خانه
538K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۲:۵۴   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده

    فرک جون یک جایی از اصطلاح بی وقفه بجای بی درنگ استفاده کردی که فکر کنم درست نیست.
    شاردل بکجایی گفت:
    کیموتو فقط من و تو می دونیم چطور بعد از اینکه به عنوان دشمن قسم خورده ما به خاک سرزمینم وارد شدی، حالا مورد اعتمادترین فرد نزدیک به من هستی.
    منظورت این هست که رازی وجود داره که فقط ایندو نفر می دونن؟ یعنی می خوای در آینده در این مورد صحبت کنی؟

    وقفه و درنگ به یک معنی هستند.

    آره ، بعضی ها می گن که کیموتو میتونه افکارشون رو بخونه مخصوصا آدمهای پایین دست ساکن قصر، مثل خدمه، چون خوندن ذهن اونا برای کیموتو کاری نداره.

    ولی مثلا فابیوز یا موناگ نمی دونن چرا اینقد شاردل به کیموتو اعتماد داره، چون توی اون جلسه که کیموتو به تکاما خیانت کرد و اومد سمت ریورزلند کسی جز خودشون دو تا حضور نداشته. کیموتو می تونه نیات کلی آدمهایی مثل شاردل -آدمهای با ذهن پیچیده-رو بفهمه اما نمی تونه به ذهنشون نفوذ کنه و هر لحظه بفهمه به چی فکر می کنن. مثلا می تونه بفهمه شاردل قابل اعتماده و به عهدش عمل می کنه و قصد نداره الان کیموتو رو با خودش همراه کنه بعدا بزنه زیر حرفش. بعدا در مسیر داستان گفتم که اون جلسه بخصوص شاردل متوجه توانایی مجیک وار کیموتو میشه و کیموتو اعتماد شاردل رو به دست میاره، و شاردل بهش این قول رو میده که بعدا به باسمن حمله خواهد کرد و پس از تصرف اونجا خیلی دست کیموتو رو در مورد مردم اونجا باز خواهد گذاشت و خودِ کیموتو به عنوان نماینده ملکه اونجا رو هدایت خواهد کرد-البته شاردل ملکه اونجاست ولی اختیارات خوبی به کیموتو خواهد داد.

    حالا از همه این توافقات و اتفاقات کسی جز خودشون دو تا خبر نداره. فقط میدونن توافقاتی صورت گرفته و کیموتو اومده سمت شاردل

    کافه نویسندگان
    زیباکده

    مرسی از توضیحت فرک جون در مورد کیموتو و شاردل

    در مورد بی وقفه و بی درنگ هم اضافه کنم که درسته که خیلی معانی نزدیکی دارند ولی بی وقفه در وضعیت استمرار داشتن یک اتفاق در طول یک دوره ی زمانی بکار می ره و بی درنگ معنی لحظه ای می ده.

  • ۱۳:۱۶   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    در مورد دلبان هم یادمه یه جا نوشان گفته بود دلبانا نمی تونن خیلی از صاحبشون دور بشن و فقط دو نفر توی سرزمین سیلورپاینن که می تونن دور برن. شاید آداکس رو وقتی گرفتن بیهوش بوده و وقتی به هوش اومده اونقدر دور شده که دیگه نمی تونسته خبر بده، بعد که بلاتریکس رفته نزدیکشون ارتباط برقرار شده. البته این چیزی بود که به ذهن من رسید. اما چون نوشان احتمالا نمیاد و تو هم میخوای امتیازت رو بدی اینا رو گفتم
  • ۱۳:۲۹   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    صفحه چهارم

    نوشان

    اولش که به توصیف اوضاع و شرایط جوی و .. پرداختی خیلی خوب در اومده. شخصیت پردازی سویر و گفتگوش با آکوییلا خیلی خوب بود. با توجه به اینکه آکوییلا همه عمرش رو در کنار سویر بوده و سویر دارای دانش پیش گویی از روی ستارگان هست در آینده به این اشاره کنی که آیا آکوییلا هم این دانش رو داره یا نه، اگه داره چقدر خوبه توش به نظرم خیلی خوب میشه. این توانایی پیش گویی دومین مجیکی هست که بهش اشاره کردی و جالب بود.

    در قسمت دوم شهر اوشانی و قضیه باسمنها و دلایل اسپروس برای جلوگیری از خروج اونا از شهر خیلی باحال بود. در مورد انگیزه ایموندو اودیو  توضیح ندادی و برای اسپروس اینا هم سوال نشد که انگیزه اون چیه. بعضی قسمتهای، دومین قسمتت در این صفحه گنگه. قسمت سوم خیلی زیبا و بی کم و کاسته.

    بعدا باید کمی به اودیوها می پرداختی که با خنثی شدن نقشه شون چی کار کردن. یا رفتن باسمن چی شد.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۴۰
  • ۱۴:۰۶   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    در مورد دلبان هم یادمه یه جا نوشان گفته بود دلبانا نمی تونن خیلی از صاحبشون دور بشن و فقط دو نفر توی سرزمین سیلورپاینن که می تونن دور برن. شاید آداکس رو وقتی گرفتن بیهوش بوده و وقتی به هوش اومده اونقدر دور شده که دیگه نمی تونسته خبر بده، بعد که بلاتریکس رفته نزدیکشون ارتباط برقرار شده. البته این چیزی بود که به ذهن من رسید. اما چون نوشان احتمالا نمیاد و تو هم میخوای امتیازت رو بدی اینا رو گفتم
    زیباکده

    مرسی فرک جون توضیح تقریبا خوبی بود و من امتیازی برای این موضوع کم نمی کنم ولی باید در قسمت بعدی جوری بنویسیم که چنین تناقضاتی پیش نیاد چون اگر کس دیگه ای داستان رو بخونه به ما دسترسی نداره که بخوایم براش توضیح بدیم.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۲۷
  • ۱۴:۲۴   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش جون همونطور که خواستی تحلیل تو رو دارم با جزییات می نویسم.
  • leftPublish
  • ۱۴:۲۶   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    مهرنوش جون همونطور که خواستی تحلیل تو رو دارم با جزییات می نویسم.
    زیباکده

    مرسی فرک جون از وقتی که می گذاری، کدوم صفحه؟

  • ۱۴:۲۸   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    امتیازات صفحه 4 مهرنوش:

    نویسنده

    جذابیت داستان

     

    باور پذیر و منطقی بودن داستان

    نثر خوب

    تاثیر گذاری ایده های مطرح شده

    ایجاد ارتباط منطقی با نوشته های سایرین

    کمترین موضوعاتی در آینده به آنها مراجعه نشد

    شخصیت پردازی

    کمترین تناقصات

    با مسیر

    اصلی داستان

    استفاده باورپذیر از مجیک در داستان

    وفاداری به شخصیت کاراکترها در مسیر داستان

    تولید اتفاقات و نقاط اوج جدید

    تعداد پست ها در این صفحه

    مجموع

    نوشان

    8

    7

    7

    7

    7

    8

    7

    7

    5

    9

    8

    6

    86

    فرک

    8

    8

    7

    8

    8

    8

    8

    6

    0

    9

    8

    4

    82

    مهرنوش

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    بهزاد

    5

    6

    6

    6

    9

    8

    7

    6

    0

    9

    6

    4

    72

     

  • ۱۴:۳۳   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    مهرنوش جون همونطور که خواستی تحلیل تو رو دارم با جزییات می نویسم.
    زیباکده

    مرسی فرک جون از وقتی که می گذاری، کدوم صفحه؟

    زیباکده

    صفحه چهارم

    پیشرفت بسیار محسوسی داشتی در این صفحه به نظرم ، آفرین بر تو

  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    صفحه چهارم
    مهرنوش
    توصیف جو حاکم بر ارتش و سختی کار برای پایان رو خیلی خوب به تصویر کشیدی. توصیف بازی در چادر پایان خیلی خوب بود. جمله " چشمانشان از شدت هیجان و کنجکاوی گشاد شده بود" مردمک چشمشان گشاد شده بود که بازم به نظرم جمله قشنگ تری رو می تونستی جایگزین کنی(امتیاز کم نمی شه)
    اینکه کامو به محض اینکه از چادر خارج شد متوجه اوضاع شد و افراد گارد با تیرِ کمان کشته شده بودند –صدای فرود تیر یا ناله افراد تیرخورده- و صدای افراد در حال جنگ رو نشنیده بود از توی چادر باورپذیری رو کم کرد. کلا این صحنه که کامو قصد داشت 500 متر عقب عقب بره تا کمپ پیاده نظام و اینکه 200 نفر خودشونو با چاقو زهرآگین کشتن، تعداد کم افراد اکسیموس قبل از رسیدن پیاده نظام، باورپذیر نبود. (2 امتیاز کم میشه) خوندن کشته شده پایان و کامو برای خواننده غم لازم رو داشت.
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)
    اون دهان کف کرده چی می گه؟ " در این حالت زمان تمام حضار با صورت های برافروخته و دهان کف کرده "(امتیاز کم نمیشه)
    غم پلین رو خیلی خوب به تصویر کشیدی.
    اینکه خروج شاردل رو به اتفاقی که برای پایان افتاد ربط دادی باحال بود. پادشاهت از ابتدا تا انتهای داستان شخصیتش بر من پوشیده مونده ولی هر دفعه نمره کم نمی کنم اما توی این صفحه که نقش زیادی داره و مخصوصا داره راجع به احساساتش در مورد دختر کشته شده اش حرف میزنه امتیاز شخصیت پردازی کم میشه(1 امتیاز)
    توضیح ندادی چطور مرغ دانا رو فراخوانی می کنن با دعا ؟ کلا می تونستی این قسمت داستان رو بپرورونی و ازش یه تصویر خوب و به یاد موندنی بسازی و من نمی تونم امتیاز 9 به مجیکت بدم. چون خیلی ساده ازش گذشتی و امتیاز متوسط یعنی 6 رو به مجیکت میدم.
    - من از همه چیز در این جهان بجز چیزی که از ذهن تو می گذرد مطلع هستم شاه هزار آفتاب.
    - پس مرا در حل این موضوع راهنمایی کن ای پرنده ی دانا
    می گه من از چیزی که در ذهن تو میگذره بی خبرم بعد اون میگه حالا که میدونی موضوع چیه منو راهنمایی کن، (از نثرت باید امتیاز کم شه ولی تخفیف دادم چون باید نیم امتیاز کم می کردم که نمی شد. )
    ببین این جمله ، جمله کلیدیه " گفت بدان که راه را به یک اکسیموس نشان داده ام! " این جمله کاملا گنگه و تو باید مطمئن شی خواننده ات منظورتو فهمیده. از این جمله خیلی برداشتهای متفاوت میشه کرد. برای رفع ابهام میتونستی بگی به یک اکسیموس دیگر نشان داده ام. من خودم به شخصه بار اول اصلا متوجه اهمیت این جمله نشدم و فکر کردم که منظورش خودِ شاهه، یعنی راه رو بهت نشون دادم به شاردل حمله نکن! (از نثرت یک امتیاز کم شد)
    ماجرای تایرل خیلی خوب پرداختی، افشای خیانتشون هیجان خوبی داشت و نفس رو در سینه حبس می کرد آفرین
    در نهایت هم بگم وقتی شخصیت پردازی خوب نباشه نمره وفاداری به شخصیت پردازی هم کامل نمی تونه باشه. چون نمی دونم به چی باید وفادار باشی

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۳۷
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    صفحه چهارم
    مهرنوش
    توصیف جو حاکم بر ارتش و سختی کار برای پایان رو خیلی خوب به تصویر کشیدی. توصیف بازی در چادر پایان خیلی خوب بود. جمله " چشمانشان از شدت هیجان و کنجکاوی گشاد شده بود" مردمک چشمشان گشاد شده بود که بازم به نظرم جمله قشنگ تری رو می تونستی جایگزین کنی(امتیاز کم نمی شه)
    اینکه کامو به محض اینکه از چادر خارج شد متوجه اوضاع شد و افراد گارد با تیرِ کمان کشته شده بودند –صدای فرود تیر یا ناله افراد تیرخورده- و صدای افراد در حال جنگ رو نشنیده بود از توی چادر باورپذیری رو کم کرد. کلا این صحنه که کامو قصد داشت 500 متر عقب عقب بره تا کمپ پیاده نظام و اینکه 200 نفر خودشونو با چاقو زهرآگین کشتن، تعداد کم افراد اکسیموس قبل از رسیدن پیاده نظام، باورپذیر نبود. (2 امتیاز کم میشه) خوندن کشته شده پایان و کامو برای خواننده غم لازم رو داشت.
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)
    اون دهان کف کرده چی می گه؟ " در این حالت زمان تمام حضار با صورت های برافروخته و دهان کف کرده "(امتیاز کم نمیشه)
    غم پلین رو خیلی خوب به تصویر کشیدی.
    اینکه خروج شاردل رو به اتفاقی که برای پایان افتاد ربط دادی باحال بود. پادشاهت از ابتدا تا انتهای داستان شخصیتش بر من پوشیده مونده ولی هر دفعه نمره کم نمی کنم اما توی این صفحه که نقش زیادی داره و مخصوصا داره راجع به احساساتش در مورد دختر کشته شده اش حرف میزنه امتیاز شخصیت پردازی کم میشه(1 امتیاز)
    توضیح ندادی چطور مرغ دانا رو فراخوانی می کنن با دعا ؟ کلا می تونستی این قسمت داستان رو بپرورونی و ازش یه تصویر خوب و به یاد موندنی بسازی و من نمی تونم امتیاز 9 به مجیکت بدم. چون خیلی ساده ازش گذشتی و امتیاز متوسط یعنی 6 رو به مجیکت میدم.
    - من از همه چیز در این جهان بجز چیزی که از ذهن تو می گذرد مطلع هستم شاه هزار آفتاب.
    - پس مرا در حل این موضوع راهنمایی کن ای پرنده ی دانا
    می گه من از چیزی که در ذهن تو میگذره بی خبرم بعد اون میگه حالا که میدونی موضوع چیه منو راهنمایی کن، (از نثرت باید امتیاز کم شه ولی تخفیف دادم چون باید نیم امتیاز کم می کردم که نمی شد. )
    ببین این جمله ، جمله کلیدیه " گفت بدان که راه را به یک اکسیموس نشان داده ام! " این جمله کاملا گنگه و تو باید مطمئن شی خواننده ات منظورتو فهمیده. از این جمله خیلی برداشتهای متفاوت میشه کرد. برای رفع ابهام میتونستی بگی به یک اکسیموس دیگر نشان داده ام. من خودم به شخصه بار اول اصلا متوجه اهمیت این جمله نشدم و فکر کردم که منظورش خودِ شاهه، یعنی راه رو بهت نشون دادم به شاردل حمله نکن! (از نثرت یک امتیاز کم شد)
    ماجرای تایرل خیلی خوب پرداختی، افشای خیانتشون هیجان خوبی داشت و نفس رو در سینه حبس می کرد آفرین
    در نهایت هم بگم وقتی شخصیت پردازی خوب نباشه نمره وفاداری به شخصیت پردازی هم کامل نمی تونه باشه. چون نمی دونم به چی باید وفادار باشی

    زیباکده

    ممنون فرک جون، بعضی از چیزهایی که نوشتی با چیزی که تو ذهن من بود و بعضی از چیزها حتی با چیزی که نوشتم خیلی فاصله داره، در موردشون توضیح بدم؟

  • leftPublish
  • ۱۴:۴۲   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده


    زیباکده

    ممنون فرک جون، بعضی از چیزهایی که نوشتی با چیزی که تو ذهن من بود و بعضی از چیزها حتی با چیزی که نوشتم خیلی فاصله داره، در موردشون توضیح بدم؟

    زیباکده

    ممنون میشم اگه توضیح بدی

    راستی مهرنوش هیچوقت معلوم میشه پایان به دستور کی کشته شده و با چه انگیزه ای؟

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۴۳
  • ۱۴:۴۷   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها من دیگه باید برم ادامه کارم. بهزاد رو فردا میگم و صفحه چهار رو امتیاز میدم.
    مهرنوش جواب تو رو بعد از کارم میخونم. مرسی
  • ۱۴:۵۸   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    صفحه چهارم
    مهرنوش
    توصیف جو حاکم بر ارتش و سختی کار برای پایان رو خیلی خوب به تصویر کشیدی. توصیف بازی در چادر پایان خیلی خوب بود. جمله " چشمانشان از شدت هیجان و کنجکاوی گشاد شده بود" مردمک چشمشان گشاد شده بود که بازم به نظرم جمله قشنگ تری رو می تونستی جایگزین کنی(امتیاز کم نمی شه)

    این اشاره رو مستقیم از ترجمه ی کتاب های مارک تواین قرض گرفتم، منظور گشاد شدن مردمک نیست منظور گرد شدن زیاد چشم هست.
    اینکه کامو به محض اینکه از چادر خارج شد متوجه اوضاع شد و افراد گارد با تیرِ کمان کشته شده بودند –صدای فرود تیر یا ناله افراد تیرخورده- و صدای افراد در حال جنگ رو نشنیده بود از توی چادر باورپذیری رو کم کرد. کلا این صحنه که کامو قصد داشت 500 متر عقب عقب بره تا کمپ پیاده نظام و اینکه 200 نفر خودشونو با چاقو زهرآگین کشتن، تعداد کم افراد اکسیموس قبل از رسیدن پیاده نظام، باورپذیر نبود. (2 امتیاز کم میشه) خوندن کشته شده پایان و کامو برای خواننده غم لازم رو داشت.

    اینجا برداشتت از نوشته ی من بکلی متفاوت هست، من در مورد شنیده شدن صداها چند لحظه قبل از ورود مهاجمین نوشته بودم ولی چون این یک شبیخون بوده این فاصله خیلی کم بوده، کامو در حال درگیری با بیشتر از 10 نفر داخل چادر چطور می تونسته به صداهای بیرون مثل فرود تیر و ناله توجه کنه؟!!

    200 نفر خودشون رو با چاقوی زهراگین نکشتند! کل مهاجمین 200 نفر بودند که اکثرشون در درگیری با گارد پایان یا لشکر پیاده نظام کشته شدند، کسانی که مجروح شده بودند و یا محاصره شده بودند و امیدی نداشتند برای جلوگیری از اسیر شدن خودشون رو کشتند که تعدادشون زیاد نبود. یک گارد محافظ 40 نفره در کنار یک ارتش کاملا طبیعی هست و بیشتر از این باورپذیر نبود و کامو بجز عقب نشینی به سمت کمپ پیاده نظام اصلا انتخاب دیگه ای نداشت!
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)

    من نگفتم که پایان موسس یا ایده پرداز بوده، نوشتم که پایان به تحقق این موضوع با توجه به جایگاهش در دربار خیلی کمک کرده.
    اون دهان کف کرده چی می گه؟ " در این حالت زمان تمام حضار با صورت های برافروخته و دهان کف کرده "(امتیاز کم نمیشه) دهان کف کرده ناشی از هیجان در خیلی از رومان ها تکرار شده، یکیشو می تونم بهت نشون بدم.
    غم پلین رو خیلی خوب به تصویر کشیدی.
    اینکه خروج شاردل رو به اتفاقی که برای پایان افتاد ربط دادی باحال بود. پادشاهت از ابتدا تا انتهای داستان شخصیتش بر من پوشیده مونده ولی هر دفعه نمره کم نمی کنم اما توی این صفحه که نقش زیادی داره و مخصوصا داره راجع به احساساتش در مورد دختر کشته شده اش حرف میزنه امتیاز شخصیت پردازی کم میشه(1 امتیاز)

    در مورد کمبود شخصیت پردازی برای شاه اکسیموس حق با شماست ولی باید به این موضوع توجه کنی که برخلاف داستان شما ، در داستان اقلیم اکسیموس شاه شخصیت اول داستان نبوده تا حالا
    توضیح ندادی چطور مرغ دانا رو فراخوانی می کنن با دعا ؟ کلا می تونستی این قسمت داستان رو بپرورونی و ازش یه تصویر خوب و به یاد موندنی بسازی و من نمی تونم امتیاز 9 به مجیکت بدم. چون خیلی ساده ازش گذشتی و امتیاز متوسط یعنی 6 رو به مجیکت میدم.

    من موضوع فراخوانی رو هم عمدا مجیک نوشتم برای اینکه حال و هوای خوبی به داستان بده و ضرب آهنگ رو کند نکنه که قضاوت در مورد موفق بودن این روش اجرا به عهده ی شماست.
    - من از همه چیز در این جهان بجز چیزی که از ذهن تو می گذرد مطلع هستم شاه هزار آفتاب.
    - پس مرا در حل این موضوع راهنمایی کن ای پرنده ی دانا
    می گه من از چیزی که در ذهن تو میگذره بی خبرم بعد اون میگه حالا که میدونی موضوع چیه منو راهنمایی کن، (از نثرت باید امتیاز کم شه ولی تخفیف دادم چون باید نیم امتیاز کم می کردم که نمی شد. )

    این اصلا تناقض نیست، منظور شاه این بود که از ماوقع خبر داری یا نه؟ که طبیعتا خبر داشت، ولی از اینکه شاه به شاردل مشکوک بود خبر نداشت و شاه اینو مستقیم پرسید.

    در واقع شاه راه برون رفت از اون بحران رو می خواست که بحران کاملا برای مرغ دانا روشن بود.

    نقطه ضعف اصلی این بود که وجود مرغ دانا و توانایی مجیکش رو معرفی نکرده بودم.
    ببین این جمله ، جمله کلیدیه " گفت بدان که راه را به یک اکسیموس نشان داده ام! " این جمله کاملا گنگه و تو باید مطمئن شی خواننده ات منظورتو فهمیده. از این جمله خیلی برداشتهای متفاوت میشه کرد. برای رفع ابهام میتونستی بگی به یک اکسیموس دیگر نشان داده ام. من خودم به شخصه بار اول اصلا متوجه اهمیت این جمله نشدم و فکر کردم که منظورش خودِ شاهه، یعنی راه رو بهت نشون دادم به شاردل حمله نکن! (از نثرت یک امتیاز کم شد)

    اتفاقا این به نظر خودم نقطه ی عطف داستان بود و باعث شد برگشتن دارک اسلو استار به داستان کاملا سورپرایز باقی بمونه، اینجا کاملا عمدا این موضوع رو واضح توضیح ندادم. بعدا در سیزن آینده شاه به این جمله ی پرنده اشاره می کنه که در ذهنم ساخته شده ولی اگر الان بگم داستانم لو می ره 10
    ماجرای تایرل خیلی خوب پرداختی، افشای خیانتشون هیجان خوبی داشت و نفس رو در سینه حبس می کرد آفرین
    در نهایت هم بگم وقتی شخصیت پردازی خوب نباشه نمره وفاداری به شخصیت پردازی هم کامل نمی تونه باشه. چون نمی دونم به چی باید وفادار باشی

    در مورد ضعف در شخصیت پردازی حق با شماست با اینکه در مورد پلین، پایان و دارک اسلو استار از همین صفحات سعی کرده بودم بیشتر به شخصیت پردازی بپردازم.

    زیباکده

    خیلی ممنونم که به جزییات پرداخته بودی.

  • ۱۵:۱۴   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    سلام بچه ها. من امروزم خیلی کار داشتم. تازه الان اومدم به امید اینکه بتونم صفحه 3 رو تموم کنم، بعد صحبت های شما رو بخونم.
  • ۱۶:۴۶   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    نقد صفحه ی پنجم:

    نوشان:

    نوشان جون حضور اسپروس برای عیادت و همینطور فضا سازی خوب بود.

    جایی که اسپروس به شارلی گفت که بی خبری از شما برای دربار رومل گودرزیان تولید تنش و اضطراب کرده! جایی قبلا بهش اشاره نشده بود گرچه طبیعی بود که اینطور باشه.

    این چیزی که می نویسم ایراد نیست ولی پیشنهادی بود که به نظرم رسید، به نظر من طبیعی بود که بعد از آزاد شدن شارلی و آداکس، هم این دو نفر موضوعات مهمی از ماجرای دزدیده شدنشون برای تعریف داشته باشند و هم اسپروس و سایر اعضای ارشد سیلورپاین بخوان سوالات مهمی در این باره بپرسن و اطلاعات مهمی بدست بیارن بخصوص که قبلا نوشته بودی که شارلی به زبان آنها تسلط داشته، این سوژه می تونست جذابیت زیادی از رازهایی که برملا می شد بوجود بیاره که بهش پرداخته نشد.

    موضوع غارت و آتش زده شدن شهر جالب بود گرچه با افزودن جزییات می تونست بهتر باشه، مثلا در مورد والی شهر و سپاه داخل شهر چیزی نوشته نشده بود و معنیش این بود که اگر اونجا نمی رفتن هیچ وقت متوجه این موضوع نمی شدند که یکم به باورپذیری داستان صدمه رده بود.

    توصیف برگشت اسپروس خوب بود ولی هنوز بعضی از جزییات مربوط به دلبان ها برای من نامعلوم باقی مونده، مثلا چرا وقتی دلبان اسپروس در کنارش می دوید باعث دلگرمی بود و اگر در کنار اسپروس نمی دوید و برنمی گشت اصولا چه حالت های دیگه ای وجود داره؟ اگر یکمی توضیح بدی عالی می شه.

    توصیف مهمانی برایی انتخاب سفرا خوب بود و بخصوص اون جایی که یک نجیب زاده ی مست اسپروس را به ترسو بودن متهم کرده بود و ملازمانش او را به بیرون هدایت کردند عالی بود و مشخصا صحنه هایی شبیه به یک فیلم باورپذیر قدیمی و پرخرج رو به یاد آدم میاورد، خیلی خوب بود.

    اون صحنه ی توقف کالسکه و بالا آوردن نجیب زاده به نظرم اضافی بود و بهتر بود بعد از خارج شدنش فراموش می شد و به اتفاقات داخل سالن پرداخته می شد.

    در قسمت بعدی یکمی شتابزده به موضوعات پرداخته شده و به نظر می رسه که وظایف هر یک از سفرا سرسری و بدون هدف خاصی نوشته شده یا لااقل من اینطور برداشت کردم

    اینکه 3 نفر به باسمونیا در آنسوی اقیانوس فرستاده بشن و هر هفته گزارش بفرستند تقریبا امکانپذیر نیست و به باور پذیری داستان لطمه زد

    به نظرم این قسمت خیلی به خوبی قسمت قبلی در نیومده بود.

    فرک جون در داستان اول و پاراگراف اول به چندین موضوع با سرعت زیاد پرداختی که خیلی به هم مرتبط نبودند و من برای اینکه بفهمم چی شد چندین بار این پاراگراف رو خوندم و احساس می کنم که یکم به روانی نثر صدمه رده 

    فرک جون در کل قسمت اول تو پر از قسمت های پراکنده ی درخشان بود ولی ارتباط خیلی ضعیفی بین قطعات وجود داشت و کات کردن مسیر داستان و پرداختن به موضوع بعدی رو خوب مدیریت نکرده بودی با اینکه معلوم بود در مورد خیلی از جزییات تحقیق کردی و خیلی خوب در موردشون توضیح داده بودی.

    در قسمت دوم واقعا عالی نوشتی، توصیف وضعیت مادونا و مجیک کیموتو و همینطور مکالمه ای که اتفاق افتاد خیلی خوب بود

    اما هنوز هم موضوع خیانت کیموتو به تکاما و نوع پیوستنش به شاردل خام هست و جا داره که بیشتر بهش پرداخته بشه که باور پذیر باشه

    فرک جون قسمت رسیدن گلوری به ملکه و روبرو شدنش با موضوع زایمان ملکه هم خیلی خوب بود.

    بهزاد:

    آقا بهزاد این قسمت که نوشته بودید نثر خیلی بهتری نسبت به صفحه ی قبل داشت.

    با اینکه نقطه ی اوج بخصوصی نداشت در قسمت اول ولی کاملا جذاب بود

    تنها چیزی که در قسمت اول به نظرم رسید این بود که این شک رو مطرح کردید که مهاجمین به کمپ پایان تا روز قبل از حمله جزو افراد ارتش شمالی اکسیموس بودند که این موضوع نمی تونه باورپذیر باشه چون در این صورت بعد از حمله به سرعت شناسایی می شدند و یا لااقل کم شدن حدود 200 نفر از افراد ارتش به سرعت توجه ها رو جلب می کرد ولی چون به عنوان یک حدس گفته شده خللی به داستان وارد نکرده.

    معرفی سم جدید خیلی خوب بود.

    در این قسمت جدید هم انسجام خوبی وجود داشت و مسیر داستان خوب جلو رفت و بدون نقطه ی عطف بخصوصی کلیت داستان جذاب بود.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۲۲:۱۷
  • ۱۸:۰۳   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    نام رای دهنده: بهزاد لابی شماره صفحه مورد قضاوت: صفحه شماره 3

    نویسنده

    جذابیت داستان

     

    باور پذیر و منطقی بودن داستان

    نثر خوب

    تاثیر گذاری ایده های مطرح شده

    ایجاد ارتباط منطقی با نوشته های سایرین

    کمترین موضوعاتی در آینده به آنها مراجعه نشد

    شخصیت پردازی

    کمترین تناقصات

    با مسیر

    اصلی داستان

    استفاده باورپذیر از مجیک در داستان

    وفاداری به شخصیت کاراکترها در مسیر داستان

    تولید اتفاقات و نقاط اوج جدید

    تعداد پست ها در این صفحه

    مجموع

    نوشان

    6

    6

    8

    7

    6

    7

    7

    6

    6

    7

    6

    6

    78

    فرک

    8

    7

    9

    8

    8 8

    8

    8

    0

    9

    7

    4

    84

    بهزاد

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    مهرنوش

    7

    8

    8

    7

    9

    9

    7

    7

    0

    8

    7

    4

    81

  • ۱۸:۲۳   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب برم سر نقدهای صحفه سه بلاخره :
    * نوشان : اینکه خود کیموتو میگه که از باستان باسمن برای اقلیم ها مشکل ایجاد میکرده و اسپروس تو روش میگه از باستان خونخوار بودید و کیموتو نه ناراحت میشه و انگار موافق هم هست نمیخوره. چونکه مثلا باسمن در برهه حساس کنونی گیر یه شاه خونخوار افتاده. اینکه اسپروس به نماینده اکسیموس گفته که اگه مذاکرات به نتیجه نرسه ما در کنار شما با دو اقلیم دیگه میجنگیم، به شخصیتش و شرایط داستان نمیاد. دیالوگ های قسمت سوم هم ایراداتی داشت.
    نکات مثبت زیادی بود، مثل فضاسازی سرما و آفتاب بی رمغ و شومینه که عالی بود، ریتم اقلیم که متفاوت و مستقله و روحیات و رفتارهای افرادش جالبه. بعضی چیزهای دیگه رو هم دوستان گفتن من چون خوندم دیگه نمیگم.

    * فرک : ایرادات زیادی نداشتی یکی حمله به پشت اکسیموس نمیتونسته اون موقع درست باشه اما شاید بگی تصمیم شاه بوده، یکی هم این آخر تو مذاکرات جوری صحبت میکنی که انگار سیلورپاین تهدید شده اما اینطور نبوده.
    نکات مثبت هم از قبیل صحنه جنگ و تنگه که خیلی باحال بود، دیالوگ های شاردل و کیموتو در مورد باسمن. گلوری و پیشنهاد سفارتخونه ها.

    * مهرنوش : همچنان شخصیت هایی مثل موناسوس دستیار مهم پایان، نقش های یک خطی دارن و به سرعت از داستان حذف میشن در حالی که مثل آدمی که میخواد بیاد توی داستان شروع میشن. ارسال دخترها تو هم میتونی بگی تصمیم شاه بوده درست یا غلط اما به فضا و شرایط و تجربه ای که ازشون سراغ داریم نمیخوند و بیش از حد ریسکی بود.
    نکات مثبت رفتارهای دخترها و طنزی که توی اتفاقاتشون هست جالبه، ریتم خوبی داری و دیالوگ های پلین با اسپروس و مذاکراتت جالب بود.
  • ۱۸:۳۹   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    بهزاد
    در قسمت اولت، شاهد فضا سازی زیبا، تک جمله های به یاد ماندنی و مبهم نویسی همزمان مواجهیم. یه مثال بزنم جمله"تعجب نمیکنم اگه با این حرکت شاردل در قطع کردن نیروهای اکسیموس، ارتش اونها الان رسیده باشن به پشت مرزها! البته پشت مرزهای ریورزلند." منظورت کدوم ارتشِ کدوم امپراطوریه؟
    نوشتی "دوباره سر میز شام برگشتند " که کلمه دوباره اضافه هست، چون قبلا با هم سر میز نبودند که دوباره برگردند(فقط تذکر)
    جملات به یاد ماندنی:"شاید سرمای زیاد سرزمین ما و گرمای سوزان سرزمین شما این صفت رو ایجاد کرده." یا "این آتش باید خاموش بشه و بعد از اون نوبت شمردن استخوان هاست." دیالوگ سازیت واقعا خوبه. جمله "من همه خدایان رو شکر میکنم که در ان دوره به دنیا نیومدم " قبلا گفته بودی تکرار مجددش جالب نبود.
    "برای همین درومانیک الان اینجاست. البته آخرین خبر ما ازو اینه که صحیح و سالم به لیتور رسیده. یکی دو هفته پیش. اما مهم اینه که ما از تاریخ مشترک زیادی برخوردار هستیم. " اینجا بد جوری از این شاخه به اون شاخه پریدی.
    روی جمله امپراطوریت بیشتر کار کن و مفهوم خوبی بهش بده، فقط به استفاده ازش تکیه نکن.ارتباط روح و کوه و سایه، میشه توضیح قشنگی درباره ش بگی که وقتی ازش استفاده می کنی معنی دار تر بشه.
    جلسه مذاکره رو بسیار عالی پیش بردی البته نقاط ضعف کوچکی از لحاظ جمله بندی بود که قصد ندارم جمله به جمله اشاره کنم و به همون مثالهای بالا اکتفا می کنم. هر وقت یکی از ما چهار نفر برای کارکتر سرزمین دیگه ای دیالوگ نویسی می کنیم تا حد قابل توجهی نتونستیم به شخصیت پردازی وفادار باشیم که در این قسمت تو کاملا موفق بودی. 

    زیباکده

    منظورم ارتش اکسیموس بوده که خوب ننوشتم درست میگم. ممنون از نقد و تعریفت 17

  • ۲۲:۳۱   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    این اشاره رو مستقیم از ترجمه ی کتاب های مارک تواین قرض گرفتم، منظور گشاد شدن مردمک نیست منظور گرد شدن زیاد چشم هست.

    به نظر ترجمه دلنشيني نمياد حتي اگه در يك كتاب معروف ازش استفاده شده باشه، چون چنين اصطلاحي توي زبان فارسي وجود نداره و كلا چشم و گوشنواز هم نيست.

    اینجا برداشتت از نوشته ی من بکلی متفاوت هست، من در مورد شنیده شدن صداها چند لحظه قبل از ورود مهاجمین نوشته بودم ولی چون این یک شبیخون بوده این فاصله خیلی کم بوده، کامو در حال درگیری با بیشتر از 10 نفر داخل چادر چطور می تونسته به صداهای بیرون مثل فرود تیر و ناله توجه کنه؟!!

    200 نفر خودشون رو با چاقوی زهراگین نکشتند! کل مهاجمین 200 نفر بودند که اکثرشون در درگیری با گارد پایان یا لشکر پیاده نظام کشته شدند، کسانی که مجروح شده بودند و یا محاصره شده بودند و امیدی نداشتند برای جلوگیری از اسیر شدن خودشون رو کشتند که تعدادشون زیاد نبود. یک گارد محافظ 40 نفره در کنار یک ارتش کاملا طبیعی هست و بیشتر از این باورپذیر نبود و کامو بجز عقب نشینی به سمت کمپ پیاده نظام اصلا انتخاب دیگه ای نداشت!

    در مورد خودكشي ٢٠٠ نفر درست مي گي من دقت نكردم
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)

    من نگفتم که پایان موسس یا ایده پرداز بوده، نوشتم که پایان به تحقق این موضوع با توجه به جایگاهش در دربار خیلی کمک کرده. نتونستي شخصيت قوي كه ميخواستي رو براش در بياري. اينكه چنين دغدغه هايي داره به شخصيتي كه ازش شناختم نميخورد.
    دهان کف کرده ناشی از هیجان در خیلی از رومان ها تکرار شده، یکیشو می تونم بهت نشون بدم. مثل چشم گشاد، شايد ازش استفاده شده ولي جالب نيست

    زیباکده

    متشكرم از توضيحاتت

  • ۱۴:۳۷   ۱۳۹۶/۸/۱
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    صفحه چهارم
    بهزاد
    خیلی برای شخصیت پردازی سیندربرگ وقت نذاشتی. بهتره توی فصل بعد اونو بیشتر معرفی کنی. از جانب سیدنبرگ ایده هایی مطرح کردی که فکر کنم می خوای در فصل بعد بهشون بپردازی. همینطور در مورد آندریاس گودریان هم میشه خیلی بیشتر پردازشش کرد، الان در مورد ویژگیهای ظاهریش و تعلیماتی که دیده می دونیم ولی با نشون دادن واکنشش به شرایط یا قرار دادنش در یک داستان بهتر میشه باهاش آشنا شد.
    مفهوم این دیالوگ برای من مبهم بود:" مارتین گفت : قطعا مشکلی در کاره. سیلور پاین داره وقت میخره تا مسئله رو بعد از خوابیدن آتش به اطلاع ما برسونه. اما من فکر نمیکنم که بخاطر این آتش ما باید کوتاه بیایم. شاید لازم باشه یک هیئت بلند پایه با حضور فرمانده های نظامی به منطقه ارسال کنیم. "
    دیالوگهای سیدنبرگ و اسکادران برعکس اکثر دیالوگهایی که می نویسی دلچسب نبود.
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان