قبول ندارم و کلاً بزنه زیره همه چی...!!!

آره موافقم که همیشه فشار و مخفی کردن و بسته نگه داشتن آدم ها نتیجه عکس میده....

البته قانون با عرف فرق میکنه، یه موقع مثلا قانون هست که تو فلان شهر نمیشه فلان کار رو کرد، اما عرف سلیقه ای هست، یعنی مثلا تو یه خانواده عرف هست که عروس کنیز داماد صدا بزنن، یه جا داماد غلام، اما تو همین کشور هم میشه ازدواج کرد و مثلا به این عرف پایبند نبود! در مورد قانون هم همینه، یعنی تو آمریکا تا 80 سال پیش خانم ها حق نداشتند با لباس بالاتر از زانو برن لب دریا، بعدا فکر کردن و قانون رو عوض کردن. یعنی به این نتیجه رسیدن که اینطوری بهتره.
چون قانون ها رو وضع میکنن برای آسایش و پیشرفت بیشتر، نمیشه بگی که مثلا چون تو فلان شهر عرف هست که مردها بیش از یک همسر داشته باشن، پس هر کی فقط یه همسر داشته باشه رو باید تنبیه کرد!

دقیقاً یادمه دوران دانشجویی تو خوابگاه دخترایی بودن که از یه شهر کوچیک اومده بودن و اونطور که خودشون تعریف میکردن فوق العاده مذبی بودن...اما اعمال مذهبی شون رو مث مشق شب انجام میدادن.....
بعد از چند ترم دور از خانواده بودم و بتز شدن محیط اطرافشون.....
کلاً ترمهای آخر دیگه نمیشناختیمشون....!! نه از نظر ظاهر و از نظر شخصیتی!!

بله که باید تنبیه کرددددددددد!!!
اصلاً باید 200 تا حسینی بفرستن سرغشون!!!
پس چی؟؟؟!!!

هههههه
صبا بابام تعریف میکرد میگفت تو فرودگاه فرانکفورت تو صف ایستاده بوده ..میگفت یه خانومی اومد پشت سرم .... میگفت کلا نیم متر پارچه برا لباسش مصرف نشده بود ... میگفت با بدبختی شروع کرد به انگلیسی بپرسه که باد تو این صف بایسته یا نه ...
میگفت به فارسی گفتم : بله خانوم ..همین جا بایست
میگفت زنه خشکش زده بود ...

@ صبا : فکر کنم اشتباه گرفتی، میگم بعضی شهرا مخصوصا شهرهای مرزی ایران، مردا همه چندتا همسر دارن و عرف هست، حالا اگه یکی به یک همسر خودش وفادار بمونه درسته که تو اون جامعه تخقیر میشه، اما اینم نوعی به چالش کشیدن عرف هست.

@ الهه : نظر شخصی بخوام بدم، همین آدم اگه 50 سال پیش بود، یا مثلا تو یه کشور دیگه بود، حق شخصیش رو فقط و فقط ادا کرده بود، مامانم تعریف میکرد، اون موقع ها خانم ها با دامن کوتاه هم که بیرون میومدن اما کافی بود حلقه شون رو میدیدن یا مثلا یه کالسکه بچه جلوش بود، همه راه رو واسش باز میکردن و حداکثر احترام و امنیت رو داشتن، اما حالا چی؟

الهه بعضی وقتها میگیم واسه خودنمایی و جلب توجهه...اما واقعاً بعضیا دیگه در حد چندشن!!!

فقطططط در همین مورد بخصوص باید عرف رو به چالش کشید!!! اصلاً ثواب دنیا و آخرت در آن نهفته هست!!!

خوب بهزاد منم همین رو میگم

ببین الان زمونه ای شده که جرات نمیکنی تنهایی بعضی جاها بری ....
چون میخورنت ...چون زیر نگاههای بعضی ها له میشی ...
اونقدر که تیره ترین عینک آفتابی هم جواب نمیده ...

چند وقت پیش با النا رفته بودم بیرون یه انسان فوق العاده نفهم چنان اعصابم رو خورد کرد که زود اومدم خونه ... می بینه من بچه کوچیک همراهمه ... بقول تو حلقه ام رو هم می بینه اما بازم ول کن نیست ....
البته منم از خجالتش در اومدم تو خیابون چنان ضایعش کردم که نگو ...
زنها ریختن سرش و تا میخورد فحشش دادن ههههه

صبا جون من فعلا برم ...بای

عزیزم منم دارم میرم
مواظب خودت باش و بای

خدا نجاتمون بده از دست شماها

 آره جمله ی آخرم این میشه که بعضی چیزها از نظر من افراط یا تفریط میاد تو هر عقیده ای اما بعضیا عقیده یا عرفشون همونه و برعکس، اما بحث سرجاش بودن هست، حتی اگه یه آدمی ذاتا اصلا میخواد دنبال یه فازی باشه (نه اینایی که عکسشون رو گذاشتیم، حتی کسایی که اصلا میخوان کارشون همین باشه!) من یکی که ترجیح میدم سر جای خودشون باشن تا مثلا متخصص بیهوشی ! 

بحث جالبی داشتین.......همشون رو خوندم اما نشد لایک کنم چون سرعتم کم بود
ایول

ببوری الان دقیقا منظورت باکیه؟


خدا کی رو از دست کی نجات بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟