خانه
270K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
    avatar
    برترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51232 |36302 پست

    سلام دوستان همینطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف این تاپیک تقویت داستان نویسی و صد البته ارتقای قدرت تخیل افراده . تو این تاپیک یه داستان شروع میشه و  شما میتونید ادامه ی اون داستانو با تخیل خودتون رقم بزنید و اتفاقات و احساسات و ماجراهای جدید رو به داستان اضافه کنید .

    قوانین تاپیک: ادامه داستان باید حداقل یه خط و حداکثر پنج خط باشه . هر کسی که میخواد ادامه داستانو بنویسه اول یه پست میذاره و اعلام آمادگی میکنه و بعد تو پست بعدی ادامه داستانو مینویسه تا در حین تایپ کردن ادامه داستان یه نفر دیگه ادامشو زودتر نذاره و همه چی قاطی نشه . داستانو جوری بنویسید که وابسته به جنسیت خاصی نباشه تا هم خانمها و هم آقایون بتونن خودشونو بذارن جای شخصیت اصلی داستان و اتفاقات رو دنبال کنن .

    منتظر حضور گرمتون توی این تاپیک هستیم 8

  • leftPublish
  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۶/۶/۸
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    در دربار اکسیموس وضعیت عجیبی حکمفرما بود، روزانه چندین پیک و خبر چین، نامه و پیام محرمانه و گزارشات از هنگ های مرزی به دربار می رسید و همگی حاکی از وضعیت ناپایدار و جابجایی های بزرگ ارتش های همسایه بود.
    همه ی مشاورین دربار و وابستگان و فرماندهان نظامی در حال برگزاری جلسات مشورتی و تحلیلی بودند و شاه اکسیموس دستور لغو جشن های شروع پاییز در پایتخت را صادر کرده بود.
    قرار بود صبح دوشنبه هیئت کانسیل فرماندهی فرماروایی اکسیموس بعلاوه ی روئسای مجلس نوپای سنا در حضور امپراتور تشکیل جلسه داده و به بررسی اوضاع در مرزها و گرفتن تصمیم در مورد سیاست های پادشاهی اکسیموس بپردازند.
    آخرین گزارش ها وقوع جنگ بین ریورز لند و دزرتلند را قریب الوقوع نشان می داد...
    دوشنبه صبح بعد از جلوس پادشاه جلسه شروع شد.
    اول آخرین گزارشات به اطلاع شاه رسید و در ادامه وزیر اعظم عالیجناب تایرل گزارشی از وضعیت میدان نبرد به شرح زیر ارایه کرد:
    اعلاحضرت سرزمین ریورزلند در ادامه ی سیاست های تهاجمی و با اتکا به انبارهای غله پر و مزارع حاصلخیز و رودهای پرآب آن سرزمین در فکر حمله به دزرت لند هست، مردم دزرت لند جنگاور و خشن هستند ولی به علت پراکندگی جمعیتی امکان تشکیل ارتش واحد قدرتمند تا قبل از ماه آینده که بتواند جلوی ماجراجویی کویین شاردل را بگیرد نخواهد داشت، کویین شاردل بلاخره متوقف خواهد شد ولی این امکان محتمل است که سرزمین هایی از دزرتلند که بین ما و ارتش کویین شاردل قراردارد به تصرف ریورزلند درآید که موجب بی ثباتی در مرزهای غربی ما در آینده خواهد شد و از طرفی چون این زمین ها از حاصلخیز ترین زمین های دزرت لند هستند، از دست رفتن آنها باعث ضعف بیشتر همسایه ی جنوبی شده و در صورت از هم پاشیدگی این سرزمین ما با دنیای ناشناخته ی جنوبی و مردم وحشی هم مرز شده و امکان پیش برد نقشه ی سی ساله ی مد نظر شاه را نخواهیم داشت.
    شاه سری تکان داد و با نگاه به سر جان فرمانده ی کل ارتش امپراتوری از او خواست گزارش خود را ارائه دهد.
    سرجان با تایید حرف های جناب تایرل اضافه کرد که از نظر نظامی و در صورت دخالت نکردن امپراتوری سرزمین شمالی احتمالا ارتش کویین شاردل با یاغی های مرز نشین متحد شده و تا اواسط سحرای ساهارا متوقف نمی شود و این به آن معنی است که کویین شاردل در مرزهای شمال غربی ما مستقر خواهد شد.
    لرد بایلان رئیس سنا با اجازه از شاه درخواست ارائه پیشنهادات از طرف کانسیل فرماندهی شد که با موافقت شاه لرد وریس از اشراف زادگان با نقوذ و بزرگ خاندان پایتخت نشین وریس با یک تعظیم کوتاه در طول تالار اصلی شروع به قدم زدن کرد و با صدای بلند گفت:
    همه ی ما برای بهره برداری امپراتوری از اتفاقات اخیر اینجا جمع شده ایم، وضعیت تجارت ما با دزرت لند عالی و در حال رشد است، همانقدر که آنها به غله و چوب ما وابسته هستند ما هم به معادن آهن و قلع آنها احتیاج داریم، البته آهن از شمال هم قابل تهیه است ولی برای معامله با شاه اسپروس باید غله یا طلا را با آهن مبادله کنیم چون آنها نیازی به چوب ما ندارند.
    ولی مبادله با دزرت لند برای ما سودآور است، 2 راه پیشرو داریم یا باید ما هم فورا به دزرت لند حمله کنیم و قبل از کویین شاردل باریکه ی شمالی و معادن آهن و قلع را تصرف کنیم و آماده ی جنگ همزمان با قبایل جنوبی گودریان که جنگاور و خونریز هستند و سپاه شاردل باشیم یا با کمک فوری نظامی تا رسیدن ارتش جنوبی گودریان جلوی پیشروی شاردل را بگیریم!
    هر 2 این اقدامات شدیدا دارای عواقب هستند ولی من راه سومی در پیش رو نمی بینم!
    لرد بالین از کانسیل فرماندهی و سناتور ایالت شمالی بدون اجازه از وزیر اعظم در حضور شاه فریاد زد یک راه دیگر هم هست ...
  • ۰۹:۱۰   ۱۳۹۶/۶/۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من می نویسم
  • ۰۹:۴۴   ۱۳۹۶/۶/۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    به علت روابط دوستانه و مراودات اقتصادی جدید با ریورزلند، تعداد محافظان مرزهای شمال غربی دزرت لند به شدت کم شده بود. شنیدن این اخبار همچنین مشکلات داخلی و شورش یاغیان، شاردِل را بر آن داشته بود تا پیشنهادی را که موناگ سالها قبل داده بود عملی کند: حمله به دزرت لند و تصرف معادن قلع و آهن که به ساخت تجهیزات نظامی بیشتر کمک می کرد. از روزی که شاردِل پس از کشته شدن شاه سرزمینش فرمانروایی ریورزلند را در دست گرفته بود هر روز و شب به انتقام فکر کرده بود. به روزی که به باسمُن در قاره کهن یورش برد و شاه مستبد و خونریزش را از تخت پادشاهی پایین کشد. تهیه مواد اولیه جهت ساخت تجهیزات نظامی به کندی صورت گرفته بود. یک سال پس از کشته شدن شاه باراد شاردِل پیشنهاد وحدت بین ریورزلند و دزرت لند را برای حمله به باسمُن مطرح کرده بود و با جواب منفی گودریان مواجه شده بود.
    چند سال قبل که موناگ برای اولین بار پیشنهاد حمله به ماستران را مطرح کرد شاردِل به شدت با او مخالفت کرده بود اما حالا شرایط متزلزل داخلی دزرت لند معادله را جور دیگری رقم زده بود.
    20 روز از ترک پایتخت گذشته بود فردا روز اول جنگ بود. شاردل در چادرش نشسته بود و شمشیر شاه باراد را در دستش حرکت میداد و به صبح فردا می اندیشید.
    صبح روز بعد قبل از طلوع خورشید جنگ آغاز شد...
    سواره نظام زره پوش جلوتر از بقیه یورش را آغاز کردند. در مرز ماستران تعداد سواره نظام به شدت کم بود و ارتش ارسالی از دیمانیا هنوز به ماستران نرسیده بودند. ماستران شهری بود که بیشتر سکنه آن معدنچیان و خانواده های آنها بودند، به همین سبب شهری بسیار کم جمعیت بود. شرایط زندگی در آنجا بسیار سخت و دسترسی به آب و غذا به شدت دشوار بود.
    سواره نظام زره پوش سربازان نیزه دار ماستران را قلع و قمع کردند. اما تبرزن ها و گرزداران ماستران به راستی که وحشی و مهار نشدنی بودند. تبرزن ها اسبهای سواره نظام زره پوش را هدف قرار می دادند و گرز زنان زره پوشان با ضربات خود از اسب پایین می کشیدند. ورق به سمت ماسترانیها در حال چرخش بود که کمانداران ریورز لند به میدان جنگ آمدند. زره پوشان به ناگاه عقب نشینی کردند و باران تیر بر سر سپاه ماستران فرود آمد.
    از 3300 سواره نظام زره پوش سی نفر کشته شدند. این سواره نظام معمولا برگ بنده هر جنگی بودند.
    چند منجنیق به سمت دژها شلیک شد و بسیاری از سربازان محافظ دژ پا به فرار گذاشتند. دژکوبها از این فرصت استفاده کرده به دژ های حفاظتی حمله کردند و تخریب را شروع نمودند.
    ارتش 50 هزار نفری ریورزلند تا قبل از غروب خورشید ماستران را به تصرف خود در آوردند. شاردِل دستور داد تا اگر فرمانده گردانی در جنگ کشته شده شناسایی و جنازه اش به خاک ریورزلند منتقل گردد.
    شاردِل دستور داد تا شب را در ماستران اطراق کنند ...

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۹/۶/۱۳۹۶   ۱۰:۵۹
  • ۰۹:۵۶   ۱۳۹۶/۶/۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من مینویسم
  • ۱۰:۳۳   ۱۳۹۶/۶/۹
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    خورشید در لیتور دیرتر از پایتخت غروب میکرد در پایتخت در ان فصل سال شب از ساعت 5 عصر شروع میشد و تا 7 صیح طول میکشید اما لیتور 9 شب در تاریکی فرو میرفت ماهیگیران که با کشتی ها و قایق های پارویی از ساحل دور میشدند تا 6 بعد از ظهر وقت داشتند تا به ساحل برگردند . کیه درو دارو فرمانده نیروی دریایی بعد از ملاقات امپراطور قوانین سختگیرانه ای وضع کرده بود اسکاردان فرمانده گارد ساحلی نیز در اجرای آنها دقت بسیار میکرد . قوانین از این قرار بود : ماهیگیران هر روز قبل از ترک ساحل سرشماری میشدند و وظیفه داشتند قبل از 6 بعد از ظهر بازگردند که البته با نزدیک شدن زمستان ساعات ماهیگیری کمتر میشد گارد ساحلی در آبهای ساحلی چرخ میزدند و اجازه نمیدادند ماهیگیران از 20 مایلی خط ساحلی دورتر روند و وظیفه داشتند در صورت عدم بازگشتشان فرمان آماد باش صادر کنند. اسپروس از سمت دیگر دستور داده بود که مصرف گندم جیره بندی شود و این درحالی بود که با کم شدن ماهی و گندم مردم به شکار روی می آوردند. وقتی خبر آغاز جنگ به امپراطور رسید نیروی های دریایی در 40 مایلی خط ساحلی به حالت آماده باش درآمدند تا امنیت ساحل لیتور تضمین شود. از سوی دیگر فرستاده اسپارک آداکس اسپیدستر با چند تن از ملازمینش به سوی دزرت لند در حرکت بود. قایق آداکس به سرعت آبها را میشکافت و به ساحل شمالی دزرت لند نزدیک میشد. آداکس زنی شجاع و کمانداری قابل بود حدودا 30 ساله و از نزدیکان اسپارک . او قبلا ماموریت های جاسوسی دیگری نیز انجام داده بود و آن روز برای معامله با رومل گودریان عازم دزرت لند بود. هر چقدر به سمت جنوب چیش میرفتند دمای آب بالاتر میرفت و جریان آب شدیدتر میشد و به همان نسبت کنترل قایق سخت تر . ملازمین آداکس سه نفر بودند و او خود نیز در پارو زنی به آنها کمک می کرد. قرار بود بعد از رسیدن به دزرت لند لباس مبدل بپوشند و با اسب به سمت دیمانیا و یا هرجای دیگری که رومل آنجا بود بروند. اسپروس به بلاتریکس اموجی فرمانده ارتش نیز فرمان آماده باش داد تا ارتش را برای حرکت بعدی آماده کند

    دلبان بلاتریکس گرگ سفیدی بود که یک ساعت پس از تولدش دست مادر بلاتریکس را گاز گرفت. مادر و پدر بلا انسانهای آرام و صلح طلبی بودند که در روستای دور افتاده ای در کوهستان زندگی میکردند. هیچ کس در آن روستا تا به حال با این مشکل مواجه نشده بود دلبان کودکان حتی اگر جز حیوانات وحشی بود معمولا تا سن نوجوانی اهلی و آرام بودند اما پدر و مادر بلا با دلبان دخترشان مشکل داشتند بلانش (دلبان بلا) نمیگذاشت کسی به صاحبش دست بزند بنابراین این خانواده برای حل این مشکل از کوهستان گذشتند و پیش حکیمی که در پایتخت زندگی میکرد رفتند حکیم با دیدن گرگ کوچک و نحیفی که کنار نوزاد ایستاده و مرتب دندانهایش را نشان میداد خندیده بود و گفته بود به بلاتریکس شیر گرگ بدهند. بلاتریکس دختری که شیر گرگ خورده بود خیلی زود راهش را به ارتش پیدا کرد و به فرماندهی رسید میگفتند عشاق زیادی دارد و معروف بود که کیه درو از دورانی که هر دو سرباز بودند دل در گرو محبت این دختر وحشی گذاشته بود اما ماجرا غیر از این بود.

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۹/۶/۱۳۹۶   ۱۳:۲۱
  • leftPublish
  • ۱۱:۴۹   ۱۳۹۶/۶/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من می نویسم
  • ۱۲:۳۲   ۱۳۹۶/۶/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    لرد بالین سپس به سمت شاه چرخید و تعظیم بلندی کرد و گفت من را برای این گستاخی عفو کنید ولی من دقیقا برای همین اینجا هستم.
    پادشاه، نجیب زادگان و اعضای محترم سنا
    چه چیزی به نفع پادشاهی اکسیموس است؟ آیا ما به دزرت لند حمله کنیم و این امپراتوری را بین خود و ریورز لند تقسیم کنیم و سالها در آتش حمله های خانواده های جنوبی گودریان و ماجراجویی های شاردل در مرز ها بسوزیم؟
    آیا ما باید به دزرت لند کمک کنیم که شاردل را شکست دهد و تبدیل به امپراتوری شود که نصف جهان شناخته شده را در اختیار دارد و به منابع آب و زمین های زراعی مرغوب دست پیدا کرده و از تجارت با ما بی نیاز شده؟ در حالی که ما از مرزهای ریورزلند دور هستیم و سهمی در این پیروزی نداریم؟
    چطور فقط همین 2 راه برای ما باقی مانده است؟
    شاه سری به علامت تایید تکان داد و گفت:
    واقعا فکر می کنی هنوز برای وساطت وقت باقی مانده؟ چطور می شود شاردل را بعد از این لشکر کشی بزرگ منصرف کرد؟
    در همین لحظه یک پیک ویژه با اجازه ی گارد وارد شد و یک نامه ی مهر و موم شده به شاه داد.
    همه در سکوت فرو رفته بودند که شاه با صدای بلند اعلام کرد که ماستران سقوط کرده و شاردل با تلفات بسیار محدود شهر را تصرف کرده و در حال ادامه ی حمله به جنوب است!
    همه با نگاه سرزنش باری به لرد بالین نگاه کردند و هم همه و پچ پچ سالن را فرا گرفت.
    لرد بالین با قهقه ای بلند فریاد زد عالی شد! از این بهتر نمی شد!
    اعلیحضرت اکسیموس طرح من این هست، ما به شاردل اجازه می دهیم که در طول 5 روز آینده با سمت درومانی پیش روی کند، بدون شک این فرصت برای رسیدن ارتش های جنوبی دزرت لند که بتوانند مقاومت موثری جلوی ارتش قدرتمند شاردل داشته باشند کافی نیست ولی شاردل نزدیک شدن آنها را با دقت رصد می کند و تمام قوای خود را برای مقابله با آنها بکار خواهد گرفت.
    در طول این شش روز ما ارتش تمام پرچم داران شمالی و غربی را فراخوانی کرده و با سرعت از لبه ی بالایی ساهارا به سمت مرز های ریوزلند پیشروی می کنیم، هیچ نیرویی چه از دزرتلند و چه از ریورزلند در مقابل ما نیست، ما به پیشروی تا ورود به مرز های ریورزلند ادامه می دهیم و تقریبا فرورفتگی سرزمینی آنها را در خاک دزرت لند تصرف می کنیم، در همین حال فورا از اسپروس برای وساطت و تشکیل گردهمایی صلح درخواست می کنیم.
    در این حالت ارتش شاردل بین ارتش ما و ارتش جنوبی گودریان گرفتار می شود در حالی که راه های نزدیک تدارکاتی خود را از دست داده و سپاه گودریان هم با 2 تجاوز روبرو شده و امید زیادی به پیروزی نخواهد داشت، پس اگر زیاده خواهی از طرف ما مطرح نشود، امید به برگزداندن صلح بدون تغییر عمده در وضعیت امپراتوری ها خیلی دور از انتظار نیست،
    پیشنهاد من این هست که ما بدون درخواست امتیازی بعد از اعلام توقف جنگ از ریورزلند عقب نشینی کنیم و گرفتن امتیاز از شاردل را به اسپروس به عنوان پیشنهاد دهنده ی صلح واگذار کنیم، از این طریق روابط ما با همسایه ی شمالی بهتر خواهد شد و از تمام سرزمین دزرت لند هم در مقابل امتیازات ساده مثل حق بهره برداری انحصاری با قیمت ثابت از معادن شمالی کویو را بدست آوریم.
    بعد از شنیدن این طرح شاه بعد از اندکی سکوت شروع به دست زدن کرد و بدنبال آن همه ی سالن یکصدا "بالین بالین بالین" را تکرار کردند.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۱/۶/۱۳۹۶   ۱۳:۵۹
  • ۱۶:۲۹   ۱۳۹۶/۶/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۷:۱۹   ۱۳۹۶/۶/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    حدود پنج هفته از زمان حمله ریورزلند به دزرت لند میگذشت. رد شدن از صحرای ساهارا کمی بیش از آنچه فکر میکردند برای ارتش ریورزلند طول کشید.
    دزرتلند یک ارتش کوچک برای جنگ های درونی اطراف درومانی داشت اما هنوز یاغی ها نتوانسته بودند گروه منسجمی را تشکیل بدهد. رومل گودریان تصمیم گرفت این گروه را عقب براند و ارتش اصلی را به آنجا گسیل کند. ارتش اصلی قبل از ارتش ریورزلند به درومانی رسیده بود و آنجا مستقر شده بود. اما این پایان کار نبود. اکسیموس ها ازین اوضاع آشفته استفاده کردند و از بالای ماستران ارتباط دزرت لند را با دریاچه که بسیار استراتژیک بود قطع کرده بودند و وارد خاک ریورزلند شده و سعی در قطع کامل ارتباط نیروهای تدارکاتی با ارتش اصلی ریورزلند که به میانه های دزرت لند رسیده بود داشتند.
    جنوب ریورزلند که همسایه پایتخت دزرت لند بود امکان ورود به مرز را نداشت زیرا استحکامات نزدیک پایتخت دزرت لند بسیار قوی بود. خطر بزرگی برای ارتش ریورزلند بوجود آمده بود. اگر دزرت لند میتوانست با اکسیموس ها به نتیجه برسد ممکن بود ارتش ریورزلند قیچی شود. از طرفی اکسیموس هنوز مشتش را باز نکرده بود و اگر به حمایت از ریورزلند میپرداخت، شانس دزرت لند برای پیروزی بر هر دو کشور بسیار پایین بود.
    پادشاه رومل گودریان به همراه مشاورانش در جایی حدود دویست کیلومتری درومانی در مقرهایی که به همین منظور ساخته شده بود مستقر شده بودند تا از نزدیکتر بتوانند شرایط را رسد کنند و با سرعت بیشتری بتوانند تصمیم گیری کنند.

    کارشان شابین که همراه با ارتش مستقر بود اما ه 3 روز یکبار به این جمع میپیوست به عقب برگشته بود. او گفت : نیروهای ریورزلند متوجه اوضاع شدند برای همین ارتش آنها کمی از سرعتش را کم کرده است. ناحیه باز برای ارسال تدارکات شاید یک دهم شده و شرایط برای ادامه جنگ طولانی برای آنها فراهم نیست.

    اروین مونتانا گفت : شاردِل حسابی ازین اوضاع براشفته. برای اکسیموس ها امکان اینکه تنهایی به این بلند پروازی ادامه بدن وجود نداره. ریورزلند بخش های دفاعی گسترده ای داره و راتش اصلی هم حتی هنوز نجنگیده. میگن لابِر و فابیوز اعتقاد دارن که باید برگردند و با اکسیموس درگیر بشن. موناگ الان شرایط خوبی نداره. شاردل اینبار اما بیشتر داره به کیموتو تکومو نزدیک میشه.
    مارتین لودویک لیدمَن نگاهی به رومل انداخت و گفت : سرورم، اکسیموس ها از چند خانواده قوی تشکیل شده اند. در حال حاضر یکی از خانواده ها ایده این نبرد رو داده، ما باید زودتر تصمیم بگیریم. اگه این جنگ سرانجام خوبی برای اکسیموس ها داشته باشه، شرایط اون خانواده خیلی بهتر میشه. ما باید پیشنهاد اونها رو بشنویم. در حال حاضر راهی برای معامله با ریورزلند وجود نداره، چون اونها به کشور ما حمله کردند. اما اکسیموس ها با اینکه وارد مرزهای ما شدند اما ارتش اصلیشون خارج از مرزهای ما مستقر شده و این میتونه شرایط رو برای پذیرفتن صلح بین مردم دزرت لند هم فراهم کنه. مردم کشته و زخمی زیادی دادن و بعضی از زمین هاشون خراب شده. باید خیلی آگاهانه برخورد کنیم که بتونیم این خسارات رو تا حدی جبران کنیم.

    رومل گودریان گفت : اوضاع برای کشور ما بسیار حساسه. یک اشتباه میتونه باعث خسارات عطیم به امپراطوری بشه و حتی ممکنه نتونیم به این زودی ها روی پای خودمون وایسیم. سیلور پاین ها قویترین نیروی دریایی رو دارن. اما ما راهزن های دریایی داریم که میتونن ثبات رو توی دریاچه به هم بزنن. حتما شروع کنید. نمیخوام حتی یه ماهیگیر بتونه 1 ساعت یه جا ماهیگیری کنه. ما فرستاده ای به سمت اکسیموس ها نمیفرستیم. اونها نمیتونن با ریورزلند به توافق برسن اما با ما چرا.
    بعد دستور داد تا آداکس مشاور سیلور پاین به داخل سالن وارد شود. کوتاه با او صحبت کرد : وقتی که جنگی در بگیره آب گلالود میشه. صحرا غبار آلود. ما داریم همه تلاشمون رو میکنیم که جلوی کشیده شدن جنگ به رودخانه گرفته بشه. البته زمان داره به سرعت میگذره و تعداد رویدادهایی که در طی روز اتفاق میفته قابل شمارش یا پیش بینی نیست.
    به هر حال رابطه دزرت لند با سیلور پاین همیشه خوب بوده. ما ازین جنگ هراسی نداریم، ما دزرت لند هستیم و میخواهیم روابطمون با سیلور پاین گسترش پیدا کنه. من برای نشون دادن حسن نیتم به پادشاه شما، یکی از معاونین ارشد خزانه داری را همراه شما میفرستم. امیدوارم صحبت های خوبی بینتون اتفاق بیفته و بتونیم روابط رو گسترش بدیم و امنیت رو برگردونیم.
    شارلی درومانیک، معاون ارشد خزانه داری در روابط بین الملل هست. همراه شما به محضر پادشاه اسپروس خواهد آمد. سلام گرم مرا هم به ایشان برسانید.

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۶/۱۳۹۶   ۱۷:۳۶
  • ۱۳:۲۳   ۱۳۹۶/۶/۱۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من می نویسم
  • leftPublish
  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۶/۶/۱۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    خبرهای بد تمامی نداشت و آخری نفوذ اکسیموس ها به خاک ریورزلند بود. همه فرماندهان ، موناگ و کیوتو در کنار چادر شاردل دور هم جمع شده بودند. فابیوز دستش را به یکی از تیرک های جلوی چادر تکیه داده بود و چشمان آبی نافذش پر از ناباوری و اندوه بود.
    شاردِل فابیوز را مورد خطاب قرار داد: میخوام نظرت رو بشنوم فابیوز، فرمانده پیاده نظام سرش را به نشانه احترام خم کرد و سپس مستقیم در چشمان موناگ زل زد، پس از چند لحظه سکوت لب به سخن گشود: باید به سمت مرزهای خودمون عقب نشینی کنیم و در اونجا به سمت لشکر اکسیموس حمله کنیم و اون لعنتی ها رو از مرزهامون بندازیم بیرون...
    لابر نیز نظر مشابهی داشت. فابیوز به شدت ناآرام بود، دوباره لب به سخن گشود: با احترام عرض می کنم که مردان من، مرد باران و رودهای خروشانن توی این صحرا بعد از قطع ارتباطمون با نیروهای تدارکاتی دووم نمیارن، پیشروی بیش از این باعث تلفات جبران ناپذیری میشه. مِیزی همسر فابیوز که درست پشت لابر فرمانده ارشد خود ایستاده بود به سمت فابیوز رفت و آرام به بازویش مشت زد و با این کارش خواست تا فابیوز را به آرامش دعوت کند. مِیزی از کودکی تنها دوست شاردِل بود. همچنین او دست راست لابِر در فرماندهی قشون سواره نظام و فرمانده سواره نظام سبک بود در حالیکه لابر خود سواره نظام زره پوش را همراهی می کرد.
    شاردِل حرفهای همه فرماندهانش را شنیده بود، مثل همیشه با آرامش شگفت انگیزی که در شرایط سخت از خود نشان میداد رسا و با صدای بلند کیموتو را فراخواند. کیموتو چند قدم پیش آمد ، شاردل شمشیر خود را از نیام کشید و بر روی شانه کیموتو قرار داد، کیموتو بلافاصله زانو زد: من شاردِل، فرمانروای سرزمین رودهای خروشان، تو کیموتو تِکُمو را به عنوان مشاور اعظم خود برمی گزینم . سپس رو به موناگ کرد و گفت : از سِر موناگ بابت یک عمر خدمت صادقانه و شرافتمندانه در کنار پدرم شاه باراد و همینطور در دوران فرمانروایی خودم سپاسگزاری می کنم و ایشان را به لقب آرشیدون -لقبی پایین تر از پیراژ و یک پله بالاتر از سِر- مفتخر می سازم باشد که سلسه مارگون از خدمات آتی شما برخوردار گردد. سپس شمشیرش را در غلاف قرار داد، کیموتو ایستاد تعظیم کرد و ساکت ماند. موناگ مات و مبهوت به اطراف می نگریست. شاردِل فرصت هرگونه عکس العمل را از او گرفت و گفت: مراسم رسمی پس از پایان جنگ در امپراطوری ریورزلند انجام خواهد شد. با سر به موناگ اعلام کرد که مرخص است.
    سپس شاردِل وارد چادر خود شد و فرماندهانش نیز یکی پس از دیگری به دنبالش رفتند.
    -کیموتو برای خروج از این اوضاع چه پیشنهادی داری؟
    - بانوی من، ما باید به سمت مرزها مون در دریاچه قو عقب نشینی کنیم، همینطور فرمان بدید که ارتش پایتخت به سمت قسمت های تحت تصرف اکسیموس ها راهی بشن. در این حالت با عقب روندن اکسیموس ها دو لشکر ریورزلند در ساحل دریاچه قو همدیگر رو ملاقات خواهند کرد. نیروی دریایی هم باید برای این جنگ آماده بشه. اکسیموس ها در حال ساخت ناوگان عظیمی از کشتی های جنگی هستند. اما در حال حاضر نیروی انسانی لازم برای جنگ هم در دریا و هم در خشکی رو ندارن. البته تصمیمی که سیلورپاین ها می گیرن می تونه معادلات ما رو به هم بریزه.
    صبح روز بعد ارتش 50 هزار نفری ریورزلند شروع به عقب نشینی کرد.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۲/۶/۱۳۹۶   ۱۵:۰۰
  • ۱۵:۱۷   ۱۳۹۶/۶/۱۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من مینویسم
  • ۱۵:۱۷   ۱۳۹۶/۶/۱۲
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    اسپروس با نگرانی در باغ قدم میزد از رفتن آداکس دو هفته میگذشت و مشخص هم نبود کی برگردد. اسپارک چند روزی میشد که قلعه را ترک کرده بود و به الیسیوم رفته بود با شروع پاییز و سرد شدن هوا بارش برف و باران نیز عبور و مرور را سختر میکرد. ناگهان سهره کوچکی روی شانه هایش نشست اسپروس دستانش را جلو آورد سهره بال زد و کف دست اسپروس جای گرفت منقارش را گشود و با صدای مردانه کلفتی که هیچ شباهتی به ظاهرش نداشت گفت: سرورم جنگ در جنوب بالا گرفته همسایه شرقی ما هم وارد شده ارتش شاردل زده به دل دزرت لند و اسکیموس از پشت اونها رو دور زده و وارد خاک ریورز لند شده پیک اونها امروز صبح به لیتور رسید میخوان شم وارد بشین و یک پیمان صلح تدارک ببینین
    قیافه اسپروس در هم رفت به سرعت به قلعه برگشت و دستور داد به اریک ماندرو خبر دهند که به قلعه برگردد. اریک از سری قبل که سراسیمه به حضور طلبیده شده بود و دو شب را پشت اسب گذرانده بود مریض شده و نتوانسته بود از خانه اش در الیسیوم خارج شود. وقتی به قلعه رسید زیر بغلش را گرفته بودند . اسپروس اشاره کرد که برایش صندلی بگذارند و پشت میزی بنشانندش. اریک با صدای گرفته گفت: چه اتفاقی افتاده اسپروس؟
    اسپروس گفت: جنگ بالا گرفته اریک. اکسیموس وارد شده و از من هم میخواد دخالت کنم من اصلا دلم نمیخواهد امنیت و جان و مال مردم سیلور پاین تحت تاثیر جاه طلبی پادشاهان سرزمین های دیگه قرار بگیره . باید در مورد امنیت لیتور یه فکری بکنیم .
    اریک گفت : بلاتریکس اموجی و کیه درو دارو آماده باش هستند
    - نمی خوام بجنگم مگر اینکه مجبور بشم. یه پیغام به کیه درو بفرست الان امنیت دریاچه قو برام خیلی مهمه اگه امنیت تو سیلور پاین برقرار باشه میتونیم بهتر روی پیشنهاد اسکیموس فکر کنیم
    در همان لحظه در اصلی تالار باز شد و جلوتر از نگهبان یک شاهین بزرگ وارد سالن شد و رو به روی اسپروس نشست. دلبان آداکس بود. شاهین به حرف آمد و گفت: سرورم ما در شرایط خطرناکی هستیم یک مهمان داریم وزیر خزانه داری رومل گودریان با ماست ما هنوز پشت ارتش اکسیموس هستیم و دنبال راهی هستیم که بدون خطر به دریاچه برسیم هنوز نمیدونیم قدم بعدی شاردل چیه
    اسپروس برگشت و روی تختش نشست رو به اریک گفت: می شناسیش؟
    شاهین پر زد و از تالار خارج شد. اریک گفت: وزیر خزانه داری رو؟ نه من وزیر قبلی رو میشناختم بلک درومانیک که از بزرگان شهر بود مرد با شرفی بود که در جنگ با یاغیان به اسارت گرفته و کشته شد. بعد از اون نمیدونم رومل چه کسی رو جایگزین کرده؟
    دوباره در تالار باز شد این بار اسپارک بود که سراسیمه وارد شد و بلافاصله گفت: اسپروس دلبان آداکس همین الان پیشم بود و خبرهای بدی برام آورده بود
    - میدونم اسپارک به کیه درو خبر بده زمان ماهیگیری و محدوده مجاز رو تا حد ممکن کم کنن
    - پس بلاتریکس چی؟ فکر کردم لازم به اونم خبر بدیم.
    اسپروس گیج و عصبانی بود حرفی که به اریک زده بود مجددا تکرار کرد: من صلاح نمیبینم وارد این جنگ بشم مگر اینکه لازم بشه
    اسپارک گفت: پس لازم بلاتریکس آماده باشه
    اسپروس گفت : تو بلاتریکس رو نمیشناسی؟ بلاتریکس از این آماده تر نمیتونه باشه

    هر سه آنها مدتی سکوت کردند اریک سپس گفت: ما اگه وارد نشیم برقراری امنیت سختر میشه هیچ بعید نیست دزدهای دریایی دزرت لند به سمت شمال بیان. امنیت دریاچه وابسته به امنیت در چهار اقلیمه

    اسپارک اضافه کرد: برگزاری اجلاس صلح تو این شرایط سختیهای خودشو داره ما باید قبل از هرچیزی بدونیم تو فکر امپراطورها چی میگذره

    اسپروس گفت: اکسیموس دنبال منافعی وارد  شده و برای من پیغام فرستاده اون دنبال امتیاز گرفتن از شاردل و رومل گودریانه

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۱۳/۶/۱۳۹۶   ۱۲:۱۹
  • ۱۴:۵۸   ۱۳۹۶/۶/۱۳
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من می نویسم
  • ۱۶:۱۲   ۱۳۹۶/۶/۱۳
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    شاه اکسیموس روزانه پیک های زیادی از پیشروی خوب و منظم ارتش در ریورزلند دریافت می کرد ضمنا دستور داده بود که همه ی استحکامات مرزی و قلعه های بین راه توسط پیاده نظام سنگین اسلحه تصرف و به عنوان خطوط دفاعی چه در دزرت لند و چه در ریورزلند مورد استفاده قرار بگیره تا اینجا همه چیز روبراه بود!
    2 چیز ذهن شاه هزار آفتاب رو یدجوری مشغول کرده بود، اول اینکه هنوز خبری از وساطت اسپروس مخابره نشده بود و خبر بد بعدی این بود که چون هدف از این لشکر کشی به شدت محرمانه بود و حتی فرماندهان حاظر در جنگ هم از اون بی خبر بودند، جلوگیری از غارت شهر ها و روستاها توسط ارتش اکسیموس بسیار مشکل شده بود! چند نفری از معتمدین شاه که از منظور حمله و عقب نشینی قریب الوقوع خبر داشتند هیچ ادله ی خوبی برای اینکه فرماندهان و سربازها رو از غارت و تجاوز و کشتار غیرنظامی ها منع کنند نداشتند و شاه حسابی از دریافت این گزارش ها آشفته بود و می دونست که هر اتفاقی در این مورد، چقدر امتیاز گیری در میز مذاکره رو سخت تر خواهد کرد.
    شاه در حالی که در این افکار غوطه ور بود صدای بحث بین دخترهاش رو هم می شنید که در همین رابطه در تالار اصلی در حال صحبت بودند. دو دختر کاملا متضاد هم! دختر بزرگتر یک لیدی تمام عیار و زیبا با دیسیپلین کامل و اهل سیاست های صلح طلبانه و طرفدار قدرت گرفتن سنا و البته تمام وقت در آرزوی ازدواج با یکی از شاهزاده های شمالی به نام پایان و دختر کوچکتر جسور و جنگ طلب با مهارت باورنکردنی در جنگاوری و شمشیرزنی و بدون کوچکترین توجهی به آنچه از یک شاهزاده ی زیبا به عنوان یک دختر انتظار می رفت به نام پلین. همانقدر که پایان شیفته ی ازدواج با یکی از شاهزادگان سرزمین شمالی بود پلین تمام ساعت هاش به خیال پردازی در مورد شاردل می گذشت و با وجودی که شیفته ی شاردل بود ولی ثانیه ای از رقابت خیالی با اون در همه ی زمینه ها غافل نبود.
    پایان و پلین در مورد عقب نشینی و پیشنهاد وساطت بحث مفصلی داشتند و هرچقدر پایان از این اتفاق که احتمالا منجر به نزدیکی به امپراتوری شمالی می شد خوشحال بود، پلین از اینکه هیچ بلندپروازی در این لشکر کشی نبود عصبانی بود و عمدا جوری فریاد میزد که پدرش متوجه مکالمه ی اونها بشه!
    شاه اکسیموس پس از اینکه جدیدترین پیک ویزه را که حامل خبر غارت و کشتار در یکی از شهرهای کوچک ریورزلند بود را مرخص کرد به بحث دختر ها اضافه شد و با خنده پرسید آیا دوشیزگان دربار اکسیموس در فکر کودتا برعلیه پدر هستند؟
    دختر ها فورا تعظیم کوتاهی کردند و در سکوت به پدر نگاه کردند.
    شاه فورا از پلین پرسید: دخترم مگر توضیحات لرد بالین در مورد دلایل این لشکر کشی رو نشنیدی؟
    پلین بلافاصله گفت پدر من واقعا از شما تعجب می کنم! هزینه ی این لشکر کشی از مجموع منافع ما در برداشت از معادن کویو اگر بیشتر نباشه کمتر هم نیست، تازه این همه ریسک رو پذیرفتیم! اگر اسپروس موافقت نکنه چی؟ اگر شاردل یا رومل با چیزی که ما می خوایم موافقت نکنند چی؟ اگر ارتش پایتخت شاردل به کمک ارتش اصلی ریورزلند که داره به شمال برمیگرده از 2 جناح با ارتش ما که از ارتش اصلی فاصله ی زیادی داره حمله کنند و ارتش جنوبی گودریان ها هم موقع عقب نشینی اضافه بشه چی؟؟؟
    من تا حالا همچین تصمیمی از شما ندیده بودم!
    شاه اکسیموس گفت آفرین دخترم حالا قبل از اینکه نظر پایان رو بشنویم پیشنهاد می کنم که تایرل، بالین و سرجان رو هم فرابخونیم تا جلسه ی مشورتی کوچکی داشته باشیم.
    پایان فورا اضافه کرد و جناب لرد بایلان!
    اکسیموس با خنده ی کوتاهی نظر پایان رو تایید کرد و نیم ساعت دیگر همگی دور یک میز نشسته بودن.
    شاه اول از پلین خواست که نگرانی های خودش رو دوباره تکرار کند و پلین با حرارت بیشتری همینکار رو کرد و سپس به پایان گفت دخترم من و نمایندگان کانسیل از شنیدن نظرات شما هم استقبال می کنیم.
    پایان با نگاه زیرک و متکبری درست به چشم های پدرش نگاه کرد و گفت ولی من دقیقا این تصمیم رو طبق معمول در هوشمندانه ترین حالت ممکن دیدم و به نمایندگی از طرف مردم شرقی به داشتن چنین شاهی افتخار می کنم! پدر من سعی کردم که به پلین توضیح بدم که منافع ما در بهره برداری از معادن کویو نیست و منفعت اصلی ما حفظ وضعیت قبلی هست ولی اون تقریبا نشنید که من چی گفتم چون تمام مدت داشت فریاد می کشید!
    خنده ی کوچکی که روی دهان همه ی حضار ظاهر شد با نگاه نافذ پلین بزودی محو شد، پلین با خونسردی و جدیت نمام گفت پس پایان و لرد بالین و احتمالا بقیه اعضای کانسیل که اینجا حضور دارند همینجا مسوولیت ریسک هایی که الان گفتم را تماما می پذیرند؟
    اگر همه ی محاسبات درست پیش نرفت، چطور کمتر از سی هزار نفر از ارتش ما بدون ابزار و موقعیت دفاعی مناسب، بدون سرجان فرمانده ارتش باید با نزدیک به هفتاد هزار نفر ارتش شاردل که از 2 جناح حمله خواهد کرد ایستادگی کند؟
    سرجان رو به شاه گفت: علیحضرت ارتش اصلی و نیروی دریایی در آماده باش کامل هستند و همین فردا آمادگی دارند از 5 محل تجمع به سمت مرز حرکت کنند.
    بالین فورا گفت این اقدام بشدت تحریک آمیز خواهد بود و در اینصورت حتی اسپروس به پیشنهاد توقف جنگ ما اعتماد نخواهد کرد چه برسد به گودریان و شاردل!
    تایرل و بایلان در سکوت به مذاکرات گوش می کردند که شاه به تایرل گفت شما و لرد بایلان چه نظری دارید؟
    تایرل گفت من نگرانی های شاهزاده پلین رو بی مورد نمی بینم! بایلان به شاهزاده پایان نگاه کرد و گفت من با نظر شما موافق هستم شاهزاده، مردم شمالی صلح طلب و غنی هستند و در حالی که وضعیت جنگ روی زمین به گره بزرگی برخورد کرده بعید می دونم که سایر امپراتوری ها به پیشنهاد اسپروس جواب مثبت ندهند!
    شاه ایستاد و بدنبال آن همه ایستادند، شاه گفت واقعا هیچ یک از اعضای کانسیل و همچنین دختران من در مورد اخبار غارت و تجاوز ارتش ما نگران نیست! تا بحال بیشتر از 2000 نفر از مردم غیر نظامی چه در روستاهای دزرت لند و چه در روستاهای ریورزلند کشته شدند، امروز خبر رسید که یک شهر کوچک در ریورزلند تقریبا نابود شده و تمام ذخیره ی غلات مردم و طلا و جواهرات و پول نقدشان غارت شده، به زنان و دختران زیادی تجاوز شده، درست مثل یک ارتش در حال کشور گشایی! حالا ما چطور می توانیم با این اتفاقات، پیش بینی خود را از صلح بین 4 اقلیم محقق کنیم؟
    تصمیم درست وقتی با اجرای درست همراه باشه به نتایجی که براش در نظر گرفتیم منتهی خواهد شد، ممنون از مشورت بی فایده ی همه ی شما
    حالا دستورات منو فورا اجرا کنید، سرجان ...
    در خدمتم علیحضرت.
    فورا ارتش اصلی و ارتش ذخیره ی پایتخت رو در اطراف پایتخت متمرکز کنید، همه ی پرچمداران شرقی، جنوبی و مرکزی رو فرا بخونید و گزارش دقیقی از میزان آمادگی هر پرچم دار آماده کنید.
    اطاعت می شود علیحضرت.
    پلین...
    بله پدر... بله علیحضرت ...
    فورا به سمت دربار اسپروس حرکت کن و هرکاری رو انجام بده که اعلام وساطت اسپروس فورا اتفاق بیوفته، از طرف من به شخص اسپروس اطمینان بده که تمام امتیازات قابل وصول از شاردل به اسپروس تعلق می گیره و دربار اکسیموس هیچ توقعی نداره و باید با گروه خیلی کوچک و در اختفای کامل اینکار رو انجام بدی.
    هر دو دختر یکصدا:
    پدرررررررررر! (پلین برای اعتراض و پایان برای اعتراض به اینکه چرا اون برای این ماموریت انتخاب نشده!)
    شاه بدون توجه ادامه داد و پایان فردا به سمت جبهه ی جنگ حرکت می کنی به عنوان نماینده ی پادشاه ، ماموریت داری تا زمان اعلام توقف جنگ جلوی غارت و خونریزی بیشتر رو بگیری! یادت باشه که البته حفظ جان، اعتماد و روحیه سربازان اکسیموس در میدان جنگ برای ما مهمتر از همه چیز منجمله جان افراد سایر اقلیم هاست ولی تو باید کاری بکنی که مقدمات این پیشنهاد صلح در جبهه هم فراهم باشه.

    تایرل گفت قربان لطفا این مسوولیت رو به ما بسپارید، در حالی که عالجناب دارک اسلواستار در پایتخت نیستند، درست نیست هر دو شاهزاده برای چنین ماموریت هایی از پایتخت خارج بشوند!

    شاه به آرومی گفت نگران نباشید لرد تایرل فرزندان من هیچ وقت از جایی که باید دور نیستند.
    و بعد فورا جلسه را ترک کرد.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۳/۶/۱۳۹۶   ۱۶:۴۲
  • ۰۹:۴۸   ۱۳۹۶/۶/۱۴
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من مینویسم
  • ۱۰:۵۰   ۱۳۹۶/۶/۱۴
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    بعد از وخیم تر شدن اوضاع اسپروس و اسپارک با همراهی ایریک ماندرو به سمت لیتور حرکت کردند . دلبان کیه درو دارو فرمانده نیروی دریایی که مردانش را در پادگانی در نزدیکی لیتور مستقر کرده بود ( همان سهره کوچک) مرتب از اوضاع پیغام میفرستاد . اسپروس همچنین از رسیدن آداکس و شارلی با خبر شد و دستور داد آنها در لیتور منتظر آنها بمانند. با ورود اسپروس به لیتور اما اتفاقی افتاد که هیچ کدام پیش بینی نکرده بودند شاهزاده پلین دختر کوچک اکسیموس نیز به همره گروه کوچکی به لیتور رسید. در واقع این خبر را اسکاردان فرمانده گارد ساحلی به کیه درو داد. صبح خیلی زود گارد ساحلی از نیروهای نگهبان پیشرو در دریاچه که شب را به نگهبانی پرداخته بودند پیغام میگیرد که کشتی کوچکی با پرچم امپراطوری هزار آفتاب به سمت شمال در حرکت است. آنها کشتی را زیر نظر گرفتند و هیچ ساز و کار نظامی ای مشهود نبود کیه درو دستور میدهد به کشتی اجازه ورود دهند اما اوضاع را خوب تحت نظر بگیرند تا غافلگیر نشوند . وقتی پلین دختر هوشمند و دانای اکسیموس از کشتی قدم به زیر گذاشت کیه درو خود را به ساحل رسانده بود تا از او استقبال کند. کیه درو اعلام کرد که امپراطور تنها چند ساعت است که بعد از سفری سخت به لیتور رسیده و هنوز آمادگی استقبال ندارد.
    فرمانده شهر لیتور مردی کوتاه قد و با موهای کم چشت و بور بود که عین اردک مرتب این و آن ور میپرید تا بدان لحظه این همه مهمان عالیرتبه در آن شهر جمع نشده بودند دستور داد تالار اصلی شهر که برای گردهمایی های مردم استفاده میشد را برای جلسات آماده کنند .
    اسپروس در لیتور اقامتگاه کوچک و ساده ای داشت در اتاقش روی تخت نشسته بود فکر میکرد سگ هاسکی زیبایی نیز در اتاق میپلکید کرونام دلبان اسپروس گفت: اکسیموس دخترشو فرستاده رومل گودریان هم مشاور خزانه داریشو. من مطمئنم شاردل هم به پیشنهاد صلح جواب مثبت میده
    اسپروس جواب داد: اینکه همه دنبال صلحند درسته ولی باید مراسم رو جوری مدیریت کنم که پایه جنگ بعدی نشه
    - من میدونم تو نگران چی هستی نگران زیاده خواهی پادشاهان
    - بله مخصوصا زیاده خواهی پادشاهان پیروز یعنی اکسیموس چون همین زیاده خواهی بعدها انگیزه بخش جنگ های بعدیه
    - تا حرفهای پرنسس رو نشنیدی قضاوت نکن. کاش میشد یه فکری برای اختلافات دیرینه دزرت لند وریورز لند کرد من فکر میکنم قسمت سختش اونجاست. حرفهای اریک رو تو این مورد یادته؟
    اسپروس بلند شد که لباس بپوشد باید برای مهمانی ناهار آماده میشد میزبان بود و باید به برنامه ریزی استقبال نظارت میکرد. هرچند فرماندار و اسپارک کارها را به خوبی انجام داده بودند و همه چی به خوبی پیش رفت. اسپروس جلوی تالار اصلی ایستاده بود که کالسکه ای ساده ایستاد ملازمان درب کالسکه را گشودند و شارلی درومانیک از آن پیاده شد شارلی بعد از سفر سخت و طولانی ای که در خفا انجام داده بودند هنوز کامل سر حال نشده بود با این که سعی میکرد صاف راه برود ولی معلوم بود اسب راندن های طولانی و نشستن در قایق کوچک آداکس استخوانهایش را دردناک کرده و به سختی راه میرود. اسپروس با دیدن او و با تصور سختی راهی که آمده لبخند شیطنت آمیز نامحسوسی زد و جلو رفت تا او را به تالار دعوت کند بلافاصله کالسکه پرزرق و برق تری رسید با دیدن نشان خانوادگی کیه درو بر روی کالسکه اسپروس متعجب شد و با دیدن پالین که با آداب مخصوص پادشاهان از کالسکه پیاده میشود تعجبش بیشتر شد  رو به اسپارک که کنارش ایستاده بود گفت یادم باشه از کیه درو تشکر ویژه بکنبم برای مهمان ما سنگ تمام گذشته و بلافاصله برای خوشامد گویی جلو رفت
    جلسه آن روز با حضور اسپروس اریک ماندرو شارلی درومانیک پرنسس پالین و کیه درو برگزار شد اسپروس وقتی متوجه علاقه اکسیموس به برقراری صلح شد بسیار خوشحال شد و به طور محسوسی این خوشحالی در چهره اش مشخص شد.
    پالین گفت: مفتخرم اعلام کنم پادشاه سرزمین هزار آفتاب مترصد برقراری صلح مجدد در منطقه هستند
    اریک گفت: به زودی از نمایندگان ریورزلند و دزرت لند هم دعوت میکنیم تا برای مذاکرات صلح آماده شوند.
    اسپروس به آرامی گلویی صاف کرد و گفت: شرایط برقراری صلح مهمترین نکته است باید صحبت های هر چهار اقلیم رو شنید.

    سپس رو به پالین ادامه داد: بانو من از شما دعوت میکنم که تا رسیدن نمایندگان دزرت لند و ریورز لند مهمان ما باشید تا در جلسات آینده بتونیم مجددا شاهد برقراری امنیت و صلح باشیم

    و رو به شارلی درومانیک گفت: بانو درومانیک من از حضور شما بسیار استقبال میکنم اما متاسفانه اوپلنتوس مشاور خزانه داری من به علت عجله ما در حرکت نتونست خودشو به ما برسونه من فکر میکنم بهتره تا رسیدن اون پیرمرد به اینجا چند روزی مهمان ما باشید

    اسپروس رو به جمع اینگونه صحبت هایش را تمام کرد: من دارم روی یک پیمان صلح پایدار کار میکنم که 14 ماده داره اگر این پیمان صلح بین 4 اقلیم برقرار بشه فکر میکنم تا قرن ها شاهد وقوع جنگ نباشیم

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۹۶   ۱۲:۴۹
  • ۱۳:۴۴   ۱۳۹۶/۶/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    من مینویسم ...
  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۶/۶/۱۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    کارشان شابین مدتی بود که تمام وقت در کنار ارتش در شمال درومانی مستقر شده بود. نیروهای ارتش دزرت لند فشار زیادی به فرماندهان خود میاوردند که فرمان حمله به ارتش ریورزلند را صادر کنند تا آنها را قبل از بازگشت به کشورشان زمین گیر کنند و بعد انتقام سختی از اکسیموس ها بگیرند. اما گودریان، شابین را به محل فرستاده بود تا جلوی هر گونه حرکت احساسی را بگیرد.

    اوضاع در مقر فرماندهی دزرت لند هم خیلی متفاوت از داخل ارتش نبود. گودریان فشار زیادی را تحمل میکرد. گزارش شده بود که ارتش اکسیموس در مسیر حرکت خود چندین روستا و دو سه شهر را به آتش کشیده و طلاها و هر چیز قیمتی را با خود برده اند.
    اروین مونتانا در حالی که به نظر می آمد کمی نوشیده است گفت : شرایط برای دزرت لند بسیار بد پیش رفته بود. شاید ما خسارات جبران ناپذیری ندیده باشیم و شاید بتوانند با دیپلماسی راه خسارت بیشتر را ببندیم و مهمتر از همه ارتش آنها متضرر نشد اما مشکل اصلی اینست که مردم ما به خاک و خون کشیده شده اند و اینکه ما این را بدون هر گونه پاسخی بگذاریم بسیار گران تمام خواهد شد. مردم دزرت لند همیشه میدانستند که پادشاهان این سرزمین خونی را بدون پاسخ نمیگذراند.

    رومل گودریان دقایقی به فکر فرو رفت. در همین میان پیکی برای آنها گزارش آورد که شارلی درومانیک صحیح و سالم به لیتور رسیده است. اما او خبر داده که شاه سیلور پاین همزمان از نماینده رسمی پادشاه دزرت لند و ریورزلند برای شرکت در گردهمایی صلح دعوت کرده. همینطور مشخص شد که پیشاپیش نماینده اکسیموس ها، پرنسس پلین هم به لیتور رفته است.

    رومل گودریان خطاب به مونتانا گفت : اکسیموس ها روش پیچیده ای برای گرفتن دست بالا رو انتخاب کردند. همینطور که شنیدید گویا دختر دیگر او نیز به میدان نبرد گسیل شده. احتمالا میخواند تصویر نهایی خودشان را بازسازی کنند.
    مونتانا گفت : سرورم به نظر نمیرسه که ما الان راه دومی داشته باشیم. ارتش ریورزلند به نزدیکی ارتش اکسیموس ها در مرز ما رسیده. اگر ما بخواهیم حمله ای هم انجام بدهیم در واقع اول باید با ریورزلند درگیر بشیم و اگر در قیچی کردن نیروهای انها به اکسیموس ها کمک کنیم، پیشنهاد صلحی در کار نخواهد بود و این در حالیه که بیشتر خسارات جنگ را ما خواهیم دید.
    مارتین لودویک لیدمَن وارد شد و صحبت کوتاهی با مونتانا انجام داد و سپس به پادشاه گفت : سرورم من با پیام صلح به دزرت لند باز خواهم گشت. باید بازسازی شهرها با سرعت زیادی انجام بشود. سرورم فکر میکنم که فرصت مناسبیست که آندریاس جایگاه والایی در بین مردم این سرزمین پیدا کند. کار را به او بسپارید.
    رومل گودریان به او اجازه مرخصی داد و دو نامه یکی به پایتخت و دیگری به کارشان شابین فرستاد. از او خواست که اگر پیمان صلح برقرار شد درومانی را ترک نکند و تعلیم و استفاده از یاغی ها برای ارتش را سرعت بخشد. همینطور فرمان داد که تعلیم نیروهای سنگین سواره نظام و سواره نظام با قدرت پرتاب تیرکمان را به صورت جدی تر ادامه دهند.
    نامه او به پایتخت نیز فردای آن روز به دست آندریاس گودریان، پسر ارشد او رسید. آندریاس جوانی حدودا 30 ساله بود. قوی و قابل در استفاده از شمشیر و با درایت و دسیپلین بالا. او برای پیش برد نقشه ها و خلق تاکتیک های جدید بسیار مناسب بود. پوستی آفتاب دیده ولی نه چندان سوخته داشت و موها و چشمان مشکیش به ملکه مادر رفته بود. خیلی زود تصمیم گرفت در صدر یک هیئات بلند پایه اقتصادی و شهرسازی به جنوب درومانی برود تا در صورت انجام صلح سریع تر کار خود را آغاز کند.

    همزمان هنگامی که شارلی درومانیک مطمئن شد که پیامش به پایتخت رسیده است و چند روزی مذاکرات او بخاطر انجام مذاکرات صلح به تعویق خواهد افتاد از شاه اسپروس اجازه ملاقات گرفت. وی پس از ادای احترام به شاه سیلور پاین گفت : سرورم. به نظر می آید که چند روزی بیش از آنچه که فکر میکردم باید مهمان شما باشم. همانطور که خودتان میدانید سرنوشت مذاکرات ما به پیمان صلح شما بستگی دارد. من بسیار زیاد در مورد مردم سیلور پاین شنیده ام. البته قبلا 2، 3 باری به اینجا سفر کرده ام اما زمان آنها کوتاه بوده است. میخواستم از شما کسب اجازه کنم در صورتی که مخالفتی ندارید اجازه دهید از سرزمین شما دیدن کنم و به سمت پایتخت بروم و آنجا منتظر خواهم ماند تا پس از پایان مذاکرات صلح، مذاکرات اقتصادی را از سر بگیریم ...

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۹۶   ۱۵:۰۳
  • ۰۹:۱۹   ۱۳۹۶/۶/۱۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من می نویسم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان