خانه
937K

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48269 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۳:۴۶   ۱۳۹۶/۱۱/۴
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    سلام و علیکم...... منم اومدم بدون دعوت 😘
    من فیسبوک رو دوست داشتم و دارم چون باعث شد تقریبا یه جمع بیست نفری از دوستان و همکاران قدیمیم رو پیدا کنم هرچند دیگه زیاد بهش سر نمیزنم اما کماکان یاد و خاطره اش در ذهنم هست و خواهد بود 😊
    تلگرام هم مجبور شدم نصب کنم چون در حال حاضر تمام بخشنامه ها و اطلاع رسانی های اداره از این طریق اعلام میشه و یه جورایی لازم و واجب شرعی هست 😉
    اینستاگرام رو هم دوست دارم برای روزهایی که حال و حوصله ندارم و روی مبل لم دادم توش بچخرم ولی اهل فعالیت و کامنت گذاری نیستم.
    گوگل جان هم جای خودش رو داره دیگه.... برادرانه شایدم خواهرانه کمک رسانی میکنه
  • ۱۵:۵۷   ۱۳۹۶/۱۱/۴
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19754 |39377 پست
    بهزاد لابی : 
    رهام💝دنیز💖 : 
    سلام ممنون اذر جون از دعوتت
    من اولین برنامه مجازی ک خیلی بهش علاقه داشتم یاهو مسنجر بود ک اونموقع حدود ۱۵ یا ۱۶ سالم بود و با وجود محدودیتایی ک خانوادم میزاشتن بازم یواشکی همش چت میکردم و کارم فقط همین بود 😃 بعدشم دیگه ازدواج کردم و شدم خانم خوب و مودب تر از قبل و دیگه از هیچ شبکه و برنامه دیگه استفاده ننیکردم و فقط در حد وب گردی.
    تا همین سه چارسال پیش ک وایبر اومد و البته هیچوقتم سراغ فیسبوک نرفتم و همه استفاده های من از نت بسیار ساده است تلگرام و سایتها واکانت اینستا هم دارم ولی بدون هیچ پستی و کلا ایجادش کردم ک بتونم دوستامو دید بزنم.
    حالا کلا نمیدونم کلا منظور چالش این بود ک من گفتم یا نه . ... ولی در کل این بود انشای من😁

    همین دیگه درسته. در کل پس تو بیشتر چت میکنی، یعنی حرف میزنی با دوستات تا اینکه یه پست بذاری بقیه بیان بخونن و نظر بدن. یعنی بیشتر اهل پیام رسان ها هستی تا شبکه های اجتماعی.

    دقیقا همین .

  • ۰۰:۲۸   ۱۳۹۶/۱۱/۷
    avatar
    NE DAکاپ عکاس برتر 
    دو ستاره ⋆⋆|2582 |2250 پست
    عاقا منم باری بدیییین
    منم هستممم
    حاااااضر
  • ۱۰:۴۳   ۱۳۹۶/۱۱/۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    NE DA : 
    عاقا منم باری بدیییین
    منم هستممم
    حاااااضر
    سلااااااااااااام
    دعوت می کنم از ندای گل که در چالش این هفته که بهزاد تعیین کرده شرکت کنید
  • ۱۱:۲۰   ۱۳۹۶/۱۱/۷
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    NE DA : 
    عاقا منم باری بدیییین
    منم هستممم
    حاااااضر

    سلام ندا، چه عجب. تو هم که هی سالی یک بار میای میگی من دیگه ازین به بعد زود زود میاد، بعد باز میری تا سال بعدش.

    الان میتونی اگه هستی توی همین چالش قبلی شرکت کنی، هر چند که امروز دیگه قاعدتا باید چالش جدید مطرح بشه و بریم برای چالش بعدی.

  • leftPublish
  • ۱۱:۴۷   ۱۳۹۶/۱۱/۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب کم کم بریم تو کار چالش بعدی، فرک باید بگه.
  • ۱۱:۴۳   ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
    avatar
    NE DAکاپ عکاس برتر 
    دو ستاره ⋆⋆|2582 |2250 پست
    بهزاد لابی : 
    NE DA : 
    عاقا منم باری بدیییین
    منم هستممم
    حاااااضر

    سلام ندا، چه عجب. تو هم که هی سالی یک بار میای میگی من دیگه ازین به بعد زود زود میاد، بعد باز میری تا سال بعدش.

    الان میتونی اگه هستی توی همین چالش قبلی شرکت کنی، هر چند که امروز دیگه قاعدتا باید چالش جدید مطرح بشه و بریم برای چالش بعدی.

    سلااام ، من میگفتم سعی میکنم زود بیام سعی هم کردم ولی نشد 

    ولی واقعا دیگه زود به زود تر میامممممممم تو چالشهاتونم حتما از من دعوت کنید که من ذوق کنم بیشتر بیام

  • ۱۱:۴۵   ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
    avatar
    NE DAکاپ عکاس برتر 
    دو ستاره ⋆⋆|2582 |2250 پست
    فرک (Ferak) : 
    NE DA : 
    عاقا منم باری بدیییین
    منم هستممم
    حاااااضر
    سلااااااااااااام
    دعوت می کنم از ندای گل که در چالش این هفته که بهزاد تعیین کرده شرکت کنید

    وااااای ممنوووونم عزیییزم 

  • ۱۱:۵۷   ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
    avatar
    NE DAکاپ عکاس برتر 
    دو ستاره ⋆⋆|2582 |2250 پست
    بهزاد لابی : 
    خوب موضوع من بیشتر یه جور سواله چند قسمتیه.
    از اولی که وارد اینترنت شدید، شما بیشتر به شبکه های اجتماعی(یاهو 360، اورکات، فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و ...) علاقه داشتید و استفاده میکردید یا پیام رسنانها (یاهو مسنجر، وایبر، تلگرام، واتس اپ و ...) ؟
    و اینکه به کدوم یکی از این نرم افزارها جدا از محدودیت هایی که باعث شده بتونید ازش استفاده کنید یا نه، علاقه بیشتری دارید یا داشتید؟

    خووووب به نام خدااااا

    من از جاده خاکی های یاهو مسنجر با دایل آپ شروع کردم

    بعدش که فیس بوک اومد و از جفتش استفاده میکردم 

    بعد فیس رو بستمبعد ار چند سال لاین رو فعال کردم و ....

    الان کلا از طریق ایمیل ، جی میل ، تلگرام ، اینستا گرام و در زیباکده در خدمت شما هستم .

    اینستا رو خیلی دوست دارم 

    البته اون دوران که همش تو زیباکده  فرش  بودم رو خییییلییی دوست دارم خیلی خوش میگذشت 

    ویرایش شده توسط NE DA در تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۹۶   ۱۱:۵۷
  • ۱۴:۳۲   ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    خب انگار بازم نوبت منه

    بچه ها، در زندگی همه ما روزی بوده که اینقدر خندیدیم که از خود بی خود شدیم و اطرافیانمون رو متعجب کردیم که مگه چی شده اینقدر می خندی!!! اون اتفاق معمولا هم از دید دیگران خیلی خنده دار نیست ولی ارتباط عجیبی بین شما و اون ماجرا برقرار شده که باعث میشه شما ریسه برید.

    خبببببب.....تعریف کنید ....

    از ندا جون، بهزاد خان، مونامونای گل، نوشان، الهام، هلما و همه دوستان عزیز دعوت می کنم در چالش این هفته شرکت کنید

  • leftPublish
  • ۱۴:۳۳   ۱۳۹۶/۱۱/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    آسمان جان، مهرنوش جان، آرنینا جان....تشریف بیارید....

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۹۶   ۱۴:۳۴
  • ۱۱:۱۴   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب تا کسایی که دعوت شدن بیان من شرکت کنم، اما دفعه بعد نفری که بعد از من شرکت میکنه باید چالشو شروع کنه.

    اینا زیاد بوده اما من الان تمرکز ندارم که بهترینش رو یادم بیاد تعریف کنم، پس اولیش رو تعریف میکنم.
    یه روز داشتم سمت تجریش نزدیک ایستگاه تاکسی ها راه میرفتم برم جایی که حرف زدن دو تا راننده تاکسی نظرم رو جلب کرد.
    یکیشون داشت برای اون یکی تعریف میکرد که من مثلا دیروز اومدم برم خونه، زنم یهو زنگ زد گفت مهمون داریم حتما فلان چیزا رو بخر و ... داشت غر میزد.
    بعد همزمان که این تعریف میکرد، همکارش که داشت با دقت گوش میداد، همزمان هم داد میزد : فرمانیه، نوبنیاد. نوبنیاد 2 نفر حرکت، فرمانیههههه ....
    بعد که تعریف کردن اون تموم شد، این یکی شروع کرد به حرف زدن که آره بابا زنا فلانن و منم زنم فلان کارو کرده و ... بعد تو مدتی که این حرف میزد، حالا اون داد میزد : دربست بیاااا، دربست ... ولی با دقت هم گوش میداد و کلا دیالوگ که میگفتن، شنوده، مسیرش رو هم اعلام میکرد.
    آقا من این صحنه رو که دیدم چند قدم که رد شدم، جوری خنده م گرفته بود که دیگه بلند بلند میخندیدم، ملت مطمئن شدن که من یه چیزی زدم. یعنی هر کاری میکردم، به مسایل جدی، غمناک، هیجانی فکر میکردم، ذهنم رو خواب میکردم، هیچی جواب نمیداد، همه ش میخندیدم. هی 5 ثانیه استوپ میشد، دوباره از خنده نمیدونستم چیکار کنم.
  • ۱۱:۱۵   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    منم دعوت میکنم از ندا، الهام، کژال و مونامونا

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۱۱/۱۳۹۶   ۱۱:۴۶
  • ۱۱:۴۶   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    NE DA : 

    سلااام ، من میگفتم سعی میکنم زود بیام سعی هم کردم ولی نشد 

    ولی واقعا دیگه زود به زود تر میامممممممم تو چالشهاتونم حتما از من دعوت کنید که من ذوق کنم بیشتر بیام

    بیا دعوتت کردم، ببینم چیکار میکنی ها. شمالی ها هم که همیشه شاد و خندونن، باید یه خاطره توپ رو کنی.

  • ۱۴:۲۱   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزاد لابی : 
    خوب تا کسایی که دعوت شدن بیان من شرکت کنم، اما دفعه بعد نفری که بعد از من شرکت میکنه باید چالشو شروع کنه.

    اینا زیاد بوده اما من الان تمرکز ندارم که بهترینش رو یادم بیاد تعریف کنم، پس اولیش رو تعریف میکنم.
    یه روز داشتم سمت تجریش نزدیک ایستگاه تاکسی ها راه میرفتم برم جایی که حرف زدن دو تا راننده تاکسی نظرم رو جلب کرد.
    یکیشون داشت برای اون یکی تعریف میکرد که من مثلا دیروز اومدم برم خونه، زنم یهو زنگ زد گفت مهمون داریم حتما فلان چیزا رو بخر و ... داشت غر میزد.
    بعد همزمان که این تعریف میکرد، همکارش که داشت با دقت گوش میداد، همزمان هم داد میزد : فرمانیه، نوبنیاد. نوبنیاد 2 نفر حرکت، فرمانیههههه ....
    بعد که تعریف کردن اون تموم شد، این یکی شروع کرد به حرف زدن که آره بابا زنا فلانن و منم زنم فلان کارو کرده و ... بعد تو مدتی که این حرف میزد، حالا اون داد میزد : دربست بیاااا، دربست ... ولی با دقت هم گوش میداد و کلا دیالوگ که میگفتن، شنوده، مسیرش رو هم اعلام میکرد.
    آقا من این صحنه رو که دیدم چند قدم که رد شدم، جوری خنده م گرفته بود که دیگه بلند بلند میخندیدم، ملت مطمئن شدن که من یه چیزی زدم. یعنی هر کاری میکردم، به مسایل جدی، غمناک، هیجانی فکر میکردم، ذهنم رو خواب میکردم، هیچی جواب نمیداد، همه ش میخندیدم. هی 5 ثانیه استوپ میشد، دوباره از خنده نمیدونستم چیکار کنم.

    عالی بود

  • ۱۴:۳۹   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست

    خیلی عالی بود آقا بهزاد..... من این صحنه رو یه مدل دیگه اش رو دیدم و ساعتها بهش خندیدم البته چون تو مدرسه بود با همکارا یه دل سیر خندیدیم. یکبار موقع کارنامه دادن بودن یکی از مادرها با بچه سه چهار ساله اومده بود کارنامه دختر بزرگترش رو بگیره. برای بچه هم شیر کاکائو خریده بود اما هنوز باز نکرده بود یعنی تو دست بچه بود.
    معاون مدرسه هم ازشون کمک به مدرسه میخواست. از معاون اصرار و از اون خانم انکار، که نداریم، مگه مدرسه دولتی نیست، خلاصه کار رسید به فحش و نفرین شوهرش که سر کار نمیره از اون طرف هم بچه به مادرش میگفت این شیر کاکائو رو باز کن، خانمه هم در حین عملیات غر زدن تلاش میکرد نی رو داخل قوطی شیر بکنه، اما چون طفلکی عصبی شده بود نمیتونست.
    حالا تصور کنید از یک طرف به شوهرش بد و بیراه میگفت از یک طرف نی رو فشار میداد و هر از گاهی هم برمیگشت به بچه بد و بیراه میگفت. خلاصه تو همون حین، نی رفت داخل قوطی و شیر فوران کرد روی کارنامه ها که روی میز بود........
    بعد از رفتنه خانمه من و همکارام زدیم زیر خنده حالا مگه خنده قطع میشد، خلاصه مجبور شدیم در دفتر رو ببندیم تا خنده مون قطع بشه..... هنوز هم بعد از دوسال یاداوریش برامون خنده آوره...

    ویرایش شده توسط ASEMAN در تاریخ ۱۱/۱۱/۱۳۹۶   ۱۵:۳۰
  • ۱۴:۵۴   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    ASEMAN : 
    خیلی عالی بود آقا بهزاد..... من این صحنه رو یه مدل دیگه اش رو دیدم و ساعتها بهش خندیدم البته چون تو مدرسه بود با همکارا یه دل سیر خندیدیم. یکبار موقع کارنامه دادن بودن یکی از مادرها با بچه سه چهار اومده بود کارنامه دختر بزرگترش رو بگیره. برای بچه هم شیر کاکائو خریده بود اما هنوز باز نکرده بود یعنی تو دست بچه بود.
    معاون مدرسه هم ازشون کمک به مدرسه میخواست. از معاون اصرار و از اون خانم انکار، که نداریم، مگه مدرسه دولتی نیست، خلاصه کار رسید به فحش و نفرین شوهرش که سر کار نمیره از اون طرف هم بچه به مادرش میگفت این شیر کاکائو رو باز کن، خانمه هم در حین عملیات غر زدن تلاش میکرد نی رو داخل قوطی شیر بکنه، اما چون طفلکی عصبی شده بود نمیتونست.
    حالا تصور کنید از یک طرف به شوهرش بد و بیراه میگفت از یک طرف نی رو فشار میداد و هر از گاهی هم برمیگشت به بچه بد و بیراه میگفت. خلاصه تو همون حین نی رفت داخل قوطی و شیر فوران کرد روی کارنامه ها که روی میز بود........
    بعد از رفتنه خانمه من و همکارام زدیم زیر خنده حالا مگه خنده قطع میشد، خلاصه مجبور شدیم در دفتر رو ببندیم تا خنده مون قطع بشه..... هنوز هم بعد از دوسال یاداوریش برامون خنده آوره

    عجب صحنه ای  

    آدم این چیزا رو توی سریال های طنز میبینه، میگه اغراق شده اما بامزه ست. اما وقتی طبیعیش رو ببینه دیگه خیلی خنده داره 

    اگه فیلمش رو دیده بودم میگفتم یا کار عطارانه یا سعید آقاخانی 

  • ۱۵:۳۱   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5561 |3448 پست
    اتفاقا یکبار توی یکی از مصاحبه های مهران مدیری میخوندم که میگفت اکثر سوژه ها ی طنزش رو از روی واقعیت برمیداره
  • ۱۶:۲۲   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    خيلي خنديدم آسمان جون مررررسي
  • ۱۲:۳۱   ۱۳۹۶/۱۱/۱۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من از این مدل خاطرات خیلی زیاد دارم. اما نکته مشترک این خاطرات اینه که تصویری هستند یعنی اتفاق رو باید ببینید تا خندتون بگیره ولی من سعی می کنم یکی از اونها رو تجسم کنم براتون.
    یک دفعه من با یک اکیپ از دوستان رفته بودم کوه، افراد با درجه صمیمیت متنوع بودن، وقت پایین اومدن از کوه من با یکی از دخترهای جمع همراه شده بودم که سه چهار بار دیده بودمش و خیلی باهاش صمیمی نبودم. اون رفت جلو منم پشتش بودم. بعد این دختر خانم یه کمی ترسو بود. یعنی هر قدم که می خواست بره پایین برای اینکه مطمئن شه جای پاش محکمه به شکل دوار و زاویه 45 درجه پاش رو میخوندکه برای خودش جای پا درست کنه. در این بین هم داشت با من حرف میزد و این باعث شده بود اون حرکت پاش رو با اغراق بیشتری انجام بده که باور کنید تا زیر پاش گود نمیشد قدم بعدی رو بر نمیداشت. بعد همه خیلی از ما فاصله گرفته بودن و هی می گفتن بابا زودتر بیاید اینم با همون عمق و شدت اما با سرعت زیاد اون گودال رو ایجاد می کرد و میرفت پایین جوری که دیدن این صحنه باعث شده بود من از شدت قورت دادن خنده احساس فلج شدن بهم دست بده و دیگه کنترل از دست دادمو جوری می خندیدم و چپ و راست میشدم که نگو اینم هی می گفت چی شده می خندی منم می گفتم هیچی الکی خندم گرفته آقا من اینقد خندیدم که اونم از خنده های من خندش گرفت ریسه میرفت چپ و راست میشد ولی گودال رو حفر می کرد و باعث میشد که من بیشتر طاقت از دست بدم دیگه با حالی من و این دختر خانم گل رسیدیم پایین که از خنده کبود شده بودیم. ولی من بازم به کسی نمی تونستم بگم چی شد اینقد ما خندیدیم و همه تا یه مدتی هی سربه سرمون میذاشتن به خاطر اون روز...
    باید صحنه رو می دیدید، اگه خندتون نگرفت تقصیر من نیست
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان