خانه
268K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
    avatar
    برترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51231 |36302 پست

    سلام دوستان همینطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف این تاپیک تقویت داستان نویسی و صد البته ارتقای قدرت تخیل افراده . تو این تاپیک یه داستان شروع میشه و  شما میتونید ادامه ی اون داستانو با تخیل خودتون رقم بزنید و اتفاقات و احساسات و ماجراهای جدید رو به داستان اضافه کنید .

    قوانین تاپیک: ادامه داستان باید حداقل یه خط و حداکثر پنج خط باشه . هر کسی که میخواد ادامه داستانو بنویسه اول یه پست میذاره و اعلام آمادگی میکنه و بعد تو پست بعدی ادامه داستانو مینویسه تا در حین تایپ کردن ادامه داستان یه نفر دیگه ادامشو زودتر نذاره و همه چی قاطی نشه . داستانو جوری بنویسید که وابسته به جنسیت خاصی نباشه تا هم خانمها و هم آقایون بتونن خودشونو بذارن جای شخصیت اصلی داستان و اتفاقات رو دنبال کنن .

    منتظر حضور گرمتون توی این تاپیک هستیم 8

  • leftPublish
  • ۲۱:۳۹   ۱۳۹۶/۲/۲۴
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من مینویسم
  • ۲۲:۰۵   ۱۳۹۶/۲/۲۴
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من قبلا کارهایی کردم که اصلا بهشون افتخار نمیکنم ولی پشیمونم نیستم معتقدم لازمه سنم بوده و باید از جوونیم لذت می بردم کیا از من سربه راه تره ولی خب اونم اشتباهاتی کرده شاید اگه بگم یکی از اشتباهاتش اینه که کل زندگیم پشتمو خالی نکرده و همیشه رو حساب این که هست دست به هر کاری دلم میخواست میزدم، پر بی راه نگفتم
    کیا با یه دختری رابطه داره مدت طولانی ای هست . دختره دو رگه است مادرش ایرانی نیست و پدرشم فوت کرده نتیجه اینکه خیلی از مواقع کیا میره پیش اون یه جورایی دو تا خونه داره منم از تنهاییام یه استفاده ای میبرم بالاخره. بعضی وقتها چند نفر رو دعوت میکردم بشینیم پوکر بزنیم. شرط بندی. من هیچ وقت سر پول بازی نمیکنم بچه ها میگن به خاطر خساسته من اسمشو ماجراجویی میزارم. همیشه ایده های خلاقانه ای برای بازنده ها داشتم. از وقتی اون فیلم و دیدم همش ذهنم درگیر شده بود که یکی از بچه ها این کار رو کرده
    قیافه خورشید خوب یادم نمونده بود . تمام چتها و مسیجهامم از تو گوشیم پاک کرده بود هیچ وقت اونقد جدی نگرفته بودمش که چیزی ازش سیو کنم فقط شماره شو داشتم که اونم فایده ای نداشت خاموش بود
    یهو چیزی یادم افتاد عین یه حلقه گمشده
    فرهاد و کسی برای کار بهم معرفی کرد پسر خوشتیپ و خوشگلی بود کار مدلینگم میکرد یه دفعه که دعوتمون کرده بود باغ کردان متوجه شدم با فرزانه دوست دختر سابقم تیک میزنه. خیلی هم پر رو بود تو کارم میخواست جنسهاشو دولا پهنا باهام حساب کنه به این نتیجه رسیدم که اگه حسابشو نرسم حسابی موی دماغم میشه. وقتی دیدمش گوشه باغ با فرزانه ست دیگه پاک قاطی کردم و همونجا واسش یه نقشه ای کشیدم. همین ماجرا هم باعث پایان رابطه من و فرزانه شد.
  • ۱۱:۵۵   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۲:۰۳   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    دکتر و کیا بلاخره متقاعدم کردن که بریم بیمارستان و عکس بگیریم. شانسی که آوردیم این بود که دنده م ترک خورده بود اما کامل نشکسته بود. با این حال یک ماه استراحت مطلق برام تجویز کرد. کلی دارو و مسکن و تمرین های مختلف بعد از دو هفته. من بعد از یک هفته تمرینات رو شروع کردم و تقریبا دو هفته گذشته بود که سر پا شده بودم. میتونستم راه برم اما خم شدن هنوز غیر ممکن بود و برای همین نشست و برخاست برام خیلی سخت بود.
    اما چیزی که برام کمترین اهمیت رو داشت این چیزا بود، خورشید و اون بازی عجیب از ذهنم پاک نمیشد. اما از هیچ راهی نمیتونستم کوچکترین نشونه ای ازش پیدا کنم. حتی گروهی که توی تلگرام باهاش آشنا شده بودم از بین رفته بود.
    اما یه روز که داشتم با گوشیم ور میرفتم یهو یه پیام تو تلگرام برام اومد : (نه میبینم که با جنبه ای!)
    اسم پیام دهنده بیتا بود اما من شکی نداشتم که همون خورشیده که قبلانم اسمش رو مرجان گذاشته بود. عکس پروفایلش هم یه مدل خارجی بود.
    نوشتم : تو کجایی؟ چرا خبری ازت نیست؟ توی شرطمون داشتیم وقتی کتک خوردم منو وسط خیابون ول کنید؟ مطمئن نباش، هنوز تو خونه افتادم، ممکنه برم پیش پلیس.
    نوشت : راست میگی یه کم زیاده روی کردیم اما خیلی بهمون خوش گذشت. نه بابا اگه میخواستی بری تا حالا رفته بودی! هنوزم تنت میخواره؟
    نوشتم : با بد کسی داری بازی میکنی خورشید. اصلا نیمدونم باید به کدوم اسم الکیت صدات کنم. میخوام ببینمت. همین امروز. اگه نه میرم پیش پلیس ...
  • ۱۴:۰۱   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من می نویسم
  • leftPublish
  • ۱۴:۱۴   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    آفلاین شد!
    خیلی عصبانی شدم! از عصبانیت داشتم منفجر می شدم هیچ فکری به ذهنم نمی رسید، احساس یک بازی خورده که راهی برای انتقام گرفتن نداره خیلی اذیتم می کرد ولی کم کم اون جنبه ی منطقی من خودشو نشون داد.
    به این نتیجه رسیدم که اگر منتظر باشم خبری از خورشید بشه و فوری واکنش بدم قطعا بازنده خواهم بود برای همین تصمیم گرفتم که حداقل زمانبندی اونو عوض کنم شاید فرصتی برام پیدا بشه پس سعی کردم کتک خوردن رو فراموش کنم و با خونسردی به زندگی خودم برسم.
    دوباره کارم رو شروع کردم و بعد ازظهر ها هم وقتم رو با دوستام می گذروندم تا اینکه یه شب که ویلای یکی از دوستای قدیمی در حال بازی بودیم اتفاق جالبی افتاد، با یکی از رفقا که خوره ی فیلم بود در حال صحبت بودم که تصمیم گرفتم موضوع اتفاقی که افتاده بود رو از زبون یک سوم شخص تعریف کنم، وقتی داستانم رو شنید کلی خندید و گفت کسی که این داستان رو برات تعریف کرده حتمن سرکارت گذاشته، چون این موضوع یک فیلم دهه هفتادی لهستانی هست و شروع کرد به تعریف کردن فیلم...
  • ۱۵:۵۴   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۶:۴۳   ۱۳۹۶/۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خیلی کنجکاو شدم! بازی رو ول کردم و پرسیدم اسمش چیه؟ راجع به چیه؟
    دوستم گفت یادم نیست بابا. ازین فیلم های خاصی هست که هر جایی دیده نمیشه. منم خونه چندتا خل و چل اهل فیلم دیدم. اسم و ایناش رو نمیدونم ولی در مورد همین چیزا بود. چندتا گروه آدم های عجیب و غریب افتاده بودن تو یه کل کلی و تا آخرش پیش میرفتن. همه جور شرط بندی میکردن دیگه. آدم های عادی هم به این گروهها می پیوستن. اولش آدم های عادی بودن که میخواستن یه کار عجیبی کرده باشن اما کم کم درگیر میشدن و گروههای خودشون رو درست میکردن. اونم یادمه فقط قتل توش نداشت دیگه هر جور درخواست عجیب و غریب و بی شرمانه و با شرمانه ای توش بود. زد و بند و پول و سرقت و ... هم بود.
    پرسیدم اسمی، هنرپیشه ای چیزی؟
    دوستم اومد جواب بده که یکی دیگه غرغر کنان گفت، بابا بازی کنید نوبت توه ها رادمهر. یه ساعته داری شر و ور میگی. فیلم میخوای ببینی پاشو، گرمای بازی رو هم گرفتی ...
    دوستم فقط با سر اشاره کرد که نه، یعنی هیچ نشونه بیشتری یادش نیست.

    شب رسیده بودم خونه. شب که چه عرض کنم دم دمه های صبح بود. خوابم نمیبرد و فکر خورشید و این فیلم از ذهنم پاک نمیشد. تصمیم گرفتم توی اینترنت سرچ کنم. اما چیو سرچ کنم؟
    اول زدم : کل کل تا سر حد مرگ ...
  • ۰۹:۵۰   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من مینویسم
  • ۱۰:۱۲   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    اولش فک کردم چیزی پیدا نمیکنم اما نیم ساعتی که از این سایت رفتم تو اون سایت یه کلیپی دیدم که انگار آب یخ ریختن روم فیلم کتک خوردن من بود تو یه سایت خارجی. فیلمهای دیگه سایت و دیدم چیزهای عجیبی تو سایت بود و همش هم وحشی گری
    به خودم که اومدم ساعت 12 ظهر بود چشام می سوخت در خونه باز شد و کیا اومد تو من و که دید گفت: چشات بد جور خون افتاده
    براش تعریف کردم ماجرا رو و رفتم خوابیدم بیهوش شدم درواقع. من که خوابیدم کیا نشست پشت سیستم
    از خواب که بیدار شدم ساعت 9 شب بود و کیا همچنان نشسته بود پشت سیستم من. دید که تکون خوردم گفت عجب سایتی پیدا کردی
    - جز اون کلیپ چیزه دیگه ای پیدا کردی؟
    - آره یه پسره هست که خیلی صداش شبیه تواه هیکلشم همین طور اتفاقا اون پتیشرت پولو من و پوشیده که پاره شد و تو گفتی نمیدونی پرا پاره شده
    یه صحنه های گنگی اومد تو ذهنم ولی روشن نبود پریدم سمت کامپیوتر یه کلیپ و پلی کرد . آه.... یه چیزهایی یادم اومد
    آره من بودم پشتم به دوربین بود داشتم میدویدم دوربین دسته دوستم بود یه چند متری که دویدیم دوربین برگشت و پشت ما رو نشون داد داشتیم از یه پورشه در حال سوختن دور میشدیم ماشین و ما آتیش زدیم درواقع دوستم آتیش زد گفت ماشین ماله یه سهام داره که تو مناقصه سرش کلاه گذاشته اینم واسه انتقام همون قدر که بهش ضرر خورده بود ضرر زد بهش من فقط باهاش رفته بودم ولی فقط من تو فیلم بودم...
  • leftPublish
  • ۱۰:۵۶   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من
  • ۱۱:۰۶   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    یک ساعت نگذشته بود که روبروی افشین تو دفتر کارش وایساده بودم.
    افشین: چته الاغ؟ جلوی کارمندا واسه چی به من می پری؟-با کف دستش ضربه ای به سینه ام زد که موجب شد یک قدم به عقب بروم، در اتاقش را بست- گوساله من خیر سرم مدیرعاملم اینجا....
    بدون اینکه چیزی بگویم گوشی موبایلم رو دادم دستش . فیلم رو پلی کرد و در سکوت آنرا تماشا کرد...


    - مرتیکه آدم اجیر کرده ... لت و پارم کردن .... یه ماه نمی تونستم از جام بلند شم...دنده هام شکسته بود...-دندانهام را به هم فشردم- فقط من توی فیلمم ... فکر کرده کار من بوده... توی حیوون این فیلمو تو اینترنت گذاشتی واسه یارو هم فرستادی که بندازی گردن من؟ -اینا رو که میگفتم تقریبا داشتم داد میزدم-
    افشین که ابروهاش تا فرق سرش رفته بود بالا هاج و واج نگام میکرد:چرا پرت و پلا میگی...درست بگو ببینم چی شده
    ماجرا رو براش تعریف کردم

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۶/۲/۱۳۹۶   ۱۱:۲۲
  • ۱۷:۰۱   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۷:۲۱   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    افشین طوری شد که انگار موج انفجار گرفته باشتش. رفت تو عالم خودش و با سرعت خیلی کم یواش یواش رفت تا نشست روی صندلی. یکی دو دقیقه گذشت تا به خودش اومد. نمیتونست تو چشمای من نگاه کنه در عین حال نمیخواست این حس رو به من بده که خودش رو مقصر میدونه. دست و پاش رو جمع کرد و گفت : رادمهر بابا من فیلمو پخش نکردم. فقط برای خودمون گرفتم. اینکه فقط تو توی فیلمی اتفاقی شده. طرف که خر نیست میفهمه من تو جریانم اگه فیلم رو ببینه تازه مشخص میشه دو نفر هستن. من فیلم رو پخش نکردم احمقم مگه. میتونه زندگیمونو نابود کنه.
    حالا از کجا میدونی اونا کسی رو فرستادن؟ یعنی اینهمه برنامه ریزی برای کتک زدن تو؟ خوب اگه اینا این همه امکانات و اتصال به سایت های خارجی و ... دارن که لازم نبود بکشنت اونجا باهات بازی کنن. یکیو میفرستادن شبی جایی با موتور بیاد بزنه بهت و بره.

    من گفتم : ولی مطمئن هستم که کار اوناست. حالا شاید خیلی قوی باشن اما این شکلی دارن سعی میکن ردی نذارن و ما رو هم بازی بدن. من ته توش رو در میارم افشین. تو هم تو بازی باشی. یعنی همین الانشم هستی ...
  • ۲۰:۳۲   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من
  • ۲۱:۰۹   ۱۳۹۶/۲/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    هوا تاريك شده بود. كيا رفته بود خونه مالنا، تنها توي بالكن نشسته بودم. به حرفاي افشين فكر ميكردم. حتي اگه خودش عمدا فيلم رو پخش نكرده بود صد در صد مقصر لو رفتن ماجرا بود. فيلم رو فقط اون داشت و من كه منم خيلي وقت پيش پاكش كرده بودم.
    توي همين فكرا بودم كه افشين زنگ زد.
    -رادمهر فقط ميتونه كاريه نفر باشه. دختره رو تو يه مهموني ديدم خيلي ادعاي خلافش ميشد. چند تا چشمه از كاراي خركي كه كرده بود برام تعريف كرد منم ماجراي اون شبو براش گفتم. از تو گفتم كله خر ترين دوستي كه پايه بود و به ايده آتيش بازي با ماشين شريك سابق بابام نه نگفت. فيلم رو هم بهش نشون دادم. همون شب موبايلم گم شد و فرداش تو حياط خونمون پيدا شد. دختره رو هم يكي دو بار ديگه ديدم و بعدشم غيبش زد.
    از قيافه دختره پرسيدم ....مشخصات خورشيد بود
    ديگه روي گوشيت چيا داشتي؟
    فيلم همه خل و چل بازيامون بود. رادمهر گند زدم. واااااي هر چي فكر كني تو گوشيم بود. بدبخت شدم...
    خفه شو به جاي ناله كردن گم شو بيا اينجا
    تمام شب رو با افشين حرف زديم و نقشه كشيديم. ظهر روز بعد وقتي كيا اومد خونه تازه از خواب بيدار شده بوديم.
    افشين كه چشمش به كيا افتاد بلند گفت بيا راد مغز متفكرمونم اومد. نقشه رو براي كيا گفتم.
    كيا: رادمهر من با اين افشين كودن كاري ندارم ولي تو خفه شو. فيلم كه نيست ايندفعه مي كشنت.
    تنها نميرم. سه تايي ميريم. باهاش طي مي كنم. سه به سه. هرجا من بگم. اگه تا سه ساعت بعد قرار به كسي كه جا روميدونه زنگ نزنم پليس ميريزه اونجا...همه اينا رو باهاش طي مي كنم. ببين مولاي دوزش نميره.
    - فكر كردي دختره مغز خر خورده اين شرط و شورطاي مزخرف تو رو قبول كنه
    - اونش ديگه بامن. حله؟
    افشين و كيا با ترس و ناباوري به من خيره شده بودند ...

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۶/۲/۱۳۹۶   ۲۱:۱۰
  • ۱۵:۱۶   ۱۳۹۶/۲/۲۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من می نویسم
  • ۱۵:۲۹   ۱۳۹۶/۲/۲۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    ولی تا 2 روز آینده خورشید بهم زنگ نزد! هر چی هم اون شماره رو گرفتم خاموش بود! از حرص و نگرانی داشتم دیوونه می شدم و تازه هر روز باید جواب سوال های مسخره افشین و کیا رو می دادم.
    ظهر بود و من داشتم فیلم های اون سایت خارجیه که نفهمیدم از کدوم کشور اداره می شه رو می دیدم که دوباره به فکر اون فیلم لهستانی افتادم.
    زنگ زدم به مجید
    مجید منم یادته در مورد اون فیلم لهستانی صحبت کردیم
    آره! گیر دادی ها! گفتم که داستان رفیقت واقعی نیست و از روی اون فیلم بوده
    می دونم، برام مهم نیست، فقط لازمه که یکمی از فیلم رو یادت بیاد و برام تعریف کنی، خیلی مهمه فکر کن
    ای بابا! چمیدونم بعد از چند سال، یادمه جریان شرطبندی روی آدم ها بود، آدم های غریبه کله خراب رو گیر می آوردن و روشون تو هر مرحله شرط می بستن و اگر تا مرحله 10 جلو می رفتن باهاشون برای استخدام تماس می گرفتن، فکر کنم همچین چیزی بود اگه قاطی نکرده باشم!
    خوب خوب عالیه، چجوری هر مرحله جلو می رفت؟
    30 روز برای برنده ها و 60 روز برای بازنده ها!
    آهان عالی بود، باهات تماس می گیرم فعلا.

    با عجله حساب کردم 13-14 روز مونده بود! باید آماده می شدم...
  • ۱۷:۳۱   ۱۳۹۶/۲/۳۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۷:۳۷   ۱۳۹۶/۲/۳۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    به تمام دوستاییم که اهل بازی بودن تماس گرفتم. حتی چندتاییشونم کلا از ایران رفته بودن و تو کشورهایی مثل قبرس کارشون بازی شده بود. با اونا هم اینترنتی ارتباط گرفتم، سعی کردم از هر کسی به هر شکلی که شده یه شیوه یا تجربه مهم رو یادداشت کنم. توی سایت ها ساعت ها مقاله خوندم و فیلم بازی ها رو تماشا کردم. روزی 2، 3 ساعت بیشتر نمیخوابیدم. همزمان خودم رو برای نقشه های مختلف آماده کرده بودم. حتی چندتا تکنین از بازی های دیگه هم یاد میگرفتم و تکنیک بحث و صحبت کردن. اینقدر فشرده که خودمم باورم نمیشد. مغزم مثل آهنربا هر چیزی که به سمتش میومد رو جذب میکرد و دیگه از جاش تکون نمیخورد.
    افشین و کیا هر روز یه ساعتی میومدن و به من سر میزدن. نمیذاشتم دیدارها طولانی بشه اما هر بار که میومدن با کلی اما و اگر و اضطراب میومدن. منم تو اون زمان با حوصله حرفهاشون رو میشنیدم و برای حالت هایی که به ذهنشون میرسید هم فرداش یه پلن آماده میکردم.

    2 روز مونه بود. کیا و افشین اومده بودن و تقریبا هر حالتی که توی ذهنشون بود رو مطرح کرده بودن. کیا گفت : به هر حال اگه اونا توان انجام شرط های تو رو داشته باشن، توان خیلی کارای دیگه هم دارن.
    من گفتم : این چیزی نیست که ما بتونیم حلش کنیم. ما بازی خودمون رو میکنیم و فرض میکنیم که اونا به بازی پایبند هستن. توی جامعه هم همینه ما به خیلیا اختیاراتی تو جامعه دادیم که اگه ازش سواستفاده کنن دیگه خودمونم از پسشون بر نمیایم. من ترجیح میدم بازی رو ادامه بدم ...
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان