خانه
539K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۶:۵۷   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب من اومدم که نظراتمو بگم و امتیاز بنویسم.
  • ۱۷:۰۷   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    نام رای دهنده: بهزاد لابی شماره صفحه مورد قضاوت: صفحه شماره 2

    نویسنده

    جذابیت داستان

     

    باور پذیر و منطقی بودن داستان

    نثر خوب

    تاثیر گذاری ایده های مطرح شده

    ایجاد ارتباط منطقی با نوشته های سایرین

    کمترین موضوعاتی در آینده به آنها مراجعه نشد

    شخصیت پردازی

    کمترین تناقصات

    با مسیر

    اصلی داستان

    استفاده باورپذیر از مجیک در داستان

    وفاداری به شخصیت کاراکترها در مسیر داستان

    تولید اتفاقات و نقاط اوج جدید

    تعداد پست ها در این صفحه

    مجموع

    نوشان

    8

    8 

     6

     7

    7 

    7

    7 

    9

     8

    6 

    2*3

    85

    فرک

     8

    6

     9

    9

     7

     7

     7

    7 

    -

    8 

    8 

    4

    2*2

     

    80

    بهزاد

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    مهرنوش

     8

    6 

     7

    9 

    9

    6

    7 

    -

     8

     3

    6

    3*2

    76

  • ۱۷:۳۳   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب نقد من :
    اول به طور کلی میگم که به نظر من این بخش از داستانمون که درگیری بین اقلیم ها بود و میتونست جذاب ترین بخش باشه، چون هماهنگ نبودیم به نظر من جز اینکه ذات جنگ یه کم هیجان داره اما خیلی زیاد پر از ایراد و ابهام هست. خیلی وقت ها گاف های بزرگی دادیم و برای اینکه از اول ننویسیم با همدیگه توافق کردیم که مثلا فلانی تو فلان بنویس و ... کلا همه ش همه دارن همدیگه رو غیرواقعی سوپرایز میکنن.
    اما نقد اشخاص
    ** فرک : تو و مهرنوش(زمان خودش بهش میگم باز) یه مشکلی که داشتید این بود که سعی کردید دنیا رو بدون هماهنگی دیگران همونطوری ببینید و نقاط ضعف و قدرت طرف مقابل رو جوری بنویسید که دوست دارید. برای همین تناقض زیاد شد. مثلا مهرنوش نوشته شمال دزرتلند(سما ماستران) از خوش آب و هوا ترین جاهای سرزمین دزرتلند هست، اما تو نوشتی بیابان کاملا بدون آب و علف هست اونجا که تحمل هر لحظه ش خیلی سخته و ... من خودم که نقشه رو نگاه کردم دو تافرض بود که با فرض دوم در مورد اقلیمم نوشتم.
    فرض اول اینه که این نقشه جهان باشه، در این حالت خط استوا میشه وسط نقشه و 1/3 بالا و پایینش که بیشترین بیابان ها هستن میفته تو سرزمین من و سیلور پاین که این طرح مردوده. پس این نقشه نیم کره شمالی هست پس طرفای درومانی میشه بیابانی که البته این به اکسیموس هم کشیده میشه و یک سوم جنوبیش نقریبا شبیه ماست. جنوب نقشه هم که میشه خط استوا در واقع که من اونجا رو جنگل های آمازون طور نوشتم در مورد وحشی ها که بخاطر اون جنگل ها و دریا اصلا ما اونجا رو گرفتیم.
    بازم نوشتی شرایط دزرتلند خیلی متزلزل بود که با روند داستان و باورپذیریش نیمخوند، یه جا نوشتی تو جنگ ماستران ورق داره به نفع سپاه ماستران برمیگرده که بعدش ما میفهمیم کلا 30 نفر رو کشتن که کشتن 30 نفر از اون سپاه عظیم عملا هیچی هست و حالا وارد جزییات الان نمیشم خواستی بعدا توضیح میدم، منطق جنگ کلا درست نیست اصلا. همینطور اینکه ما سعی کردیم تجارت رو با شما گسترش بدیم بخاطر ترسمون از شروع جنگ بوده، پس این اتفاقا باعث میشه که بیشتر حواسمون به کشور باشه و اینکه نوشتی تجارت رو زیاد کردیم و سربازامون رو بردیم خونه درست نیست. اینکه القاب و موناگ که شخص مهمی بود کلا از داستانت حذف کردی به نظرم خوب نبود و میشد زندگی موناگ رو ادامه داد تو سیاه چال یا هرجا که هست.
    نکات مثبت زیاد بود که از امتیازا مشخصه نثرت و توجه ت به جزییات و هدف داشتن و ...

    ** مهرنوش : اگه قسمت فرک رو بخونی توضیح دادم که انگار این دوره نگاه شما به داستان به شکل همون Game بیشتر بوده و نتیجه براتون از روند مهم تر شده بود. این باعث شد که حرفهاتون متضاد باشه و خیلی از سوپرایزهارو بذارید برای لحظه انتشار داستان و صفاتی رو به دیگران یا مکان ها نسبت بدید که الزامن درست نبوده.
    در بحث شخصیت پردازی به غیر از پلین و پایان که خیلی خوب هستن، شاه و همه افراد داستان کلا چهره هایی مبهم با اخلاق مبهم هستن بیشتر ابزار پیشبرد اهداف هستن انگار. مشخص نیست کانسیل دقیقا سلسله مراتبش چطوره. وقتی رییس سنا به سِر لوریس گفت که بخونه گزارشو اون به نظر شخص مهمی اومد اما دیگه وجود خارجی نداره. حضور دخترها هم بدون منصب مشخص توی کانسیل دوم در حالی که توی اولی نبودن عجیب بود. توی دومی عملا داشتن تصمیم سازی یا تصمیم گیری میکردن و تغییراتی ایجاد میکردن اما اصلا برای اولی دعوت نشده بودن که ایده به ذهن بالین رسید کلا به نظرم متناقض بود و کلا حضورشون بدون منصب مشخص فقط جهت آموزش خوب درنیومده بود.

    بعد از شروع جنگ چون برخلاف توافق توی کافه توی حمله شرکت کردی من از بخش تولید اتفاقات نمره کم کردم چون باعث بی نظمی داستان میشه اگه همه ش تکرار بشه. همینطور در قسمت های بعدی هم وقتی نقشه میکشن باز یه سری چیزا با هم نمیخونه، مثلا گفتی که 5 روز به ریورزلندی ها فرصت میدیم که از ماستران برسن به درومانی و قطعا ارتش دزرتلند تو این مدت نمیتونه برسه. این خوب با توجه به سرعت ارتش میزبان و فاصله کم پایتخت تا درومانی و لشکرکشی چند ده هزارنفری ریورزلند از پایتختشون به ماستران و ادامه ش به سمت درومانی به نظر غیر عادی میاد که ما تو این یکی دو ماه تا یه شهرمون نتونستیم بیایم اما دشمن از خونه شون تا وسط کشور ما اومد. این تناقضات و بحث های بعدش و اینکه تو کافه میگفتیم بریم یه جوری حلش کنیم باعث میشد که من هر بار نتونم قسمت درست خودم رو بنویسم و مثلا قبول کنم بیام از 3 هفته بعدش رو بنویسم و ... که کلا داستان رو جالب نکرده بود.
    توی بخش کتابی یا محاوره ای هنوز کامل جا نیفتاده اما از صفحه اول خیلی بهتر شده.
    نقاط قوت هم زیاده که تیتروار چندتاش میشه ریتم خیلی تند و زیبا، تعلیق های به موقع تو داستان، شخصیت دخترها و ...

    ** نوشان : به نظر من تو از نظر نوشتن بیشترین پیشرفت رو داشتی. متنت اصلا ایراد خاصی نداشت. تنها چیزی که از دست رفت همون رابطه کیه درو و بلاتریکس بود که رها شد یا من یادم نیست که رازشون رو برملا کرده باشی. ولی خوب داستان تو کمترین پستی و بلندی رو داشت در این صفحه و جذابیت بالایی نداشت. یعنی با ایرادات خیلی کم و باحال اما اتفاقات کم. استفاده ت از جادو خیلی باحاله خیلی خوشم اومد اینبارم که خوندم اصلا این اقلیم انگار یه جور دیگه ست که جالبه.
  • ۱۷:۳۷   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    بچه ها برای سیزن بعد می خوام یه چیزی بگم، ما نیاز داریم که کشور ها رو بشناسیم، مثلا وزارت خارجه ی ما از همسایگانش مثل افغانستان و پاکستان و ترکیه و عراق و عربستان و غیره یه ذهنیتی داره که بعضی وقتها با تغییر حکومت هاشون عوض می شه و اونها هم متقابلا همینطور
    در اون بازی که من قبلا می کردم 3 جور فاز کلی وجود داشت یعنی در واقع 3 جور کشور
    اولی رومن ها بودن که همه چیزشون متوازن بود و هم در دفاع قوی بودن( در حالی که قویترین نبودن) و هم در حمله قوی بودن( در حالی که کند و پر خرج بودن برای ساختن سپاه) و دارای قوی ترین پیاده نظام سنگین اسلحه و قویترین سواره نظام سنگین اسلحه بودن ولی در حالی که پیاده نظامشون تقریبا عالی بود، سواره نظام سنگین اسلحه اینقدر کند بود تربیت کردنش و گرون بود که در مقابل سایر اقوام خیلی موثر نبود! در ضمن خیلی منظم و با دیسیپلین و بروکراتیک بودن، من احساس می کنم که اکسیموس ها باید اینجوری باشن تقریبا از نظر تصویر ذهنی
    دزرتلند به نظرم شبیه قوم تیوتن هاست یعنی سریع و غارتگر و شدیدا خشن و قدرتمند در حمله ولی ضعیف در دفاع و همینطور قدرت کمتر در محاصره
    چون دزرتلندی ها سحرا نشین هستند و خودشون رو خشن معرفی کردند به نظرم شبیه تیوتن ها هستند یعنی سبک و سریع با پیاده نظام سریع و ارزان و نسبتا قوی و سواره نظام خیلی خیلی کارآمد سنگین اسلحه و شدیدا غارتگر و متبحر در حمله و فرار ولی دارای امکانات کم برای پیروزی در مخاصره مثلا منجنیق ضعیف تر و دژکوب ضعیف تر
    یک قوم دیگه هم داشتیم که شدیدا قدرتمند در دفاع بود بنام گول ها که پیاده نظام و سواره نظام دفاعیش عالی بود ولی در حمله واقعا ضعیف و کند بودن و در این داستان ما تا اینجا کسی شبیه به اونا نیست.
    سیلور پاین به صورت واضح خودش رو بی علاقه به نظامی گری معرفی کرده و به تجارت علاقه داره و طبیعتا در همچین وضعیتی باید یک فکر برای جلوگیری از تهاجم بقیه بکنه مثلا یک پیمان نظامی قوی که منافعی به یکی از اقلیم ها برسونه و به همین ترتیب انتظار داشته باشه که اون اقلیم ازش در شرایط جنگی حمایت کنه که نوشان تا بحال تحرک واضحی در این زمینه نکرده و در سیزن بعدی اینکار به نظر من لازم هست، اینکه در توافق نامه ی 4 اقلیم گفتیم کسی به سیلور پاین حمله نمی کنه ضمانت اجرایی لازم داره که نوشان باشد در سیزن چدید بهش بپردازه
    ریورزلند بعضی وقتها شبیه اکسموس ها عمل می کنه و بعضی وقتها شبیه دزرتلندی ها یعنی من هنوز نتونستم بگم یک تصویر ذهنی ازشون دارم و می تونم پیشبینیشون کنم! پس نیاز هست که فرک اول یک خصوصیت کلی برای سرزمین و امپراتوریش ترسیم کنه.

    در کل همه باید بدونیم که منابع عیچ اقلیمی بی پایان نیست و هر کس بنا به سلیقه ی خودش باید روی چیزهای بخصوصی تمرکز کنه و طبیعتا در چیزهای دیگه ای عقب بیوفته، پیشنهاد من اینه که در سیزن بعدی منابع و نحوه ی صرف کردن اونها رو با وضوح بیشتری بنویسیم مثلا نمی شه که یک اقلیم 500 تا کشتی بسازه و ارتشش رو 2 برابر کنه و اقتصادش هم رونق داشته باشه و لشکر کشی هم بکنه و بازسازی هم بکنه و مردمش هم در رفاه باشن! این می شه یک رویه غیر منطقی که باید امتیاز قابل ملاحظه ای ازش کسر بشه
    همه باید اولویت هایی انتخاب بکنن و بعضی از چیزها رو با بحران روبرو باشن.
    لطفا شما هم نظر بدید.
    زیباکده

    به نظر من ایده کلی خوبه که شخصیت هایی رو درست کنیم برای اقلیم ها اما خوب باید به فضای داستان هم بخوره و یه کم از بازی فاصله بگیریم. چون بازی همه فرمولهاش دقیق مشخصه و میشه برنامه ریزی کرد اما اینجا چون جزیات نداره هر بار هر کسی یه جوری عمل کنه میگن که نمیخورد به ارتشت ها و ...

    مثلا زمان ساخت دژهای اکسیموس تقریبا یک سال بود و این خیلی به اون دژهای فوق مستحکم نمیخوره یا سرعت ارتشش توی حرکت به سمت ریورزلند و پاسخ گوییشون به یه اتفاق خیلی بالا بود.

    در حال حاضر جایی نگفتیم که ارتش دزرتلند با فاصله زیادی بزرگترین ارتش بین همه اقلیم هاست که این تعداد بالا به سرعت قابل جایگزین هست و باعث میشه از هر چیز نفوذ ناپذیری بتونن رد بشن و ...

    کلا میگم یه کلیتی مشخص کنیم مخصوصا الان که 5 سال گذشته و جنگ سرد بوده همه کشورهاشون رو حتما ازین رو به اون رو کردن. بیایم کلیتش رو توافق کنیم که خیلی خلافش ننویسیم.

  • ۱۷:۴۳   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    مهرنوش : 
    بچه ها برای سیزن بعد می خوام یه چیزی بگم، ما نیاز داریم که کشور ها رو بشناسیم، مثلا وزارت خارجه ی ما از همسایگانش مثل افغانستان و پاکستان و ترکیه و عراق و عربستان و غیره یه ذهنیتی داره که بعضی وقتها با تغییر حکومت هاشون عوض می شه و اونها هم متقابلا همینطور
    در اون بازی که من قبلا می کردم 3 جور فاز کلی وجود داشت یعنی در واقع 3 جور کشور
    اولی رومن ها بودن که همه چیزشون متوازن بود و هم در دفاع قوی بودن( در حالی که قویترین نبودن) و هم در حمله قوی بودن( در حالی که کند و پر خرج بودن برای ساختن سپاه) و دارای قوی ترین پیاده نظام سنگین اسلحه و قویترین سواره نظام سنگین اسلحه بودن ولی در حالی که پیاده نظامشون تقریبا عالی بود، سواره نظام سنگین اسلحه اینقدر کند بود تربیت کردنش و گرون بود که در مقابل سایر اقوام خیلی موثر نبود! در ضمن خیلی منظم و با دیسیپلین و بروکراتیک بودن، من احساس می کنم که اکسیموس ها باید اینجوری باشن تقریبا از نظر تصویر ذهنی
    دزرتلند به نظرم شبیه قوم تیوتن هاست یعنی سریع و غارتگر و شدیدا خشن و قدرتمند در حمله ولی ضعیف در دفاع و همینطور قدرت کمتر در محاصره
    چون دزرتلندی ها سحرا نشین هستند و خودشون رو خشن معرفی کردند به نظرم شبیه تیوتن ها هستند یعنی سبک و سریع با پیاده نظام سریع و ارزان و نسبتا قوی و سواره نظام خیلی خیلی کارآمد سنگین اسلحه و شدیدا غارتگر و متبحر در حمله و فرار ولی دارای امکانات کم برای پیروزی در مخاصره مثلا منجنیق ضعیف تر و دژکوب ضعیف تر
    یک قوم دیگه هم داشتیم که شدیدا قدرتمند در دفاع بود بنام گول ها که پیاده نظام و سواره نظام دفاعیش عالی بود ولی در حمله واقعا ضعیف و کند بودن و در این داستان ما تا اینجا کسی شبیه به اونا نیست.
    سیلور پاین به صورت واضح خودش رو بی علاقه به نظامی گری معرفی کرده و به تجارت علاقه داره و طبیعتا در همچین وضعیتی باید یک فکر برای جلوگیری از تهاجم بقیه بکنه مثلا یک پیمان نظامی قوی که منافعی به یکی از اقلیم ها برسونه و به همین ترتیب انتظار داشته باشه که اون اقلیم ازش در شرایط جنگی حمایت کنه که نوشان تا بحال تحرک واضحی در این زمینه نکرده و در سیزن بعدی اینکار به نظر من لازم هست، اینکه در توافق نامه ی 4 اقلیم گفتیم کسی به سیلور پاین حمله نمی کنه ضمانت اجرایی لازم داره که نوشان باشد در سیزن چدید بهش بپردازه
    ریورزلند بعضی وقتها شبیه اکسموس ها عمل می کنه و بعضی وقتها شبیه دزرتلندی ها یعنی من هنوز نتونستم بگم یک تصویر ذهنی ازشون دارم و می تونم پیشبینیشون کنم! پس نیاز هست که فرک اول یک خصوصیت کلی برای سرزمین و امپراتوریش ترسیم کنه.

    در کل همه باید بدونیم که منابع عیچ اقلیمی بی پایان نیست و هر کس بنا به سلیقه ی خودش باید روی چیزهای بخصوصی تمرکز کنه و طبیعتا در چیزهای دیگه ای عقب بیوفته، پیشنهاد من اینه که در سیزن بعدی منابع و نحوه ی صرف کردن اونها رو با وضوح بیشتری بنویسیم مثلا نمی شه که یک اقلیم 500 تا کشتی بسازه و ارتشش رو 2 برابر کنه و اقتصادش هم رونق داشته باشه و لشکر کشی هم بکنه و بازسازی هم بکنه و مردمش هم در رفاه باشن! این می شه یک رویه غیر منطقی که باید امتیاز قابل ملاحظه ای ازش کسر بشه
    همه باید اولویت هایی انتخاب بکنن و بعضی از چیزها رو با بحران روبرو باشن.
    لطفا شما هم نظر بدید.
    زیباکده

    به نظر من ایده کلی خوبه که شخصیت هایی رو درست کنیم برای اقلیم ها اما خوب باید به فضای داستان هم بخوره و یه کم از بازی فاصله بگیریم. چون بازی همه فرمولهاش دقیق مشخصه و میشه برنامه ریزی کرد اما اینجا چون جزیات نداره هر بار هر کسی یه جوری عمل کنه میگن که نمیخورد به ارتشت ها و ...

    مثلا زمان ساخت دژهای اکسیموس تقریبا یک سال بود و این خیلی به اون دژهای فوق مستحکم نمیخوره یا سرعت ارتشش توی حرکت به سمت ریورزلند و پاسخ گوییشون به یه اتفاق خیلی بالا بود.

    در حال حاضر جایی نگفتیم که ارتش دزرتلند با فاصله زیادی بزرگترین ارتش بین همه اقلیم هاست که این تعداد بالا به سرعت قابل جایگزین هست و باعث میشه از هر چیز نفوذ ناپذیری بتونن رد بشن و ...

    کلا میگم یه کلیتی مشخص کنیم مخصوصا الان که 5 سال گذشته و جنگ سرد بوده همه کشورهاشون رو حتما ازین رو به اون رو کردن. بیایم کلیتش رو توافق کنیم که خیلی خلافش ننویسیم.

    زیباکده

    منظورم این نبود که دقیقا یکی از قوم های اون بازی رو انتخاب کنیم! چون بقیه که بهش آشنایی ندارن، منظورم از این توضیح این بود که هر کس برای سرزمین خودش یکجور خلق و خو در نظر بگیره و بهش وفادار باشه

    مثلا استفاده از چوب در ساخت و ساز در سیلور پاین یا بارش زیاد بازان در ریورزلند و ...

    و اینکه خصوصیت هایی برای ارتش و اقتصاد و صنعت و فرهنگ خودمون تعریف کنیم و همونو حفظ کنیم.

  • leftPublish
  • ۱۷:۴۴   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 

    فرک:

    فرک جون تصویر سازیت از صحنه ی جنگ اصلا خوب نبود! بلاخره چند تا فیلم قدیمی جنگی مثل بریو هارت و کینگ دام او هیون و گلادیاتور و اینجور فیلم ها که دیدیم! وقتی تو به ماستران حمله کردی می تونستی 2 تا وضعیت ببینی:

    1- مدافعین همه توی قلعه ی شهر پناه گرفته باشن که با توجه به عدم توازن در تعداد سربازها این احتمال محتمل تر بود، در این شرایط اول باید با منجنیق دیوار ها رو خراب می کردی و بعدا با تعداد زیاد پیاده نظام و کمان داران حسابشون رو توی قلعه می رسیدی حالا می شد آتیش سوزی و اینا هم باشه

    2- مدافعین توهم قوی بودن زده بودن و بیرون از قلعه برای جنگ حاضر می شدن که اونوقت سواره نظامت حسابشون رو براحتی می رسید و احتمالا از کمانداران هم استفاده می شد

    ولی به هر حال نمی شه اول سواره نظام حمله کنه و اونا نیزه دار و تبر زن و گرز زن داشته باشن و بیرون بجنگن و بعدش منحنیق بزنیم به دژ! پس کی تو دژ بود؟ اونوقت مدافعین توی دژ بعد از برخورد منجنیق به کجا فرار کردن؟ مگه محاصره نبودن؟

    به نظرم حالا که وارد جزییات شدیم بهتره برای سیزن بعدی به اینجور حزییات بیشتر دقت کنیم و حتی می تونیم توی کافه ی گفتگو در موردش مشورت کنیم.

    ولی بقیه داستان و بخصوص محاوره های چادر شاردل عالی بود.

    نوشان:

    نوشان جون یکی از مهمترین نقطه ضعف های تو در این صفحه آوردن بحث دلبان ها بدون معرفی بود! می دونم که اونا رو قبلا تو کافه ی نویسندگان معرفی کردی ولی چون کافه ی نویسندگان قرار نیست ضمیمه ی داستان باشه، الان اگر کسی داستان رو بخونه اصلا متوجه نمی شه که دلبان چی هست و از کجا اومده!

    نوشان جون، بهزاد شارلی رو با مقام "یکی از معاونین ارشد خزانه داری" برای تو فرستاد ولی تو از او بعنوان وزیر خزانه داری استقبال کردی و از این به بعد همین رویه شد!

    در عین حال من فکر می کنم ارسال یک پیک اقتصادی در هفته ی اول بروز جنگ خیلی منطقی نیست! شاید یک پیک نظامی یا سیاسی بهتر بود، پیشنهاد تجارت در این مواقع معمولا از طرف کشوری که بخاطر جنگ در مضیقه قرار گرفته مطرح می شه.

    نوشان جون من در قسمت خودم گفته بودم که به عنوان میانجی دخالت کنی ولی دراولین اظهار نظر اسپروس گفت:

    اسپروس گفت: جنگ بالا گرفته اریک. اکسیموس وارد شده و از من هم میخواد دخالت کنم من اصلا دلم نمیخواهد امنیت و جان و مال مردم سیلور پاین تحت تاثیر جاه طلبی پادشاهان سرزمین های دیگه قرار بگیره . باید در مورد امنیت لیتور یه فکری بکنیم . 

    که در واقع درست نبود.

    نوشان جون در این صفحه چند بار اسم اکسیموس و پلین رو اشتباه نوشتی که مجبورم ازت امتیاز کم کنم.

    بهزاد:

    آقا بهزاد در قسمت اول شما در این صفحه هم تناقضات منطقی پیش آمد، مثلا در حالی که نماینده ی تجاری سیلور پاین رو پذیرایی می کردید و بعدا یک نماینده ی عالی رتبه به اونجا فرستادید چرا دستور دادید که ماهیگیری در دریاچه ی قو که عمده ترین بهره بردارش سیلورپاین بود مختل بشه!

    بعدش چرا دنبال این دستور مستقیم پادشاه رو نگرفتید و عملیات در دریاچه ی قو رو کلا فراموش کردید؟

    به نظر من ارسال شارلی به سیلورپاین به عنوان یک فرستاده ی اقتصادی در حالی که کشور از 2 طرف زیر تهاجم بود اصلا منطقی نیست! شاید یک فرستاده ی نظامی یا سیاسی برای دریافت کمک نظامی منطقی تر بود!

    بهزاد خان روش برخورد شما با حمله ی شاردل خیلی منطقی نبود، انگار اصلا اونو و ارتشش رو جدی نگرفتید! در حالی که همچین حمله ای می تونست به نابودی امپراتوری شما منجر بشه شما در هفته ی پنجم پسر رومل رو به درومانی در راس یک هیئت بازسازی فرستادید! معمولا در همچین شرایطی تمام تلاش یک کشور بعد از غافل گیری صرف جمع آوری، تجهیز و منظم کردن ارتش می شده.

    زیباکده

    مرسی مهرنوش به نکته های مهمی اشاره کردی. آره این قسمت از داستان چون کلا هیچیش به چیزی که میخواستیم نمیخوند و عملا درخواست های دیگران رو توی متن اضافه میکردم که تموم شه بره،  باعث شد که این صفحه از بخش های خیلی ضعیفم باشه. که حتما باید برای این مشکلات یه فکر جدی بکنیم که فصل های بعدیمون صفحه های اینقدر ضعیف از نظر منطق و اتفاقات نداشته باشه. 

  • ۱۷:۴۶   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 

    منظورم این نبود که دقیقا یکی از قوم های اون بازی رو انتخاب کنیم! چون بقیه که بهش آشنایی ندارن، منظورم از این توضیح این بود که هر کس برای سرزمین خودش یکجور خلق و خو در نظر بگیره و بهش وفادار باشه

    مثلا استفاده از چوب در ساخت و ساز در سیلور پاین یا بارش زیاد بازان در ریورزلند و ...

    و اینکه خصوصیت هایی برای ارتش و اقتصاد و صنعت و فرهنگ خودمون تعریف کنیم و همونو حفظ کنیم.

    زیباکده

    آره فکر خوبیه. باید حالت های پیشنهادی رو ببینیم که چیا هست و زیر هم بنویسیم بعد از بینشون انتخاب کنیم چیزهایی که بهمون بیاد گفتم کلیت ایده خوبه. خودت اگه چندتا حالت به ذهنت رسید یه بار ینویس زیر هم بیایم در موردش صحبت کنیم و بهش اضافه کنیم.

  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    خوب نقد من :
    اول به طور کلی میگم که به نظر من این بخش از داستانمون که درگیری بین اقلیم ها بود و میتونست جذاب ترین بخش باشه، چون هماهنگ نبودیم به نظر من جز اینکه ذات جنگ یه کم هیجان داره اما خیلی زیاد پر از ایراد و ابهام هست. خیلی وقت ها گاف های بزرگی دادیم و برای اینکه از اول ننویسیم با همدیگه توافق کردیم که مثلا فلانی تو فلان بنویس و ... کلا همه ش همه دارن همدیگه رو غیرواقعی سوپرایز میکنن.
    اما نقد اشخاص
    ** فرک : تو و مهرنوش(زمان خودش بهش میگم باز) یه مشکلی که داشتید این بود که سعی کردید دنیا رو بدون هماهنگی دیگران همونطوری ببینید و نقاط ضعف و قدرت طرف مقابل رو جوری بنویسید که دوست دارید. برای همین تناقض زیاد شد. مثلا مهرنوش نوشته شمال دزرتلند(سما ماستران) از خوش آب و هوا ترین جاهای سرزمین دزرتلند هست، اما تو نوشتی بیابان کاملا بدون آب و علف هست اونجا که تحمل هر لحظه ش خیلی سخته و ... من خودم که نقشه رو نگاه کردم دو تافرض بود که با فرض دوم در مورد اقلیمم نوشتم.
    فرض اول اینه که این نقشه جهان باشه، در این حالت خط استوا میشه وسط نقشه و 1/3 بالا و پایینش که بیشترین بیابان ها هستن میفته تو سرزمین من و سیلور پاین که این طرح مردوده. پس این نقشه نیم کره شمالی هست پس طرفای درومانی میشه بیابانی که البته این به اکسیموس هم کشیده میشه و یک سوم جنوبیش نقریبا شبیه ماست. جنوب نقشه هم که میشه خط استوا در واقع که من اونجا رو جنگل های آمازون طور نوشتم در مورد وحشی ها که بخاطر اون جنگل ها و دریا اصلا ما اونجا رو گرفتیم.
    بازم نوشتی شرایط دزرتلند خیلی متزلزل بود که با روند داستان و باورپذیریش نیمخوند، یه جا نوشتی تو جنگ ماستران ورق داره به نفع سپاه ماستران برمیگرده که بعدش ما میفهمیم کلا 30 نفر رو کشتن که کشتن 30 نفر از اون سپاه عظیم عملا هیچی هست و حالا وارد جزییات الان نمیشم خواستی بعدا توضیح میدم، منطق جنگ کلا درست نیست اصلا. همینطور اینکه ما سعی کردیم تجارت رو با شما گسترش بدیم بخاطر ترسمون از شروع جنگ بوده، پس این اتفاقا باعث میشه که بیشتر حواسمون به کشور باشه و اینکه نوشتی تجارت رو زیاد کردیم و سربازامون رو بردیم خونه درست نیست. اینکه القاب و موناگ که شخص مهمی بود کلا از داستانت حذف کردی به نظرم خوب نبود و میشد زندگی موناگ رو ادامه داد تو سیاه چال یا هرجا که هست.
    نکات مثبت زیاد بود که از امتیازا مشخصه نثرت و توجه ت به جزییات و هدف داشتن و ...

    ** مهرنوش : اگه قسمت فرک رو بخونی توضیح دادم که انگار این دوره نگاه شما به داستان به شکل همون Game بیشتر بوده و نتیجه براتون از روند مهم تر شده بود. این باعث شد که حرفهاتون متضاد باشه و خیلی از سوپرایزهارو بذارید برای لحظه انتشار داستان و صفاتی رو به دیگران یا مکان ها نسبت بدید که الزامن درست نبوده.
    در بحث شخصیت پردازی به غیر از پلین و پایان که خیلی خوب هستن، شاه و همه افراد داستان کلا چهره هایی مبهم با اخلاق مبهم هستن بیشتر ابزار پیشبرد اهداف هستن انگار. مشخص نیست کانسیل دقیقا سلسله مراتبش چطوره. وقتی رییس سنا به سِر لوریس گفت که بخونه گزارشو اون به نظر شخص مهمی اومد اما دیگه وجود خارجی نداره. حضور دخترها هم بدون منصب مشخص توی کانسیل دوم در حالی که توی اولی نبودن عجیب بود. توی دومی عملا داشتن تصمیم سازی یا تصمیم گیری میکردن و تغییراتی ایجاد میکردن اما اصلا برای اولی دعوت نشده بودن که ایده به ذهن بالین رسید کلا به نظرم متناقض بود و کلا حضورشون بدون منصب مشخص فقط جهت آموزش خوب درنیومده بود.

    بعد از شروع جنگ چون برخلاف توافق توی کافه توی حمله شرکت کردی من از بخش تولید اتفاقات نمره کم کردم چون باعث بی نظمی داستان میشه اگه همه ش تکرار بشه. همینطور در قسمت های بعدی هم وقتی نقشه میکشن باز یه سری چیزا با هم نمیخونه، مثلا گفتی که 5 روز به ریورزلندی ها فرصت میدیم که از ماستران برسن به درومانی و قطعا ارتش دزرتلند تو این مدت نمیتونه برسه. این خوب با توجه به سرعت ارتش میزبان و فاصله کم پایتخت تا درومانی و لشکرکشی چند ده هزارنفری ریورزلند از پایتختشون به ماستران و ادامه ش به سمت درومانی به نظر غیر عادی میاد که ما تو این یکی دو ماه تا یه شهرمون نتونستیم بیایم اما دشمن از خونه شون تا وسط کشور ما اومد. این تناقضات و بحث های بعدش و اینکه تو کافه میگفتیم بریم یه جوری حلش کنیم باعث میشد که من هر بار نتونم قسمت درست خودم رو بنویسم و مثلا قبول کنم بیام از 3 هفته بعدش رو بنویسم و ... که کلا داستان رو جالب نکرده بود.
    توی بخش کتابی یا محاوره ای هنوز کامل جا نیفتاده اما از صفحه اول خیلی بهتر شده.
    نقاط قوت هم زیاده که تیتروار چندتاش میشه ریتم خیلی تند و زیبا، تعلیق های به موقع تو داستان، شخصیت دخترها و ...

    ** نوشان : به نظر من تو از نظر نوشتن بیشترین پیشرفت رو داشتی. متنت اصلا ایراد خاصی نداشت. تنها چیزی که از دست رفت همون رابطه کیه درو و بلاتریکس بود که رها شد یا من یادم نیست که رازشون رو برملا کرده باشی. ولی خوب داستان تو کمترین پستی و بلندی رو داشت در این صفحه و جذابیت بالایی نداشت. یعنی با ایرادات خیلی کم و باحال اما اتفاقات کم. استفاده ت از جادو خیلی باحاله خیلی خوشم اومد اینبارم که خوندم اصلا این اقلیم انگار یه جور دیگه ست که جالبه.
    زیباکده

    بهزاد خان ما یک تعاریفی کردیم از اقلیم ها بر اساس تعریفی که فرک جون مطرح کرد در کافه ی گفتگو و بعد اقلیم ها رو انتخاب کردیم، همون تعاریف پایه ی تصور ما در داستان نویسی بود که یک سرزمین یخ زده هست و یکی پر از رود و یکی خشک

    خیلی هم لازم نیست که آب و هوا رو به نزدیکی و دوری از خط استوا ربط بدیم چون ارتفاع و خیلی چیزهای دیگه هم می تونه خیلی موثر باشه مثلا در همین ایران کویر مرکزی که خشک ترین منطقه کره ی زمین هست با ارتفاعات زاگرس که سرچشمه ی بیشتر رودخونه های ایران هستن تقریبا هم عرض هستن ولی اقلیمشون خیلی متفاوت هست، در دزرتلند ما گفتیم اون وسط یک صحرا قرار گرفته به اسم ساهارا که ممکنه به دلیل یک رشته کوه یا ارتفاع کم یا یک چیز دیگه ایجاد شده باشه.

    در مورد معرفی نکردن پلین و پایان در کانسیل اول و پررنگ شدن یکدفعه اونها قبول می کنم که نقطه ضعف هایی وجود داشته

    در مورد اتفاق هماهنگ نشده هم خیلی سفت و سخت مطرح نکرده بودیم، اول اینکه تنها قانون محکم و واضح ما این بود که یک کشور رو کامل شکست ندیم و افراد مهمش رو نکشیم! همین

    و بعد ضمنی اعلام کردید که کسی در جنگ شما دخالت نکنه، منم در واقع وارد جنگ نشدم و با یک ابتکار به توقف جنگ کمک کردم که البته می شه از زاویه های متفاوتی بهش نگاه کرد ولی منظور من دامن زدن به ادامه ی جنگ نبود.

    ولی نمی شه توقع داشت در دنیای واقعی همسایه ها نخوان از وضعیت پیش آمده به نفع خودشون استفاده کنن.

    در ضمن در دنیای قدیم جمع آوری ارتش طول می کشید و شما که کل ارتشتون توی پادگان نبود برای همین من اینجوری استنباط کردم که شما در حال فراخوان و جمع آوری ارتش و مسلح کردن و آماده سازی افراد هستید. ولی طبیعی بود که شاردل در حالی که ارتشش وارد کشور شما شده بود هر روز به پیشروی ادامه بده

    ما هم برای سرعت عمل از پرچمداران شمال و شمال غربی استفاده کردیم که عملا نزدیک مرز باشن و فورا بشه راهشون انداخت.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۲۵/۷/۱۳۹۶   ۱۷:۵۹
  • ۱۸:۰۹   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 

    بهزاد خان ما یک تعاریفی کردیم از اقلیم ها بر اساس تعریفی که فرک جون مطرح کرد در کافه ی گفتگو و بعد اقلیم ها رو انتخاب کردیم، همون تعاریف پایه ی تصور ما در داستان نویسی بود که یک سرزمین یخ زده هست و یکی پر از رود و یکی خشک

    خیلی هم لازم نیست که آب و هوا رو به نزدیکی و دوری از خط استوا ربط بدیم چون ارتفاع و خیلی چیزهای دیگه هم می تونه خیلی موثر باشه مثلا در همین ایران کویر مرکزی که خشک ترین منطقه کره ی زمین هست با ارتفاعات زاگرس که سرچشمه ی بیشتر رودخونه های ایران هستن تقریبا هم عرض هستن ولی اقلیمشون خیلی متفاوت هست، در دزرتلند ما گفتیم اون وسط یک صحرا قرار گرفته به اسم ساهارا که ممکنه به دلیل یک رشته کوه یا ارتفاع کم یا یک چیز دیگه ایجاد شده باشه.

    در مورد معرفی نکردن پلین و پایان در کانسیل اول و پررنگ شدن یکدفعه اونها قبول می کنم که نقطه ضعف هایی وجود داشته

    در مورد اتفاق هماهنگ نشده هم خیلی سفت و سخت مطرح نکرده بودیم، اول اینکه تنها قانون محکم و واضح ما این بود که یک کشور رو کامل شکست ندیم و افراد مهمش رو نکشیم! همین

    و بعد ضمنی اعلام کردید که کسی در جنگ شما دخالت نکنه، منم در واقع وارد جنگ نشدم و با یک ابتکار به توقف جنگ کمک کردم که البته می شه از زاویه های متفاوتی بهش نگاه کرد ولی منظور من دامن زدن به ادامه ی جنگ نبود.

    ولی نمی شه توقع داشت در دنیای واقعی همسایه ها نخوان از وضعیت پیش آمده به نفع خودشون استفاده کنن.

    در ضمن در دنیای قدیم جمع آوری ارتش طول می کشید و شما که کل ارتشتون توی پادگان نبود برای همین من اینجوری استنباط کردم که شما در حال فراخوان و جمع آوری ارتش و مسلح کردن و آماده سازی افراد هستید. ولی طبیعی بود که شاردل در حالی که ارتشش وارد کشور شما شده بود هر روز به پیشروی ادامه بده

    ما هم برای سرعت عمل از پرچمداران شمال و شمال غربی استفاده کردیم که عملا نزدیک مرز باشن و فورا بشه راهشون انداخت.

    زیباکده

    به هر حال اینکه اون نقطه که ماستران و بقیه باریکه باشه کوهستان هست یا خوش آب و هوا ترین نقطه های سرزمین من(که تو گفتی) یا صحرای بی آب و علف که نمیشه توش تحمل کرد(به گفته فرک) یکیشون میشه درست باشه. گیریم که اصلا صاحب اقلیم هم نظری نداشته باشه. در مورد جاهای دیگه هم یه منطقی هست اینکه سیلور پاین یخ زده ست و اقلیم شمالی گذاشتیمش به دلیل واقعی بودنشه. برای همین حالت واقعیش این میشه که یه جاهایی اون پایین جنگلیه یه جاهایی یه رودهایی داره و یه جاهایی بعضی هم کوه یا بیابان دارن. باید مثل جنگ ها و سیاست ها جغرافیامون هم با کلیتی که داریم حفظ بشه اما به واقعیات هم نزدیک باشه تا حد ممکن.

    به هر حال حضور نظامی و به قول داستان قارت کردن شهرها و روستاها و ... با یه ارتش جزیی از جنگه که چون جزو توافقاتمون نبود داستانمون کلا منطق خاصی رو دنبال نمیکنه. 

    اونم که گفتم توی دنیای قدیم غیر ممکنه بوده که بزرگترین ارتشش رو یک کشور به سمت کشور دیگه گسیل کنه و تا وسطهاشم بیاد ولی اون یکی کشور اصلا به نزدیکترین شهر به پایختش هم نرسه، در حالی که همسایه کناری با یه ارتش 30 هزار نفری جفت اقلیم ها رو رد کرده و رسیده تو اقلیم دوم! یعنی سه هفته بعد رو که من نوشتم(چون تو کافه توافق کردیم آقا بریم سه هفته بعد). یه ارتش 50 هزار نفری از پایتخت یک کشور رفته مرکز یه کشور دیگه، یه ارتش 30 هزار نفری از اقلیم سوم رفته تو اقلیم اول، ارتش اقلیم وسط تازه رسیده جنوب نزدیک ترین شهرش به پایتخت. این اعداد و ارقام زیاد جور در نمیاد به نظر من. معمولا کشورها تکون بخورن همه میفهمن و توی متنهامونم هست که خیلی زود همه متوجه شدیم.

    به هر حال به نظر من وقتی این صفحه رو میخوندم احساس کردم که داستان اصلا قوام و انسجام درستی نداره و اتفاقات به ترتیب نمیفتن.

  • ۱۸:۱۱   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    اصلا برای همین مردم ما خیلی مردم بیابان نام دارن که مرکز فرماندهیش توی بخش بیابانی هست. حتی پایتختش هم به جز جاهاییش که با پول زیاد یه کارایی کردن برای آب کلا بیابانی هست و فقط مردم همونجا میتونن دووم بیارن. من نمیگم چرا اقلیمم جنگلی نیست. همین اقلیم رو انتخاب کردم اما میگم تناقضاتی نداشته باشه.
  • leftPublish
  • ۱۸:۱۲   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    آره به نظر من بزرگترین مشکل محل پایتخت شما بود که فرک جون انتخاب کرد، من همیشه فکر می کردم پایتخت شما احتمالا در نیمه ی جنوبی کشور شما واقع شده!
    به هر حال کمبود ها زیاد بود باید با یادآوری اونها سیزن بعدی رو به واقعیت نزدیک کنیم.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۲۵/۷/۱۳۹۶   ۱۸:۱۳
  • ۰۹:۴۵   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    چه گفتگوی طولانی برم بخونم
  • ۱۰:۵۸   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان جون و فرک جون مثل اینکه واقعا رفتید مرخصی! خیلی کمرنگ شدید!
  • ۱۴:۰۵   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    بچه ها چقدر سختههههههه
    و اما نقد قسمتهای نوشته شده توسط مهرنوش جون در صفحه دوم
    مهرنوش جون توی اولین قسمتی که در صفحه دوم نوشتی دوست داشتم کمی درمورد هیئت کانسیل فرمانروایی و مجلس سنا، سلسله مراتب، وظایف و اختیاراتشون توضیح بدی وهمیشه این سوال توی ذهنم موند که اینا کی هستند و چه کار می کنند. مخصوصا اینکه داستان مال خیلی وقت پیش هست و شاید الان این اسامی باشه ولی احتمالا کاربرد متفاوتی داره(البته نمره ای کم نکردم)
    من در صفحه اول نوشتم که ماستران بی آب و علف هست و تو به نوشته من دقت نکردی و نوشتی حاصلخیزترین.
    غلط املایی و تایپی: بلاخره(درست:بالاخره)، سحرا(صحرا)، نقوذ(نفوذ) : میخوام بهت بگم که نباید نمره غلط تایپی و املایی کم کنی، چون منصفانه نیست. تو قشنگ نوشتی و من بابت ایراداتی که با یک ویرایش ساده درست میشه امتیاز کم نمی کنم ولی بعضی ویرایشها باید توی دل داستان دست ببری مثل شخصیت پردازی(مثلا کیموتو) درسته که این اشکال هم توی ویرایش برطرف میشه اما نیاز به تصحیح در قسمتهای زیادی هست. اما غلط املایی یا تایپی....به هر حال بازم با خودت اگه فکر می کنی کاری که می کنی درسته این نظر خودته...
    یکی از بزرگترین مشکلات تو، توی داستان عدم شخصیت پردازیه . من در روند داستان هر وقت به اسم تایرل ، مخصوصا بالین و بایلان که شبیه هستند می رسیدم باید میرفتم کافه نویسندگان تا ببینم اینا کی هستند. توی فصل بعد روی شخصیت پردازی و کاراکترهات بیشتر وقت بذار.
    قسمت دوم از صفحه دوم:
     ریورزلندیها اینقدر در سرزمین دزرتلند پیشروی کردن اما هنوز لشکر دزرتلند نرسیده بود.
    و بهت نمره 0 میدم توی این قسمت در "تناقض در مسیر داستان" به خاطر اینکه با اینکه توافق کرده بودیم که تو و نوشان دخالت نکنین،حمله کردی، چون من با بهزاد خصوصی گفته بودم بهت حمله میکنم و طی اتفاقاتی من متضرر-به مقدار قابل قبول، نه خیلی زیاد- میشم چون هدفم برکناری موناگ و جایگزینی کیموتو بود. با حرکتی که تو کردی و توافقی که بهزاد با من کرده بود –و اگه اونم بهم حمله میکرد من تقریبا نابود میشدم-عملا امکان نوشتن رو از بهزاد سلب کردی و اون تمام مدتی که ما در حال جنگ بودیم مجبور شد بنویسه هیچ کار مهمی نکرده که باز با روند داستان تناقض ایجاد کرد.
    قسمت سوم از صفحه دوم:
    نقطه قوت در این صفحه پلین و پایان هستند که به جز برادرشون تنها کاراکترهای سرزمینت هستند که تلاش کردی شخصیت پردازی کنی و راجع بهشون یه کمی توضیح دادی. نقطه ضعف هم اینکه بدونِ اینکه جایگاهشون رو مشخص کنی، در یک جلسه بسیار مهم حضور داشتند که با توجه به اظهارنظرات احساسی و رفتارهای ناپخته شون ، حضورشون در جلسه به این مهمی منطقی به نظر نمی رسید.
    این جمله"ممنون از مشورت بی فایده ی همه ی شما" خیلی لوس و دخترونه بود و نمیخورد گوینده اش پادشاه باشه

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۶/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۱۱
  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    نوشان مشکل اول اینکه در متنت نقطه گذاری و ویرگول گذاری نمی کنی، خوندن رو سخت می کنه.(ولی نمره کم نمی کنم، فقط جهت بهبود در فصل بعد گفتم) در قسمت اول از توصیفات کامل و به جا لذت بردم. قضیه دلبان بلاتریکس خیلی زیبا تصویر شده بود. از اونجایی که بلاتریکس کشته شده، قضیه کیه درو و بلاتریکس رها شده حساب میشه.(مثلا من قضیه شاردلانی رو امتیاز کم نکردم چون هنوز کلی فرصت هست بهش پرداخته شه، ولی این داستان متفاوته و اگه حتی میخواستی توی فصل بعد بهش بپردازی در طی این فصل باید یه جاهایی یادآوریش می کردی)
    قسمت دوم: کلا توی داستان از نامگذاریهات چه برای افراد ، چه برای شهرها و ... لذت می برم. مشخصه که فکر شده انتخاب می کنی. اینکه دلبان کیه درو یه سهره کوچیک بود یه کمی منو متعجب کرد، مثلا یه جایی به رابطه حیوانی که دلبان هر کس هست با روح یا شخصیت یا هر چیزی که توی ذهنت هست اشاره می کردی جذابیت ایجاد می کرد، چون به نظر میاد دلبان رندوم نیست.(البته امتیاز کم نکردم) عکس العملت نسبت به اتفاقات پیرامون سرزمین سیلورپاین(جنگ) خیلی کند بود، اسپروس خیلی دیر تصمیم گرفت چیکار کنه و به نظر خیلی مطمئن نمی رسید.(که یه مقدار زیادش به دلیل توافقاتمون در کافه بود که شاید نقشی که بهت داده شد رو دوست نداشتی-امتیاز کم کردم به خاطر اینکه ریتم داستان رو کند بود و عملا اتفاق مهمی توی قسمت دومت نیفتاد، به هرحال هر تصمیم داشتی رو میشد زودتر پیاده کنی)
    قسمت سوم: توصیفات زیبا، باز هم کند در شکل دادن اتفاقی مهم و تعلل زیاد اسپروس در انجام عکس العمل به پیام اکسیموس

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۶/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۴۴
  • ۱۴:۴۱   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزاد : نوشتن این جمله " میگن لابِر و فابیوز اعتقاد دارن که باید برگردند و با اکسیموس درگیر بشن. " نشون دهنده اینه که دزرتلند در بین لشکر ریورزلند جاسوس داره که در روند داستان به این قضیه اشاره نشده بود.
    “وقتی که جنگی در بگیره آب گلالود میشه. صحرا غبار آلود”، این جمله رو جایی شنیدی؟ خیلی به دلم نشست و خوشم اومد. فرستادن شارلی به همراه آداکس در اون شرایط منطقی به نظر نمی رسید.
    در این صفحه به علت دخالت اکسیموس در جنگ، چاره ای جز تعلیق نداشتی. نثرت قشنگه و پایبند موندن به حرفی که زده بودی برات مهمتر از نوشتن بوده که به قول "سندی" من به این رفتارت کردیت میدم.
  • ۱۴:۴۸   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    به نظرم کم کردن امتیاز از سمت مهرنوش برای نوشان که دلیلش "توضیح ندادن دلبان در دل داستان" و قناعت کردن به کافه نویسندگان کاملا غیرمنصفانه هست. چون مثلا منم ننوشتم کیموتو چه شکلیه نهایت گفتم چشم های بی حالت، یا نگفتم شاردل موهاش چه رنگیه. چون شما با دیدن عکسش در کافه می دونستید. خیلی چیزها رو ما با نوشتن در کافه ازش گذشتیم و این کاملا توی داستانهای قبل متداول بوده. مهرنوش جون میشد پیشنهاد بدی که توی فصل بعد و داستانهای بعدی این کار رو نکنیم ولی به خاطر کاری که قبلا سرش توافق نکردیم امتیاز کم کردن منصفانه نیست از دید من البته.
  • ۱۴:۵۰   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    خیلی از ایراداتی که از من گرفتید رو می پذیرم و خیلیاش رو جواب دارم واسشون ولی مطرح نمی کنم چون خیلی کند شدیم توی نقد.
    خیلی از نقدهای درست و به جاتون و اینکه برای خوندن مجدد داستانم وقت گذاشتید متشکرم.
  • ۱۴:۵۴   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    بچه ها چقدر سختههههههه
    و اما نقد قسمتهای نوشته شده توسط مهرنوش جون در صفحه دوم
    مهرنوش جون توی اولین قسمتی که در صفحه دوم نوشتی دوست داشتم کمی درمورد هیئت کانسیل فرمانروایی و مجلس سنا، سلسله مراتب، وظایف و اختیاراتشون توضیح بدی وهمیشه این سوال توی ذهنم موند که اینا کی هستند و چه کار می کنند. مخصوصا اینکه داستان مال خیلی وقت پیش هست و شاید الان این اسامی باشه ولی احتمالا کاربرد متفاوتی داره(البته نمره ای کم نکردم)
    من در صفحه اول نوشتم که ماستران بی آب و علف هست و تو به نوشته من دقت نکردی و نوشتی حاصلخیزترین.
    غلط املایی و تایپی: بلاخره(درست:بالاخره)، سحرا(صحرا)، نقوذ(نفوذ) : میخوام بهت بگم که نباید نمره غلط تایپی و املایی کم کنی، چون منصفانه نیست. تو قشنگ نوشتی و من بابت ایراداتی که با یک ویرایش ساده درست میشه امتیاز کم نمی کنم ولی بعضی ویرایشها باید توی دل داستان دست ببری مثل شخصیت پردازی(مثلا کیموتو) درسته که این اشکال هم توی ویرایش برطرف میشه اما نیاز به تصحیح در قسمتهای زیادی هست. اما غلط املایی یا تایپی....به هر حال بازم با خودت اگه فکر می کنی کاری که می کنی درسته این نظر خودته...
    یکی از بزرگترین مشکلات تو، توی داستان عدم شخصیت پردازیه . من در روند داستان هر وقت به اسم تایرل ، مخصوصا بالین و بایلان که شبیه هستند می رسیدم باید میرفتم کافه نویسندگان تا ببینم اینا کی هستند. توی فصل بعد روی شخصیت پردازی و کاراکترهات بیشتر وقت بذار.
    قسمت دوم از صفحه دوم:
     ریورزلندیها اینقدر در سرزمین دزرتلند پیشروی کردن اما هنوز لشکر دزرتلند نرسیده بود.
    و بهت نمره 0 میدم توی این قسمت در "تناقض در مسیر داستان" به خاطر اینکه با اینکه توافق کرده بودیم که تو و نوشان دخالت نکنین،حمله کردی، چون من با بهزاد خصوصی گفته بودم بهت حمله میکنم و طی اتفاقاتی من متضرر-به مقدار قابل قبول، نه خیلی زیاد- میشم چون هدفم برکناری موناگ و جایگزینی کیموتو بود. با حرکتی که تو کردی و توافقی که بهزاد با من کرده بود –و اگه اونم بهم حمله میکرد من تقریبا نابود میشدم-عملا امکان نوشتن رو از بهزاد سلب کردی و اون تمام مدتی که ما در حال جنگ بودیم مجبور شد بنویسه هیچ کار مهمی نکرده که باز با روند داستان تناقض ایجاد کرد.
    قسمت سوم از صفحه دوم:
    نقطه قوت در این صفحه پلین و پایان هستند که به جز برادرشون تنها کاراکترهای سرزمینت هستند که تلاش کردی شخصیت پردازی کنی و راجع بهشون یه کمی توضیح دادی. نقطه ضعف هم اینکه بدونِ اینکه جایگاهشون رو مشخص کنی، در یک جلسه بسیار مهم حضور داشتند که با توجه به اظهارنظرات احساسی و رفتارهای ناپخته شون ، حضورشون در جلسه به این مهمی منطقی به نظر نمی رسید.
    این جمله"ممنون از مشورت بی فایده ی همه ی شما" خیلی لوس و دخترونه بود و نمیخورد گوینده اش پادشاه باشه

    زیباکده

    سلام فرک جون، خیلی خوش اومدی

    من در مورد امتیازات هیچ وقت اعتراض نمی کنم چون امتیاز هر شخص دقیقا منعکس کننده ی برداشت ذهنیش از همون قسمت هست و اینم دقیقا همون چیزی هست که ما می خواستیم بدونیم.

    ولی در مورد بعضی از اشاره هات لازم می دونم که توضیحات بیشتری بدم

    اینکه من گفتم به دلیل غلط های املایی نمره کم می کنم منظورم یکی دو کلمه اینطوری نبود و در سایر موارد هم همچین کاری نکردم ولی اکر کسی اسم اقلیم ها یا شخصیت های اصلی رو اشتباه بنویسه یه نحوی که مشخص باشه این اشتباه تایپی نیست و ناشی از کم توجهی نسبت به کلیت داستان هست من امتیاز کم می کنم چون احساس می کنم که نویسنده نسبت به نوشته های سایرین بی توجه بوده و فقط روی قسمت خودش تمرکز کرده.

    در مورد ماستران هم به این دلیل این نتاقض پیش اومد که چون این شهر نزدیک دریاچه ی قو بود احتمال اینکه کاملا بی آب و علف باشه کم بود ولی حالا به هر حال اینطوری نوشته شده

    در مورد توافق تو و بهزاد هم قبلا توضیح دادم که این جزو قوانینی نبود که تصویب کردیم و شما 2 نفر نمی تونستید خودتون قانون جدیدی تصویب و اجرا کنید، طبق توافق اصلی محدودیت فقط ممنوعیت کشتن افراد اصلی و فتح کامل یک کشور دیگه بود و در عین حال حمله ی من بصورت واضحی مشخص بود برای چی هست و برای همین برداشت من از اتفاقی که افتاد شبیه تو و آقا بهزاد نیست.

    10

  • ۱۴:۵۷   ۱۳۹۶/۷/۲۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    سلام فرک مرسی از نقدت، جالب بود. اون جمله رو از خودم دراوردم فقط آب گلالود رو که همه شنیدن، ترکیبش و جمعش با جنگ رو خودم ایجاد کردم
    بچه ها من امروز خیلی سرم شلوغه بعید میدونم به صفحه 3 برسم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان