خانه
537K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۴:۳۴   ۱۴۰۰/۲/۲۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    خوب قسمت اول رو خوندم، واقعا خیلی خوب بود نوشان! باورم نمی شه که در حذف شخصیت های مهم اصلا تردیدی نکردی واقعا آفرین
    یکجایی رو خوب متوجه نشدم!
    اسپروس گفت: فقط یه نکته ای هست که میخوام مطمئن شم. اگه قبل از باطل شدن جادوی متقابل کتیبه برداشته بشه و جادو فعال بشه چه اتفاقی میوفته؟ منظورم قبل از اینه که کتیبه سر جای خودش قرار بگیره

    - هیچ اتفاقی نمیافته. تا کتیبه فعال نشه هیچ اتفاقی نمیوفته.

    - خوبه پس زمان زیادی داریم
    اینو یکم توضیح بده؟
  • ۱۴:۴۵   ۱۴۰۰/۲/۲۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    قسمت دوم رو هم خوندم، این قسمت هم خیلی خوب بود گرچه یکمی از ضرب آهنگش کاسته شده بود، چرا ریپولسی مرد؟! یکی از افرادی بود که شخصیت پردازی خیلی خوبی براش انجام شده بود!
    و یک نکته ی مهم! عجب جایی تموم شد! من چطوری می تونم بقیشو بنویسم!
  • ۱۵:۱۹   ۱۴۰۰/۲/۲۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :خوب قسمت اول رو خوندم، واقعا خیلی خوب بود نوشان! باورم نمی شه که در حذف شخصیت های مهم اصلا تردیدی نکردی واقعا آفرین
    یکجایی رو خوب متوجه نشدم!
    اسپروس گفت: فقط یه نکته ای هست که میخوام مطمئن شم. اگه قبل از باطل شدن جادوی متقابل کتیبه برداشته بشه و جادو فعال بشه چه اتفاقی میوفته؟ منظورم قبل از اینه که کتیبه سر جای خودش قرار بگیره

    - هیچ اتفاقی نمیافته. تا کتیبه فعال نشه هیچ اتفاقی نمیوفته.

    - خوبه پس زمان زیادی داریم
    اینو یکم توضیح بده؟

    مهرنوش جون خوشحالم که به نظرت خوب بوده

    ببین الان کتیبه پیدا شده ولی هنوز فعال نشده منظور اینه که تا وقتی فعال نشه یعنی تو معبدی گذاسته نشه قدرتشو نشون نمیده و تا وقتی قدرتشو نشون نده جادوی متقابلم برای باسمن ها کاری نمیکنه، که یهو ببینن میتونن از نفت استفاده کنن

  • ۱۵:۲۱   ۱۴۰۰/۲/۲۸
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :قسمت دوم رو هم خوندم، این قسمت هم خیلی خوب بود گرچه یکمی از ضرب آهنگش کاسته شده بود، چرا ریپولسی مرد؟! یکی از افرادی بود که شخصیت پردازی خیلی خوبی براش انجام شده بود!
    و یک نکته ی مهم! عجب جایی تموم شد! من چطوری می تونم بقیشو بنویسم!

    آره منم خیلی دوستش داشتم خیلی سرباز خوبی بود، بدیش ابن بود اصن نفهمید چی شد و نتونست خودشو نجات بده

    نگران قسمت بعدی نباش من یه قسمت دیگه دارم که فردا منتشرش می‌کنم 

    بعد از اون من تریبونو میدم دست تو و بهزاد و میرم یه شش ماهی استراحت

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲۸/۲/۱۴۰۰   ۱۵:۲۲
  • ۲۳:۳۶   ۱۴۰۰/۲/۲۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    خب بچه ها قسمت سوم رو هم طبق برنامه منتشر کردم.
  • leftPublish
  • ۱۱:۵۹   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    سلااااااااااااااااام
    من تقریبا همه قسمت دوم رو خوندم یه بخش کوچیکش جا موند که الان میرم میخونمش
    آفرین نوشان که قسمت سوم رو هم طبق قرار قبلی نوشتی ، تو بهترینی
    الان میرم بخونم
  • ۱۲:۰۱   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزااااااااااااااااد تو کجایی؟
    مهرنوش جون قسمت سوم نوشته شده جا نمونی
    برم که بقیه داستانو بخونم امیدوارم بقیه بچه ها هم مثل نوشان سریع و پرکشش بنویسن تا آخر داستانی که خیلی برام مهمه
  • ۱۳:۵۹   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    قسمت دوم ، قسمت قابل قبولی بود. در نگارش سهل انگاری هایی دیدم که وقتی نویسنده نوشان هست این حس رو بهم میده که قسمت دوم برای اتصال قسمت اول و سوم نوشته شده. در بخش رائی داستان که باید لحنی ادبی و کتابی باشه. جملات محاوره ای دیده میشد. مرگ ریپولسی تاثیرگذار بود که حکایت از شخصیت پردازی ای گیرا داشت. در کل این قسمت رو به عنوان یک قسمت خوب ارزیابی می کنم5

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲/۳/۱۴۰۰   ۱۴:۰۴
  • ۱۴:۰۱   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    قسمت سوم بسیار درخشان و پرکشش بود، جذابیت متن همونی بود که از نوشان توقع دارم. تصویرسازی عالی بود طوری که بسیار صحنه ها کاملا برام مشاهده کردنی بود، قلبم از خوندن قسمت سوم بسیار افسرده شد، قسمت باشکوه و غمگینی که به زیبایی نوشته شده بود. آفرین نوشان عزیز
    ولی من فعلا عزادار هستم خدافظ
  • ۱۴:۲۹   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام
    بیخیال شید! من اصلا متوجه نشدم که قسمت سوم نوشته شده، اتفاقا هر روز هم سر زدم نمی دونم چطوری نفهمیدم!
    الان می رم می خونم ...
  • leftPublish
  • ۱۴:۳۹   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    فرک (Ferak) :قسمت سوم بسیار درخشان و پرکشش بود، جذابیت متن همونی بود که از نوشان توقع دارم. تصویرسازی عالی بود طوری که بسیار صحنه ها کاملا برام مشاهده کردنی بود، قلبم از خوندن قسمت سوم بسیار افسرده شد، قسمت باشکوه و غمگینی که به زیبایی نوشته شده بود. آفرین نوشان عزیز
    ولی من فعلا عزادار هستم خدافظ

    فرک من چند روزه تنهایی عزادارم آخه نیومدین بخونین، دیگه خیلی سختی کشیدم الان ختمشم تموم شده هزینه مراسم هفت و چهلم که صرف امور خیریه میشه قاعدتا، ببخشید ديگه نشد شرکت کنید

    نمیدونم تونستم با هيجان بنویسم یا نه، شاید اگه بیشتر وقت می‌گذاشتم بهتر میشد، ولی خب ترسیدم یهو هندی وار نجاتش بدم واسه همین زود منتشرش کردم وسوسه نشم

  • ۱۴:۴۰   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :سلام
    بیخیال شید! من اصلا متوجه نشدم که قسمت سوم نوشته شده، اتفاقا هر روز هم سر زدم نمی دونم چطوری نفهمیدم!
    الان می رم می خونم ...

    چجوری یعنی؟ چه حیف که ندیدی، من هر روز بیست بار چک میکردم

  • ۱۴:۴۷   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    خوب من خوندم و برگشتم

    بیچاره اسپروس!
    من از این داستان خوشم اومد به نظرم یکم گیم او ترونزی در سیزن هفت و هشتی شده بود و من اگر می خواستم بنویسمش یکم آب و دار تر و با سخنرانی کمتر می نوشتم، مثلا کشته شدن شارلی توسط اسپروس در لحظه ی گذاشتن کتیبه در معبد در حالی که اسپروس خودشو خادم شارلی نشون داده بود و گفته بود که کیتایا رو بخاطر شارلی کشته که شارلی هیچ رقیبی در بین جادوگرها نداشته باشه و بعدا اسپروس همینطور توسط بقیه جادوگرها کشته می شد و .....
    مطمئن نیستم که کدوم نوع پرداختن بهتر می شد ولی به هر حال نتیجه یکی بود و به نظر من داستان نوشان واقعا عالی از آب و گل اومد بیرون، شاید پارسال همین موقع ها و حتی قبل تر از اون من همیشه سیلورپاین رو جوری تصور می کردم که آکوییلایی که از خواب بیدار شده و در خدمت مردمش قرارگرفته مردمش رو در جنگ اصلی رهبری می کنه
    این باورپذیرترین و شیرین ترین حالت بود و از اینکه ذهن های من و نوشان اینقدر به هم نزدیک بود هم تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم
    امیدوارم من هم بتونم باحال ترین پایان رو با مشورت شماها برای اکسیموس ها درست کنم.
    آفرین نوشان جون واقعا کارت عالی بود
  • ۱۴:۵۷   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مرسی مهرنوش جون من خیلی ویت بود دنبال نجات دادن شخصیت آکوییلا از بلای خانمان سوز و برگشتنش به مسیر درست بودم ولی واقعا نمیدونستم اسپروسو چی کارش کنم و چجوری خیلی محترمانه از مسیر پادشاهی دورش کنم،
    ایده تو هم جالب بود خیلی واقعا به فکرم نرسید وگرنه میتونستم بنویسمش
    خیلی خیلی از همتون ممنون که کمک کردین تهش در بباد چون واقعا تو باتلاق بودم و ایده های مورد دار مثل رفاتندنبال شینتا، نمیتونستم پیدا کنم.
    خودمم دوست داشتم آبدارتر بنویسم ولی احساس کردم اون توضیحات برای باورپذیری تغییر رویه آکوییلا، پذیرش شارلی تو گروه جادوگران و اعتماد کردن اسپروس به آکوییلا لازمه. جدا از اینکه من هنورم تو نوشتن قسمت های پر هيجان مشکل دارم اگه میخواستم برم تو فاز دیگه خراب می کردم
  • ۱۵:۲۴   ۱۴۰۰/۳/۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :خوب من خوندم و برگشتم

    بیچاره اسپروس!
    من از این داستان خوشم اومد به نظرم یکم گیم او ترونزی در سیزن هفت و هشتی شده بود و من اگر می خواستم بنویسمش یکم آب و دار تر و با سخنرانی کمتر می نوشتم، مثلا کشته شدن شارلی توسط اسپروس در لحظه ی گذاشتن کتیبه در معبد در حالی که اسپروس خودشو خادم شارلی نشون داده بود و گفته بود که کیتایا رو بخاطر شارلی کشته که شارلی هیچ رقیبی در بین جادوگرها نداشته باشه و بعدا اسپروس همینطور توسط بقیه جادوگرها کشته می شد و .....
    مطمئن نیستم که کدوم نوع پرداختن بهتر می شد ولی به هر حال نتیجه یکی بود و به نظر من داستان نوشان واقعا عالی از آب و گل اومد بیرون، شاید پارسال همین موقع ها و حتی قبل تر از اون من همیشه سیلورپاین رو جوری تصور می کردم که آکوییلایی که از خواب بیدار شده و در خدمت مردمش قرارگرفته مردمش رو در جنگ اصلی رهبری می کنه
    این باورپذیرترین و شیرین ترین حالت بود و از اینکه ذهن های من و نوشان اینقدر به هم نزدیک بود هم تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم
    امیدوارم من هم بتونم باحال ترین پایان رو با مشورت شماها برای اکسیموس ها درست کنم.
    آفرین نوشان جون واقعا کارت عالی بود

    با وجود اینکه چند وقته مهرنوش شده نویسنده مورد علاقه م ، من این سناریو که نوشان نوشته رو خیلی ترجیح میدم و کلا این مدل سناریوها که توش خواننده هم، رازی که نویسنده داره رو میدونه و فقط شخصیت های داستان سوپرایز میشن رو اصلا دوست ندارم

    منتظرم ببینم تو و بهزاد چه می کنید

    بی صبرانه منتظرم مهرنوش جون 8 موفق باشی

  • ۱۷:۳۸   ۱۴۰۰/۳/۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام بچه ها چطورید؟
    من قبل از اینکه نوشتن قسمت هامو شروع کنم باید نظرتون رو در مورد مسایل مهمی بدونم:
    چند قسمت دیگه می نویسیم:
    حالت اول:
    یک احتمالا سه گانه از مهرنوش، یک احتمالا سه گانه یا (بیشتر یا کمتر) از بهزاد و یک سه گانه(بیشتر یا کمتر از نوشان) یک سه گانه(بیشتر یا کمتر) دوباره از مهرنوش و تمام!
    حالت دوم: دو برابر همین
    حالت سوم: شما پیشنهاد بدید ...

    مسئله بعدی:
    لطفا همه ی اقلیم ها نفرات مهم خودشون رو همراه با یکخط توضیح از عقبه و نقش فعلی و مکان حضور فعلیشون رو بنویستند.
    بزودی خین و خین ریزی جوری شروع خواهد شد که تاحالا ندیدید
  • ۰۸:۳۷   ۱۴۰۰/۳/۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    سلاااااااااااام
    مهرنوش به نظر من به جای اینکه تعداد قسمتها رو مشخص کنید باید مشخص کنید چه اتفاقاتی و به چه ترتیبی باید بیفته و همچنین فکر می کنم این آخر داستان رو لازم نیست با قسمتهای برابر بنویسید ، تو(مهرنوش) توی این آخر داستانی سرپرست نویسندگان شو و همه بچه ها به تو بگن که چه اتفاقاتی قرار هست برای اقلیم اونها بیفته و خودت تنظیم کن کی حالا بنویسه. ممکنه یکی نوشان بنویسه یکی بهزاد دوباره نوشان ،...یعنی دیگه ترتیب نوشتن نویسنده ها مهم نیست اینکه رویدادها، قشنگ به هم چفت بشن مهمه تره و فکر می کنم بهتره نوشان رو درگیر نوشتن قسمتهای جنگی نکنید اون قسمتهای جنگ رو خودت و بهزاد بنویسید یا اگه قرار هست نوشان خودش جنگهایی که بروبچش توش هستن رو بنویسه با تو هماهنگ کنه یا اگه قرار هست تو یا بهزاد مثلا بخشی که آکوییلا داره می جنگه رو بنویسید از نوشان نظر بپرسید که میخواد چه چیزی لحاظ بشه/دومی به نظر من بهتره/ چون اونجوری خیلی کش دار و وقفه دار میشه
    کلیت منظورم اینه که قوانین قبلی رو، روی این قسمتهای آخر اعمال نکنید و جوری قضایا رو پشت هم بنویسد که من به عنوان خواننده متوجه تغییر نویسنده نشم.
    این بود نظر اینجانب
  • ۱۶:۳۱   ۱۴۰۰/۳/۹
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    فرک (Ferak) :سلاااااااااااام
    مهرنوش به نظر من به جای اینکه تعداد قسمتها رو مشخص کنید باید مشخص کنید چه اتفاقاتی و به چه ترتیبی باید بیفته و همچنین فکر می کنم این آخر داستان رو لازم نیست با قسمتهای برابر بنویسید ، تو(مهرنوش) توی این آخر داستانی سرپرست نویسندگان شو و همه بچه ها به تو بگن که چه اتفاقاتی قرار هست برای اقلیم اونها بیفته و خودت تنظیم کن کی حالا بنویسه. ممکنه یکی نوشان بنویسه یکی بهزاد دوباره نوشان ،...یعنی دیگه ترتیب نوشتن نویسنده ها مهم نیست اینکه رویدادها، قشنگ به هم چفت بشن مهمه تره و فکر می کنم بهتره نوشان رو درگیر نوشتن قسمتهای جنگی نکنید اون قسمتهای جنگ رو خودت و بهزاد بنویسید یا اگه قرار هست نوشان خودش جنگهایی که بروبچش توش هستن رو بنویسه با تو هماهنگ کنه یا اگه قرار هست تو یا بهزاد مثلا بخشی که آکوییلا داره می جنگه رو بنویسید از نوشان نظر بپرسید که میخواد چه چیزی لحاظ بشه/دومی به نظر من بهتره/ چون اونجوری خیلی کش دار و وقفه دار میشه
    کلیت منظورم اینه که قوانین قبلی رو، روی این قسمتهای آخر اعمال نکنید و جوری قضایا رو پشت هم بنویسد که من به عنوان خواننده متوجه تغییر نویسنده نشم.
    این بود نظر اینجانب

    فرک جون من تقریبا بیشتر مسایل اصلی رو با بچه ها هماهنگ می کنم ولی اینکه در این حد ریز بشم که مثلا آکوییلا چطوری می جنگه، به نظرم بخش هیجان داستان خیلی کم می شه

    تعداد قسمت ها رو برای این پرسیدم که ضرب آهنگ داستان و میزان پرداختن به جزییات رو توی ذهنم مرتب کنم و بعد بیام برای مشورت با بچه ها در مورد چگونگی نوشتن

    اینکه من بدونم داستان تو 10 قسمت تموم می شه تقریبا یا تو بیست قسمت فرق های عمده ای ایجاد می کنه که نمی شه گذاشتنش به اینکه حالا ببینیم چی پیش میاد، اگر سر 10 قسمت توافق کنیم و یهو ببینیم نشد و مثلا شد 15 قسمت اشکالی نداره ولی فعلا لازم داریم یه حدودی که همه توافق داشته باشند رو داشته باشیم.

  • ۲۱:۳۷   ۱۴۰۰/۳/۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام مهرنوش جون، ببین به نظرم تو که داستان رو تو ذهنت داری باید بگی چقدر لازم داری من کلا موافق این که همه سه قسمت بنویسیم نیستم
    تو اگه مثلا ۴ قسمت لازم داری بنویس از همه ببین مهمتر چقدر وقت داری، پشت هم و با فاصله زمانی معقول نوشتن بنظدم خیلی مهمتره که از هيجان داستان کم نکنه،
  • ۱۲:۱۱   ۱۴۰۰/۳/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :سلام مهرنوش جون، ببین به نظرم تو که داستان رو تو ذهنت داری باید بگی چقدر لازم داری من کلا موافق این که همه سه قسمت بنویسیم نیستم
    تو اگه مثلا ۴ قسمت لازم داری بنویس از همه ببین مهمتر چقدر وقت داری، پشت هم و با فاصله زمانی معقول نوشتن بنظدم خیلی مهمتره که از هيجان داستان کم نکنه،

    نه بچه ها متوجه منظورم نشدید!

    منظورم این نیست که همه حتمن و باید 3 قسمتی بنویسن و با همین نظم بنویسن، منظورم این بود که داستان رو تو 15-20 قسمت ببندیم یا تو 30-40 قسمت

    منظورم ضرب آهنگ داستان بود، حالا این وسط مثلا نوبت می ره به بهزاد که براش سه گانه در نظر گرفتیم یهو می گه من 2 تا می نویسم یا نوبت می رسه به نوشان می گه من یکی الان می نویسم یکی بعد از مهرنوش یا مهرنوش می گه ببخشید بچه ها مثلا من 4 قسمت شده داستانم! 

    اینها همه مثاله یعنی دستمون تو این چیزا بازه ولی سرعت پیش رفتن داستان رو قبل از شروع نوشتن قسمت های پایانی باید توافق کنیم.

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان