خانه
6.88K

داستان کوتـاه ،زیبـا ، آموزنـده

  • ۱۱:۰۳   ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
    avatar
    کاربر فعال|447 |521 پست
    پسر کوچکی از مادرش خواست که برای شرکت در نخستین جلسه خانه و مدرسه ابتدایی به مدرسه اش بیاید. مادر در میان دلهره و نگرانی پسر پذیرفت. این نخستین بار بود که همکلاسها و معلم پسر بچه مادرش را می دیدند و پسر بچه از وضع ظاهر مادر احساس شرمندگی می کرد.
    با آنکه مادر آن پسر زن زیبایی بود، یک اثر سوختگی تقریباً …


    همه قسمت راست صورت او را فرا گرفته بود.
    پسر بچه هرگز نمی خواست درباره دلیل و چگونگی پدید آمدن آن اثر زخم بر روی صورت از او سوال کند . در طی برگزاری جلسه، مردم با وجود دیدن اثر سوختگی، تحت تأثیر مهربانی و زیبایی باطنی مادر قرار گرفتند. اما پسر بچه همچنان شرمنده بود و خود را از همه پنهان می کرد. با وجود این، او شاهد گفت و گویی آهسته میان مادر و معلمش بود و سخنان آن دو را شنید.
    معلم پرسید: « دلیل وجود اثر زخم بر روی صورت شما چیست؟ »
    مادر پاسخ داد: « وقتی پسرم کوچکتر بود، اتاقش آتش گرفت. همه با وحشت در حال فرار بودند؛ زیرا آتش هر لحظه مهار ناپذیر تر می شد. من به درون اتاق رفتم و در حالی که به سوی تختخواب پسرم می دویدم، ناگهان تیرک سقف اتاق را دیدم که در حال افتادن بود. خود را بر روی پسرم انداختم و سعی کردم او را از اصابت تیر محافظت کنم. در آن لحظه خوشبختانه آتشنشانها وارد شدند و هر دوی ما را نجات دادند.»
    پس از آن مادر دستی بر جای سوختگی صورتش کشید و گفت: « این جای زخم برای همیشه در صورتم می ماند؛ اما تا به امروز از آنچه انجام داده ام پشیمان نیستم.»
    در این لحظه پسر بچه، در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، دوان دوان به سوی مادر آمد و او را در آغوش گرفت و در آن لحظه فدارکاری بزرگی را که مادر برایش انجام داده بود، با تمام وجود احساس کرد. او سراسر روز دستهای مادر را محکم در دستهایش فشرد.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان