من شما را به چالش دعوت میکنم!

درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

فقط چند مورد :

1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

داماد میشه خواهر زاده نرگس جون...

آهاااان داماد میشه داییِ رهام و دنیز. گرفتم

آره میشه ...گیرنده هاتو تقویت کن

اون موقع دوست داشت رها صداش کنیم کاربریشم رهابودولی اسمش سپیدس کوچیه همون دبیرستانی 16سالشه ...

انشالله عروسی خودت خوشبختی خودت وهمه جونامون مرسی 

آهاان گفتی رها کامل یادم اومد  

چه جالب پس دیگه کم کم داره خانمی میشه. منم درست فکر میکردم لابد اون موقع ها 12، 13 سالش بوده 

آره 12.13سالش بود
مرسی شمالطف داری

:)...یعنی همین طرح روپوش آقا مصطفی می خواستی بگیری ؟؟

پس اون فروشنده که میگفت از این طرح فقط چندتا بیشتر توی ایران نیست و خودش رفته با کولبر های

کرد ..قاچاقی از اون ور مرز اورده ...دو بار هم نزدیک بوده جونش رو از دست بده ...

چاخان گفته ...تازه قسم هم میخورد فلان فلان شده....واقعن دین و ایمون از این مردم رفته :)

تازه باهاش طی کردم اگه شستم و آب رفت بیارم پسش بدم ...

دارم به این فک میکنم اگه آب رفت ...من چطوری به این آقا ثابت  کنم !!!...مجبور میشم آقا مصطفی رو بزنم زیر بغلم 

ببرم بهش نشون بدم که تن آقا مصطفی نمیره ...:)...مشگلات که یکی دو تا نیست :)

داشت یادم میرفت ممنون که تبریک گفتی :)

ببین امروزعصر که اومدم خونه ...سیستم رو روشن کردم ...تا یع قهوه بریزم برای خودم ...گفتم بیام تو سایت 

هنو لاگین نکرده بودم که راهنمایی شما رو دیدم ...بازار کفش ها ...یع چیز های یادم اومد 

خیلی خیلی ممنون 

ببین ....خععععععیلیییییییییییییییییییییی ...شلوغ بود 

یعنی قهوه رو خوردم ...زدم بیرون ...حدودن ساعت 5 تازه رسیدم سبزه میدون ...

خیلیییییییییییییی شلوغ بود ....تازه دوبار هم نزدیک بود این گاری های بازار بزنن به من :)

نمیدونم کی برم ولی باور کن من تاحالا بازار رو اینقد شلوغ ندیده بودم ...پشیمون شدم 

تا برگردم سر چهار راه سیروس قشنگ 1 ساعتی طول کشید 

باید یع برنامه ریزی درست کنم البته میدونم دیر شده ...چیکار کنم درگیر کار بودم خوب 

برگشتنی عباس اقا هم نبود ...معمولن جلو مغازه ول ول میچرخه ها ....

اگه توی این هفته وقت آزاد داری ...لطفن 2 ساعت بیا بریم پیش عباس آقا ...بگو پسره 10 دقیقه ای دوخت 

گفتی ...هنو به شماره 3 نرسیده ...باید فرار کنیم ...

پس لطفن کتونی بپوش و سعی کن جای کیف دستی ...کوله بیاری....از مغازه که زدیم بیرون 

شما سمت شرق بدو ...منم غرب ...یادت باشه دو تا کوچه ..بسمت شرق هم بن بسته ..بپیچ تو کوچه سومی :)))

خلاصه :)

خیلی باحال بود ....:)

همه اون چیز های که بهزاد جان گفت ...حرف من هم هست :)

ممنون آقامحسن زنده باشی

سلام به همگی

خرید های هم مبارک باشه با دلخوش استفاده کنید.

آقا محسن کلی با نوشته هاتون خندیدم 🙏

منم تابستون یه سفر داشتم از اونجا همه خرید بچه ها و خودم رو انجام دادم.هنوز بسته بندی هست برای همین عکس ندارم.

اما اگر خدا قسمت کنه تنبلی اجازه بده میخوام امروز برم یسری وسایل شیرینی پزی بگیرم تا انشاءالله از هفته بعد شروع به پختن شیرینی کنم.

قربونت. محسن متن هات خیلی باحال و خنده دارن. دمت گرم. من هر موقع فرصت میشه یکیو تا آخر میخونم کلی لذت میبرم 

مامان مانیاموضوع چالشوگفتی ولی ازت خبری نشد

مخلصیم :)...بهزاد به من لطف داری و خوشحالم نوشته هام در خوره توجهت هست ...فدات 

بله بله همین طرح روپوش آقا مصطفی یکم زنونه شو میخواستم بگیرم چون متکای من خانومه ولی فروشندهه خالی بسته اینا رو همین میدون شوشِ خودمون میدوزن تولید ملیه

یعنی اگه آب رفت میخواید آقا مصطفی رو لُخت تو این سرما ببرید بیرون که لباسشو پس بدید؟

آره این روزا بازار خیلی شلوغه ولی اگه دقت کنید همه انگار اومدن دیدنایی چند روز پیش که من رفته بودم بازار فروشندهه بیچاره بغض گلوشو گرفته بود میگفت تو رو خدا یکی بیاد یه چیزی از من بخره

نه نه متاسفانه من اصلا وقت آزاد ندارم سفارش از دفتر ریاست جمهوری دارم شاید باورتون نشه اما قراره عبای امسالِ روحانی رو من بدوزم تازه میخوام چند تا پروانه ام سرِ آستینش منجوق دوزی کنم

اینم کفشای عید مانیا خانومم

مبارکهههههه انشالله به شادی وسلامتیبپوشه

ووووووی چه خوشگله.... مبارکش باشه 

خیییییییبلی اوجگلن مبارکش باشه 

صورتیا هم من طلاییشو دارم البته کمی شبیه مال من هستش

ببین نمیشه :)

یعنی بغل زیپ روپوش آقا مصطفی نوشته ...می د این ترکیه  ...(یعنی ساخت ترکیه )چاخانه ؟؟!!....

حتی اگر هم چاخان باشه شما نباید اینقد بلند بگی ...یواش یع گوشه ای باید مینوشتی 

بلخره مردم ابرو دارند :)...جواب اون جوون زحمت کش که توی شوش با اون امکانات کم 

این اتیکت ..می د این ترکیه ...رو با اون دستای پینه بستش ...دوخته به لبه روبالشی ...چی میگی ؟؟!!

خودمم حدس میزدم کاسه ای زیر آبچکون باشع :)....توی روپوش هم یسری عدد فارسی نوشته شده ...بعد یع شماره 

تلفن هم هست ...بعدش یسری کلمه فارسی باستانی (اینقد بد خطه ...درست مثل زمان قلم چکش ...نوشته شده :)

مثل ..نظیر ...زهبا...اوووقان ...خلاصه با یکی از دوستان که صحبت کردم و گفتم ...اومد با هم ساعت ها وقت 

گذاشتیم و کلی بررسی کردیم تا به ریشه این کلمات پی بردیم ....

من اول فکر میکردم اون کولبر زحمت کش اینها رو نوشته ....ولی تا اینکه پی بردیم ...به اصل داستان 

این ها قسمت های از شعر ...دختر اووغان(افغان) تو چیقد (چقدر )زهبایی (ریبایی )با چی (چه )ناز آی توووو ...دامنت سودایی 

معنی شعر رو یع بار دیگه مینویسم :)

دختر افغان چقدر تو زیبا هستی و با چه نازی می آی تو و دامنت به رنگ مشکی است :)

که با کشف این قضیه و بعد تو بوق کردن شما :)...ما به دو حالت رسیدیم 

1- این رو بالشی توی شوش و توسط  یک جووان عاشق افغانی درست شده :)

2- این روبالش این بار بجای حمل توسط کولبر های کرد ...توسط.... قاچاقچی های مرز سیستان وارد شده :)

............................................................................................................................................................

واسه آقا مصطفی یع ژیلت (پلیور بدونه استین :) با شلوار لی واسه سال نو پارسال خریدم ..اونا رو تنش میکنم :)

آقا مصطفی 4 دست لباس شیک تو کمدش داره ...یکی از اونها رو تنش میکنم ...:)

..............................................................................................................................................................

راستش ...برای اون فروشنده ..که نه ...واسه کل کاسب ها ...ارزو میکنم روزای خوب بیاد 

البته چیزی که روزی رو زیاد میکنه ..انصافه ...دعای پدر مادر هم نقش داره (جدی میگم :)

..................................................................................................................................................................

از اول هم میدونستم با بچه های بالا ..سر و سری ...داری ...که بلخره خودت لو دادی :)

راستش میترسم چیزی بنویسم ..ابعاد سیاسی پیدا کنه ...خدا رو چه دیدی ..عده ای هم حرف های من 

رو باور کنن ..بعد گروه بشن ...بعد چند تا گروه ...منم آدم بزرگشون بشم ...خلاصه چند ماه دیگه هم انتخاباته 

بعد از من بخوان که به عنوان سرپست گروه براشون یع رنگ خواصی رو مشخص کنم ...منم که تک رنگ حال نمی کنم 

الان موندم بگم

رنگ ما بنفشه ولی توش راه راه ابی فیروزه ای داره 

یا آبی فیروزه ای توش دایره های آجری :))))))