خیلی خب انگار که نمیشه از زیرش در رفت. هنر بزرگی ندارم اما شاید کمی طبع نوشتن دارم. قسمتهای منتخب از دید خودم رو می نویسم. امید است مقبول افتتد:
1- داستان عاشقانه خیلی کوتاه
رفتن به ناگزیر و به ناگزیر به تماشای رفتنت نشستن،
آنجا که تو را از رفتن و مرا از ماندن چاره نبود.
2-کوتاه برای مادرم:
آنچه تو را تب دار کند مرا به حریق خواهد کشید و آنچه تو را خراشی دهد مرا در هم خواهد
شکست. اگر می دانستی عشقت چطور مضطربم می کند شاید که خواهان آن نبودی . . .
3- عارفانه:
مثل بادبادک در باد
می روم بالا، گاهی هم پایین تر
فرقی نمی کند مرا به چپ می بری یا راست
تا تو می وزی، من این بالا هستم.