خانه
939K

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48279 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۲۱:۱۳   ۱۳۹۸/۳/۲۳
    avatar
    هلما
    یک ستاره ⋆|2247 |1465 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده
    هلما : 

    سلام فرک جونم .

     من اینجام زیر سایه شما . این چند روز حالم خوب نبودش . شما عفو بفرمایید 

    راستی شرح وظایف میدی عزیزم؟؟

    زیباکده

    خوشحالم که الان حالت خوبه هلما جون. ببین از عنوانت قشنگ پیداست چیکار باید بکنی. رسیدگی به امور کافه، سرزدن منظم، گذاشتن تصاویر مناسب کافه و کلا رسیدگی به دوستایی که به کافه میان و کلا شاد و مفید نگه داشتن فضای کافه گفت و گو

    زیباکده

    ممنونم آذر جونم . واقعا داشتن دوست خوب نعمتیه . خدایا شکرت . باشه عزیزم امیدوارم بتونم به نحو احسن وظایفمو انجام بدم .

  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۸/۳/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    کچل خانم چی شد پس؟!
    یکیو انتخاب کن یا خودت چالش رو بگو زودتر
  • ۱۳:۰۲   ۱۳۹۸/۳/۲۵
    avatar
    diba39
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    کچل خانم چی شد پس؟!
    یکیو انتخاب کن یا خودت چالش رو بگو زودتر
    زیباکده

    نوشان عزیز شما عایا آمادگی دارید که چالش رو انتخاب کنید ؟

    خواهشن جواب بدهید 34

  • ۱۴:۲۶   ۱۳۹۸/۳/۲۵
    avatar
    Dimound
    کاربر فعال|1630 |662 پست
    آخ جوووووووووووون چالش دوباره راه افتاد
  • ۱۶:۰۹   ۱۳۹۸/۳/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خانم نوشان به اتاق چالشششش ...
    حالا چیکار کنیم نوشان ببینه این پیامو؟
  • leftPublish
  • ۰۸:۲۴   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    واقعا بزرگان زیباکده باید یه فکری بکنن که آدمو صدا میکنن یه نوتیفیکیشنی چیزی بیاد آدم بفهمه
    من چالش انتخاب کنم؟ بزا فک کنم
  • ۰۸:۳۳   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    خب چالش این هفته اینه. داستان و کامل کنید
    یه روز صبح که میرید سرکارتون میبینید یکی عین شما سرکارتون هست. تعجب میکنید میپرسید تو کی هستی؟ میگه من ابلیسم.....
  • ۰۸:۳۸   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    Dimound
    کاربر فعال|1630 |662 پست
    اوخ ابلیس؟!
  • ۰۹:۲۳   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    Dimound  : 
    اوخ ابلیس؟!
    زیباکده

    دیاموند یه کم بیشتر خیال پردازی کن فقط میترسی؟ بعدش چی میشه؟

  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    برمی‌گردم اطرافم رو نگاه میکنم، به یکی از همکارام میگم این چیه روی صندلی من؟
    میگه روی صندلیت که چیزی نیست.
    ابلیس میزنه زیر خنده. سعی میکنم بشینم اما واقعا بهش برخورد میکنم.
    به همکارم میگم یه لحظه میای اینجا ...
    زیباکده

    بهزااااد بعدش چی میشه جالب شد.1324

  • leftPublish
  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    بعدش رو شماها باید بنویسید دیگه. یا هر کسی یه داستان جدا؟
  • ۱۱:۲۵   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من تو ذهنم بود هر کی یه ماجرای کوچولو جدا
    اون مدلی رو قبلا داشتیم ولی من همچنان پایه اش هستم
  • ۱۶:۲۲   ۱۳۹۸/۳/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    برمی‌گردم اطرافم رو نگاه میکنم، به یکی از همکارام میگم این چیه روی صندلی من؟
    میگه روی صندلیت که چیزی نیست.
    ابلیس میزنه زیر خنده. سعی میکنم بشینم اما واقعا بهش برخورد میکنم.
    به همکارم میگم یه لحظه میای اینجا ...
    جوابی نمیاد. برمیگردم نگاش میکنم، میبینم داره صندلی اونیکی همکارم رو چک میکنه و با تلفن حرف میزنه : نه بابا میگم روی صندلیت چیزی نیست. روی میزم گشتم نیست. لابد بردی خونه ...

    ابلیس از جاش پاشد و نشست روی همون صندلی که همکارم روی اون رو میگشت. من با عصبانیت رفتم بالای سرش و گردنش رو گرفتم و رو به همکارم فریاد زدم : این کیه؟
    همکارم اما بی توجه به من به مکالمه تلفنی ش ادامه داد.
    پایان
  • ۰۹:۱۱   ۱۳۹۸/۳/۲۷
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    برمی‌گردم اطرافم رو نگاه میکنم، به یکی از همکارام میگم این چیه روی صندلی من؟
    میگه روی صندلیت که چیزی نیست.
    ابلیس میزنه زیر خنده. سعی میکنم بشینم اما واقعا بهش برخورد میکنم.
    به همکارم میگم یه لحظه میای اینجا ...
    جوابی نمیاد. برمیگردم نگاش میکنم، میبینم داره صندلی اونیکی همکارم رو چک میکنه و با تلفن حرف میزنه : نه بابا میگم روی صندلیت چیزی نیست. روی میزم گشتم نیست. لابد بردی خونه ...

    ابلیس از جاش پاشد و نشست روی همون صندلی که همکارم روی اون رو میگشت. من با عصبانیت رفتم بالای سرش و گردنش رو گرفتم و رو به همکارم فریاد زدم : این کیه؟
    همکارم اما بی توجه به من به مکالمه تلفنی ش ادامه داد.
    پایان
    زیباکده

    696969

  • ۰۹:۵۳   ۱۳۹۸/۳/۲۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    مثل هر روز صبح کلید رو توی قفل می چرخونم، در اتاق باز می شه و بی معطلی کلید چراغ رو می زنم. به محض روشن تر شدن اتاق می بینم خودم روی صندلی پشت میزم نشستم. انگار زودتر از خودم اومدم و مشغول به کار شدم. ناخودآگاه در اتاق رو می بیندم تا همکارام متوجه گفتگوی من با خودم نشن. بعد از اینکه چند بار مسیر نگاهم رو عوض می کنم و محکم پلک میزنم ، دوباره نگاهم روی صورت خودم متوقف میشه. آروم و زیر لب در حالیکه اخمهامو توی هم کشیدم می گم: تو کی هستی.
    خودم از اون ور میز با لبخندی که درست شبیه لبخند خودمه میگه: من ابلیسم.
    یک صندلی دیگه پشت میز کارم هست اونو به سمت ابلیس می کشم و کنارش می شینم، در حالیکه با دقت دارم توی مانیتور کامپیوتر نگاه می کنم تا بفهمم وقتی من نبودم چه کارهایی انجام داده. ایمیلم بازه، دستش رو از روی موس کنار میزنم و ایمیلهای ارسال شده ام رو با سرعت چک می کنم. هنوز چیزی رو ارسال نکرده اما بعد از خوندن متن نامه ای که نوشته دلم هری فرو می ریزه. از روی صندلی بلند میشه و بازوم رو می گیره و با اینکارش ازم میخواد روی صندلی خودم بشینم. انگار که اختیاری از خودم نداشته باشم طبق خواسته اون روی صندلی پشت کامپیوتر می شینم. خودش هم روی صندلی کنارم جایی که قبلا خودم نشسته بودم می شینه. با نگاه آشنایی بهم خیره میشه و بعد از یه مکث طولانی میگه ارسالش کن. جوری بهم نگاه می کنه که احساس می کنم جسارت انجام کاری که می خواد رو دارم. دکمه ارسال رو فشار میدم. به سرعت از جاش بلند میشه و به سمت در میره منم با همون سرعت دنبالش میرم. (ادامه دارد)

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۷/۳/۱۳۹۸   ۱۳:۴۵
  • ۱۰:۳۰   ۱۳۹۸/۳/۲۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    ادامه..
    چند روزی از اولین باری که ابلیس رو دیدم می گذره. چند باری کارهایی که بهم پیشنهاد میداد رو انجام دادم تا اینکه به خط قرمزی رسید که حاضر نبودم ازش رد بشم. بهش نگاه کردم و گفتم: ببین نمیخوام از اینجا بری. همیشه میتونی بهم مشاوره بدی، به پیشنهادات فکر می کنم اما تصمیم آخر رو من می گیرم. دوباره همون لبخند آشنا روی لباش نشست و با شیطنت نگاهم کرد و گفت: مطمئنی که نمی خوای برم؟ با سر حرفش رو تایید کردم. به سمت پنجره اتاقم رفت و در حالیکه بازوش رو به دیوار تکه داده بود و به منظره بیرون نگاه می کرد گفت: پس میخوای تصمیم آخرو خودت بگیری....برگشت و با پوزخندی به صورتم نگاهی انداخت و زیر لب گفت: مطمئن نیستم...
  • ۱۰:۵۰   ۱۳۹۸/۳/۲۷
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    برمی‌گردم اطرافم رو نگاه میکنم، به یکی از همکارام میگم این چیه روی صندلی من؟
    میگه روی صندلیت که چیزی نیست.
    ابلیس میزنه زیر خنده. سعی میکنم بشینم اما واقعا بهش برخورد میکنم.
    به همکارم میگم یه لحظه میای اینجا ...
    جوابی نمیاد. برمیگردم نگاش میکنم، میبینم داره صندلی اونیکی همکارم رو چک میکنه و با تلفن حرف میزنه : نه بابا میگم روی صندلیت چیزی نیست. روی میزم گشتم نیست. لابد بردی خونه ...

    ابلیس از جاش پاشد و نشست روی همون صندلی که همکارم روی اون رو میگشت. من با عصبانیت رفتم بالای سرش و گردنش رو گرفتم و رو به همکارم فریاد زدم : این کیه؟
    همکارم اما بی توجه به من به مکالمه تلفنی ش ادامه داد.
    پایان
    زیباکده

    چقدر جالب که ابلیس واسه تو اینقد موجود ترسناکی بود . من وقتی تصور کردم اون دقیقا شبیه خودمه قبل از اینکه کارای شیطانی پیشنهاد بده ازش نمی ترسیدم. 

    کلا داستانت باحال بود.

  • ۱۳:۴۷   ۱۳۹۸/۳/۲۷
    avatar
    Dimound
    کاربر فعال|1630 |662 پست
  • ۱۰:۲۴   ۱۳۹۸/۳/۲۸
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : جالب که ابلیس واسه تو اینقد موجود ترسناکی بود . من وقتی تصور کردم اون دقیقا شبیه خودمه قبل از اینکه کارای شیطانی پیشنهاد بده ازش نمی ترسیدم. 

    کلا داستانت باحال بود.

    زیباکده

    آره فرک خیلی باحال بود که متفاوت دیده بودیم ابلیس رو.

    داستان تو هم خیلی جالب بود17

  • ۱۲:۵۳   ۱۳۹۸/۳/۲۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    Dimound  : 
    زیباکده

    نظر تو چیه دیاموند ابلیس و ببینی چی کار میکنی؟

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان