محسن 125 :
:)...یعنی همین طرح روپوش آقا مصطفی می خواستی بگیری ؟؟
پس اون فروشنده که میگفت از این طرح فقط چندتا بیشتر توی ایران نیست و خودش رفته با کولبر های
کرد ..قاچاقی از اون ور مرز اورده ...دو بار هم نزدیک بوده جونش رو از دست بده ...
چاخان گفته ...تازه قسم هم میخورد فلان فلان شده....واقعن دین و ایمون از این مردم رفته :)
تازه باهاش طی کردم اگه شستم و آب رفت بیارم پسش بدم ...
دارم به این فک میکنم اگه آب رفت ...من چطوری به این آقا ثابت کنم !!!...مجبور میشم آقا مصطفی رو بزنم زیر بغلم
ببرم بهش نشون بدم که تن آقا مصطفی نمیره ...:)...مشگلات که یکی دو تا نیست :)
داشت یادم میرفت ممنون که تبریک گفتی :)
ببین امروزعصر که اومدم خونه ...سیستم رو روشن کردم ...تا یع قهوه بریزم برای خودم ...گفتم بیام تو سایت
هنو لاگین نکرده بودم که راهنمایی شما رو دیدم ...بازار کفش ها ...یع چیز های یادم اومد
خیلی خیلی ممنون
ببین ....خععععععیلیییییییییییییییییییییی ...شلوغ بود
یعنی قهوه رو خوردم ...زدم بیرون ...حدودن ساعت 5 تازه رسیدم سبزه میدون ...
خیلیییییییییییییی شلوغ بود ....تازه دوبار هم نزدیک بود این گاری های بازار بزنن به من :)
نمیدونم کی برم ولی باور کن من تاحالا بازار رو اینقد شلوغ ندیده بودم ...پشیمون شدم
تا برگردم سر چهار راه سیروس قشنگ 1 ساعتی طول کشید
باید یع برنامه ریزی درست کنم البته میدونم دیر شده ...چیکار کنم درگیر کار بودم خوب
برگشتنی عباس اقا هم نبود ...معمولن جلو مغازه ول ول میچرخه ها ....
اگه توی این هفته وقت آزاد داری ...لطفن 2 ساعت بیا بریم پیش عباس آقا ...بگو پسره 10 دقیقه ای دوخت
گفتی ...هنو به شماره 3 نرسیده ...باید فرار کنیم ...
پس لطفن کتونی بپوش و سعی کن جای کیف دستی ...کوله بیاری....از مغازه که زدیم بیرون
شما سمت شرق بدو ...منم غرب ...یادت باشه دو تا کوچه ..بسمت شرق هم بن بسته ..بپیچ تو کوچه سومی :)))
خلاصه :)