مهرنوش :
سلام آهو جون
حالت خوبه؟
چند روز پیش داشتم تو خیابون می رفتم دیدم یه دست فروش داره کتاب می فروشه، همینجوری داشتم نگاه می کردم که یه چیز خیلی باحال دیدم که فکر کنم به درد تو می خورد، برای همین برات عکس گرفتم
دست فروشه کجا بساط کرده بود؟ بگو برم شوهرمو بگیرم