خب
من با ایده گرفتن از فیلمهای زیادی که در این باره دیدم سعی می کنم زنده بمونم. مثلا یاد گرفتم چجوری آبو تقطیر کنم، زیر آفتاب نمونم . تا هوا روشنه یه جای امن پیدا کنم واسه خوابیدن. آتیش حتما درست کنم که اینو بلد نیستم خدا فقط به دادم برسه.
بعد کلا زندگی من بر این محور میگذره که چیکار کنم از اونجا برم بیرون. تا وقتی مثل آدم میتونم زندگی می کنم که از نجات پیدا کردن ناامید نشده باشم . وگرنه قصه من اصلا اینجوری نیست که یک پیرزن ژولیده بشم که در روزهای پایان حیات در جزیره پیدا میشه در حالیکه کلی کاسه بشقاب واسه خودش ساخته یا تکنولوژی فراهم کرده. من نهایت بعد از یک ماه یا اگه ایده خوبی واسه ساختن قایق داشته باشم تا پایان ساختن قایق امیدوار می مونم و در اسرع وقت خودمو به دریا میندازم.
حداکثر زمان برای ناامیدی: سه ماه
بعدش خودمو با هرچی ساختم میندازم توی دریا مردن اینجوری خیلی بهتر از زندگی کردن تا رسیدن زمان مرگ طبیعی توی اون جزیره هست.
من خیلی به صبور بودن معروفم واقعا هم توی بعضی چیزا خیــــــــــــــــــــــــلی صبورم و دقیقا همونقدر توی بعضی چیزا بی صبر و کم طاقتم. اینم یکی از همون چیزاست.